صدیق راهی
قسمت هشتم
با ارائۀ تمام تحلیل های که تا کنون انجام داده ام خواسته ام تا بریک موضوع اکیداً پا فشاری نموده و به اثبات برسانم و آن اینکه خانم بهأ دروغ میگوید و جعل میسازد، خدعه وتقلب میکند ودر همه موارد به تحریف مسایل پرداخته و در بخش های بسیار کوچک وپیش پا افتادۀ زنده گی مبالغه سرائي مینماید؛ اسرار شرم آور زنده گی خویشرا پنهان نموده وانگشت انتقاد های ناوارد و نامعقول و میان تهی خودرا جانب دیگران مواجه میکند، چقدرتأسف آور و تألم آور است که آدمی از سجایا و خصایل انسانی شسته شده و به حیث عنصر بی خاصیت معامله گر و فرصت طلب مبدل گردیده تادرهرگام و قدمۀ زنده گی دروغ گفتن و پوچ سرائي بهترین حربۀ جلو نمائي سیاست بازیهای سبک مغزانۀ وی گردد.
خانم بهأ با تمام قصد ونیت بدین شیوه وسبک وسیاق میخواهد نظریه پردازی نماید ولی پر از هجویات لا یعنی ، اتهامات ناروا و هرزه سرائي های گندیده وپر تعفن.
من بازهم روی مواردی میخواهم درینجا صحبت کنم که بر گرفته شده از نوشته های خانم بهأ است گر چه مسایل بسیار ساده وپیش پا افتاده است اما خانم بهأ چونکه از کله و سلۀ با غرور و با کیفیت برخوردارنیست در همین موارد خورد وریزه و ساده نیز دروغ میگوید و بیانات رنگارنگ را نگاشته و به خورد خواننده گان میدهد که با مطالعۀ آن به این اطمینان دست میابیم که اگر خانم بهأ در موارد نا چیز و پیش پا افتاده چنین دروغ ها میگوید در مورد مسایل عمده وگنده باز چه خواهد گفت و چقدر در تالاب دروغ پردازیهای توطئه آمیز واغراق آمیز غرق خواهد گشت .
بدیهی است که همۀ این مطالب در نوشتارهای سه گانۀ خانم بهأ نگاشته شده است ومن از آنجا نقل اش کرده ام و در خدمت مطالعۀ خواننده گان ارجمند میگذارم تا بتوانند بعد از خوانش این همه لاطیلات در موردش قضاوت سالم را بعمل آرند.
خانم بهأ در نوشتارخویش که تحت عنوان " از دژخیمان استبداد تا به فرار از جهنم کمونیزم " در صفحۀ 71 منتشرۀ مجلۀ " قلم در خدمت جهاد " به نشر رسانده چنین مینگارد:
" دریغا که سال های قبل پدرم وفات کرده بود و اگر او زنده میبود ومیدید که دختر هفده ساله اش نا فهمیده و نا آگاه تحت تأثیر شعار های فریبندۀ توده های وطن ومردم و یا تحت احساسات وطنپرستی و ماجراجوئي و گرفتن انتقام زجر های پدر از سلطنت ویا تحت تأثیر انگیزه های دیگر داخلی وشرایط آنوقت داخل چنین جریانی شده است آنگاه به جای اشک خون میگریست.
با آنکه سه سال عضویت سازمان دموکراتیک زنان راکه به صورت غیر مستقیم بخشی از پرچم بود ، بعهده داشتم (عضویت حزبی خویش را پنهان میکند و در سایه میگذارد. نویسنده ) در سال 1350 استعفأ دادم و سازمان را بری ابد ترک کردم."
اما همین خانم بهأ در صفحۀ 63 کتاب " رها در باد " خویش در رابطۀ فوق الذکر چنین مینویسد :
" هنگام پدرود اناهیتا مرا در آغوش گرفت و بوسید . سخنانش بر من اثری ژرفی گذاشته بود. برای دیدار دیگر وقت گذاشتیم.
چندین شب و روز بدین می اندیشیدم که اگر پدرم زنده بود، آیا دختر پانزده سالۀ خود را اجازه میداد تا در چنین سازمان گام بگذارد؟"
خواننده گان عزیز!
