چتر فتنه
پیاله معـبد می، می دعـــــــــای دست پیاله
در این مــــیانه لبــــت ســـاقی الست پیــــاله
کجایی ای همه ام، ای عروج خواب و خیالم
که بی تو این دل تنهــــااست پایبست پیاله
حلول سحر کلامـــــــم در آبگینۀ روحت
رسالتی است ز درگاه ســـــــرپرست پیاله
اشاره داشت به تحریم ما گمان کنم آن شب
رییس دفتر چشـــــــم تو در نشست پیاله
مباد اسارت هردم شهید موج نگاهت
به دست فــــــــوج قسم خوردۀ گسست پیاله
بیا که خم به سران زیر چتر فتنه نشستند
نفس شمار و کـــــــمر بسته بر شکست پیاله
چه باک؛ ـ رگ رگ مفتی زخون خلق چو سرخ است
صدا کنندم اگر: ای سیاه مــــست پیاله
زهی به همت شیخی که در رساله نویسد
چو جیب خرقۀ ما باد! کوچک است پیاله
گمان کنم ره آ زار و فتنه را زده دیوار
خدای مـــــیکده در لحظه های هست پیاله
هزار مرتبه شکر ایزدا! ـ اگر چه حرام است ـ
که با دو شیشه ز تعزیر شحنه رست پیاله
فضل الله زرکوب
ویرایش نهایی: شنبه بیست و سوم آبانماه 1388