رسول پویان
خنجر کند جهان بـر سـر ما تیز شده است
نعل خربازچنین قاتل و خونریز شده است
کس نـدانسـت بـه میدان، هـنر رخـش ولی
دیرگاهی است خر جهل به الیز شده است
چون خموش است دگر همهمۀ رسـتم زال
دیو در خـانۀ ما پاک و دلانگیز شده است
دشت وصحرای دل میهن ما غرق سراب
رودها خاک بسرغـارت کاریز شده است
قـصـۀ سـبـز بهــــاران نــرود از یــادم
گرچه در باغ دلـم حملۀ پاییز شـده است
بـه سـراپـردۀ دل کـی بشـود محــرم راز
آن که دزدانه کنون وارد دهلیز شده است
نـشـۀ پـر شـرر مهـر نـدانـسـت حـریـف
به هوای قدحی گرچه سحرخیزشده است
بـس نمـا ذم آتـیـلا و مـنـال از هـیـتـلـر
تاکه طالب به خراسان چوچنگیزشده است
گرچه کندند و بسوختند و به بردند ولی
عاقبت کوه ستم چون کۀ ناچیز شده است
بـارهـا سوخـت وطـن در گـذر تلخ زمان
آن بکردند به تاریخ و چنین نیزشده است
بیش ازین نیست دگر حوصلۀ قتل و قتال
به خـدا کاسـۀ صبر همه لبریز شده است