خوب توجه کنید من این دو پراگراف را بخاطری نقل کردم تا نشان دهم که خانم بهأ به چه اندازه دروغ های لچ وعریان میگوید و در سرهم بندی کردن تاریخ ها و مقاطع سنی خود جعلکاری نموده به فریبکاری ها دست میزند :
خانم بهأ در یک نوشتۀ خویش مینویسد که " هفده ساله بود که به سازمان دموکراتیک زنان پیوسته است " اما در نوشتۀ دیگر خود یعنی کتاب " رها در باد " مینویسد که پانزده سال داشت که به سازمان مذکور عضویت حاصل کرده است ، سوال میشود که کدامین نوشتار شان واقعیت دارد ؟ پانزده سالگی ویا هفده سالگی ؟
اگر خانم بهأ را هفده ساله قبول کنیم باید هفده سال را با سال تولدش که همانا سال 1954 میلادی تذکر یافته است جمع کنیم حاصل آن سال 1971 میشود که مطابق سال 1350 هجری شمسی میگردد که خانم بهأی هفده ساله به حزب پیوسته است ولی تعجب آور اینست که باز در ماه حوت همین سال از حزب وسازمان دموکراتیک زنان بریده است با وجودیکه خودش مدعی است که سه سال عضویت سازمان را داشته است ، چگونه امکان پذیر شده است که با داشتن سه سال عضویت سازمان باز هم در سال 1350 به حزب وسازمان دموکراتیک زنان افغانستان پیوسته باشد بخاطریکه در همان سال بنابر ادعای خودش هفده ساله بود و بعد در همان سال از حزب و سازمان بریده است عجیب به نظر میآید که خانم بهأ میخواهد با بازار تیزی های نرادنه همه را فریب بدهد و خود را عنصر راستگوی و صادق جا بزند. ضمناً یک مطلب دیگر را باید درین مورد تذکار بدهم و آن اینکه خانم بهأ در نوشتار" از دژخیمان استبداد تا به فرار از جهنم کمونیزم " در صفحۀ 81 منتشرۀ مجلۀ " قلم در خدمت جهاد " چنین مینویسد:
" میر اکبر خیبرمیان حرف دوید و گفت :
رفیق کارمل شما یک رهبر استید و نباید بایک دختر نوزده ساله طرف شوید هنوز خیلی جوان و احساساتی است ......." اینجا واضحاً خودش روشن میسازد که وی در هنگام محاکمۀ حزبی و بریدن از حزب نوزده سال داشته است نه هفده سال و یا مضحک تر از آن پانزده سال. من در ذیل پراگراف دیگر از نوشته های خانم بهأ را میآورم که بوضاحت نشان میدهد که خانم بهأ در سال 1350 از حزب بریده است.
ضمناً باید گفت که خانم بهأ سعی به عمل می آورد تا عضویت حزبی خویش راپنهان نگهدارد وتنها از عضویت خویش در سازمان دموکراتیک زنان افغانستان در نوشته های خود یاد میکند حالانکه هیچگاهی اعضای سازمان زنان محاکمۀ حزبی شده نمیتوانستند تا زمانیکه عضو حزب نمیبودند و خانم بهأ نه تنها که عضو حزب بود بلکه یکی از کادر های حزبی به شمار میرفت و در جلسات و کنفرانس های حزبی اشتراک میورزید که اعضای عادی سازمان دموکراتیک زنان در آن گونه جلسات و کنفرانس های حزبی اشتراک ورزیده نمیتوانستند.
با در نظر داشت تمام این موضوعات یک امر ثابت میشود که خانم بهأ دروغ میگوید وصحنه سازی نموده همۀ مسایل را با عقل کوچک خویش برانداز نموده میخواهد همگان را فریب بدهد اما این امر هیچگاهی محتمل و امکان پذیر نیست . شما خود بنگرید که خانم بهأ درمورد مسایل کوچک و بی اهمیت بدین اندازه دروغ گوئي را کسب و کار خود ساخته است چه مانده به مسایل اساسی و سرنوشت ساز اجتماعی ، سیاسی ، کلتوری و فرهنگی و یاتحلیل های اقتصادی و داده های دیگر؛ دردآور است که وی به این شیوه وبه این تناسب جعل سازی و دروغ پراگنی را شیوۀ عمل خود ساخته و پشت و پنا ۀ نوشته های مبتذل خویش قرار میدهد.
خواننده گان گرامی !
