سید موسی عثمان هستی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید">این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گرچه درعکس ترا می بینم خسته
به کسی نمی گویم که از دام جسته
در نکتایی عکس توچنین میخوانم
خانم جسته ز دام با آزادی کمربسته
شاعربی سنگ وبی ترازو
از مرگ چوپان دیرنگذشته بود. روزی زن چوپان درخانه سخت ناراحت بود و بز نری را که در خانه داشت، گرفت و به طرف بازار روان شد. طالب بچۀ دید که زن بدون محرم به بازارآمده فریاد زد:
ـ "او زنکه فاسد الاخلاق! چرا بدون محرم شرعی به بازارآمدی؟"...
زمانه هر چه بد است، من به بد نمیسازم
خوشم! که با بد و با دیو و دد نمیسازم
تبار روشن حــــلاج ام و وفا دارم
برای رهــــرو حق هیچ ســد نمیسازم
فضای روشن اندیشه های من اینست
که حدیث جبـــر و ستم از حسد نمیسازم
دو دل که از سر اخلاص یار هـم باشند
سخـــن که بار جدایی... شود نمیسازم
به شیخ و مفتی و ملای شهــر ما دیگر
به رهــروانی چنین... تا ابد نمیسازم
حضور شعـله ای اندیشـــه های تابانم
خوشم به اینکه به هر بی خرد نمیسازم
نعمت الله ترکانی
5 میزان 1391
سید موسی عثمان هستی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید">این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
قسمت ششم فصل هفتم کتاب
حرف من کوهست نه حباب قف دریا
موج دریاست نه سراب کف صحرا
منطق و نقد همینست که می بینی تو
گرنداری قبول حرف بزن بی پروا
شاعربی سنگ وبی ترازو
من تا حالا نوشته های خود را درسایت ها به شکل ورد بیرون می دادم یکتعداد سایت ها نوشته های مرا به بزرگواری خود ویرستاری می کردند که دارودسته پرچم آنها را متهم به دستکاری نمودند. آن سایت ها به من نوشتند که نوشته های ترا ویرستاری نمی کنیم وبدون پی دی اف به نشر نمی رسانیم من که از دست زدن و ویرستاری نوشته خود هراس نداشتم به شکل ورد می فرستادم سایت ها بخاطر مصونیت خود از من خواهش کردند که نوشته های بعدی خود را بشکل پی دی اف ارسال کنم.
گفت وگو با ،سخن سرای خوش بیان و شیرین گفتار: بهارسعید
شیرین نظیری فعال حقوق زن
بهارموسومی که با نفس اش،طبیعت را زنده میکند وخون زنده گی را دررگهای زمین وزمان جاری میسازد. چه خوب است توصیف بهاررا اززبان فریدون مشیری بخوانیم ولحظه ای خود را درمیان این همه زیبایی های طبیعت غرق سازیم.
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخههای شسته، بارانخورده پاک
آسمانِ آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
پر طاوس و عطر بنفشه
نیمه های ماه جدی بود. برف زمین را با چادر سپیدی پوشانده و شاخه های درختان سرو کنار جاده ایکه بسوی کتابخانۀ دانشگاه کابل میرفت از سنگینی برف خمیده مینمود. دانشجویان تک تک بسوی آن در رفت و آمد بودند. یا میخواستند حسابات آخر سال خود را با کتابخانه تسویه کنند یا که بخاطر ساعتی تکرار درس ها برای امتحان بار دوم آنجا را انتخاب میکردند.