صدیق راهی
قسمت هشتم
با ارائۀ تمام تحلیل های که تا کنون انجام داده ام خواسته ام تا بریک موضوع اکیداً پا فشاری نموده و به اثبات برسانم و آن اینکه خانم بهأ دروغ میگوید و جعل میسازد، خدعه وتقلب میکند ودر همه موارد به تحریف مسایل پرداخته و در بخش های بسیار کوچک وپیش پا افتادۀ زنده گی مبالغه سرائي مینماید؛ اسرار شرم آور زنده گی خویشرا پنهان نموده وانگشت انتقاد های ناوارد و نامعقول و میان تهی خودرا جانب دیگران مواجه میکند، چقدرتأسف آور و تألم آور است که آدمی از سجایا و خصایل انسانی شسته شده و به حیث عنصر بی خاصیت معامله گر و فرصت طلب مبدل گردیده تادرهرگام و قدمۀ زنده گی دروغ گفتن و پوچ سرائي بهترین حربۀ جلو نمائي سیاست بازیهای سبک مغزانۀ وی گردد.
نویسنده : لوی افغان
آن یکی شــــــیر است کادم میخورد
وان دیگر شـــــیر است کادم میخورد
شعری از سلیم ازاد
کشـور همسـایۀ مــا چـوچــۀ انگــریــز شـد
در هــــــوای انـتقامش ، شعـله هایش تیز شد
روز گـاری ، از قضا ، از بطن (لندن) زاده شد
تشنــگان خـــون ما را ، بســتر و کـا ریـز شد
هوا بوی ستاره می داد. آفتاب تازه بالا آمده بود. گرم می تابید. نسیمی سرد از بالای سفید کوه می آمد، رشته های گرم و طلایی آفتاب را به هوا بلند می کرد، درهم می پیچید، پاره پاره می کرد و به همه جا: میان سبزه زاران مرطوب، بالای شگوفه های سیب و از لابلای مژه های دراز انبوه به دیده گان میشی نگینه می گسترد.
نگینه بر دیوار کوتاه گلی نشسته بود. کف پایش را بر دیوار می مالید و خاک خشک شرشر از میان انگشتان پایش پایین می ریخت. نگینه غمگین بود. دخترکی بی پناه بود که پدرش مرده بود. به ساده گی سل گرفته و به سختی مرده بود. او و مادرش به میدان خدا مانده بودند. بزرگ خانواده کاکایش بود که از خود زن، چند طفل و یک عالم غم داشت. زن کاکا از ترس آینده خود زود خواستگاری زن مرده از ده مجاور برای مادر یافت و اینک مادر زن کسی دیگر بود. چقدر نگینه گریه کرده بود. مادر می خواست تنها مادر او باشد و اینک به ناچار رفته بود تا مادر کسانی دیگر گردد. نگینه تنها مانده بود
لکه زرکه
وه ميده،ميده روانه لکه زرکه
تله،له نازه خرامانه لکه زرکه
کله يوخوا،کله بل خواتيليدله
تاويدله سرګردانه لکه زرکه
گفت و گو با منیژه نادری سردبیر فصلنامۀ "نهال" و مسئوول
نهاد نشراتی "شاهمامه"
شیرین نظیری فعال حقوق زن
مدتی پیش دفتر شعری تحت عنوان " دخت غروب "با پوشانه براق و طراحی خیلی ها زیبا بدستم رسید. کنجکاو شدم که بدانم این کتاب با این همه برگ آرایی وچاپ دلپذیر درکجا وبوسیله چه نشراتی به چاپ رسیده است.
همینکه برگه نخست آنرا روگشتاندم ، چشمم به نام شهیر وباستانی شاهمامه افتاد. خیلی ها خرسند شدم. خرسند به اینکه ما درمهاجرت ودرکشور غریبه یی مانند هالند ،نهاد نشراتی شاهمامه را داریم که ازبابت چاپ کتب ورساله، غنیمت بسیاربزرگ برای نویسنده گان و قلم بدستان خارج مرزی است.
پرافتخارترومهمترازهمه اینکه؛ نشرات فرهنگی – اجتماعی نهاد شاهمامه را بانویی به نام منیژه نادری مدیریت میکند و نخستین بانویی افغانستانی است که درین عرصه گام نهاده وبا چه سختی های کارش را آغازکرده، خوشبختانه موفقیت های کم نظیررا نیز،کمائی نموده است.
بهتراست درباره این همه پرسش های که درذهن ما بروزکرده. ابتدا بانومنیژه نادری بصورت فشرده راجع به کارکرد های خود؛ وسپس به پرسش های ما پاسخ ارائه داشته ودرلابلای گفت وگو، بیشتر خود را به ما معرفی دارند.
بانومنیژه نادری عزیزدرود برشما!
ممنون ازینکه برایم فرصت دادید تا سر صحبت را با شما بازنمایم.
درود بانو شیرین نظیری گرامی ؛ منهم خیلی خوشحالم.
مقالات دیگر...
- کینه توزی در تاریخ نگاری مردود است !
- تغیر نام انجمن صنایع دستی افغانی به انجمن مدد رسانی افغانی
- فراخوان عمومی شبکه سراسری مردم هزاره
- دوبیتی های سرگردان
- کودکان و جوانان ما قربانی اوامر نمرود ها و فرعون ها
- شعبده بازیهای توأم با پروئي و بی حیائي
- پرتو نادری
- پشتواره های جعل کاری ،دروغ و ریأ
- پل په پل
- فیلم گلچهره بررسی وارونه از حقایق تاریخ