بیائید بازهم بیشتر نوشته های خانم بهأ را مقایسه نموده و هر چه اضافه تر دروغ هایش را دریابیم ؛ خانم بهأ در صفحۀ 81 نوشتار " از دژخیمان استبداد تا به فرار از جهنم کمونیزم " چنین مینگارد :
" سلطان علی کشتمند گفت : در پای سند کمسیون تفتیش بنویس که اشتباه کردی.
من هم نوشتم :
ازآنجا که شما ادعا نموده اید که انتقاد از خود و انتقاد از دیگران سنترالیزم دموکراتیک از اصول زرین مارکسیسم – لنینیزم است ( به اندیشۀ که خانم بهأ هر گز اعتقاد نداشت. نویسنده ) شما نه تنها ارزش های سنتی جامعۀ خود را فراموش کرده اید بلکه بر اساسات مارکسیستی خود پشت پا زده اید وشما به هیچ آئین و مسلکی معتقد نیستید ( من نمیدانم که خود خانم بهأ به کدام مسلک و آئین معتقد بود؟ به آئین پوچ سرائي و هرزه سرائي یا به مسلک دروغگوئي ،جعل کاری وعوام فریبی. نویسنده ) آنچه را نوشته و انتقاد کرده ام برداشت درست وحقیقت انکار نا پذیری است (خانم بهأ ! شما چه وقت به حقایق انکار نا پذیر اعتقاد پیدا کرده اید؟ شما فردی هستید که دروغ میگوئید وحقایق را در نطفه اش خفه میسازید. نویسنده) که به آن سخت معتقدم . ( خانم بهأ ! با عرض معذرت شما به غیر از دروغ گوئي وجعلکاری به چیزی دیگری اعتقاد ندارید واین امر واضح و ثابت است چرا هذیان میگوئید مگر تب دارید؟ نویسنده) من هرگز در باتلاق شما برنخواهم گشت و بدنبال ناسیونالیزم افراطی پدرم خواهم رفت ( مگر ناسیونالیزم افراطی باتلاق نیست ؟ مگر نماد های واضح ناسیونالیزم افراطی هریک " نازیسم " ، " فاشیسم " ، "شووینیسم " و" صهیونیسم " باتلاق نیست؟ عجب درک و دانشی، مرحبا از این فراست و از این درایت؟؟؟ خانم بهأ. نویسنده ) و متأسفم که نا آگاهانه و کودکانه با عناصر فروخته شده و فاسد چون شما اهریمنان سیاست پیشه چند روزی گام گذاشتم ( خانم بهأ ! حالا با چه کسانی گام گذاشته ئي با مشتی دشمنان وحدت ملی مردم افغانستان با گروهک نابکار شووینیست های عظمت طلب " تاجیک میدیا " که یک باتلاق مسلم گندیده گی و فساد اهریمنان به شمار میرود. نویسنده ) ولی عمری باید ندامت بکشم ولی با آنهم در برابر شما خواهم رزمید . ( اما خانم بهأ ! آیا پیوستن با شووینیست های عظمت طلب "تاجیک میدیا " ندامت کشیدن وشرمساری ندارد ؟ اینرا واقعاً میتوان موضعگیری کودکانه ، کودن منشانه و عاری از هر نوع طرز تفکر خلاقانه خطاب کرد نه آنطوریکه خانم بهأ می انگارد ومینویسد . نویسنده ) سپاس بیکران خدای را که مرا رهائي بخشید .
ثریا بهأ
۲۷ /۱۳۵۰/۱۲ "
با ارتباط به این موضوع و ثبوت واضح دروغگوئي های خانم بهأ ضرورت است تا متن استعفا نامۀ خانم بهأ را که در صفحات 179 و180 نوشتاری دیگرش که همانا کتاب " رها در باد " است اینجا نقل کنیم و مقایسوی با استعفا نامۀ اولی اش که در فوق ذکریافت مورد ارزیابی وتحلیل قرار دهیم ، خانم بهأ در متن استعفا نامۀ مورد بحث چنین مینگارد :
" با آن همه باید با رهبری فاسد پدرود میگفتم و چنین نوشتم : از آنجا که شما انتقاد از خود و انتقاد از دیگران و سنترالیزم دموکراتیک را از اصول زرین مارکسیسم – لنینیزم میدانید ، آیا شما با این دادگاه استالینی ارزش های مارکسیسم را زیر پا نگذاشته اید ؟ من در کیف دیدگاه ها ، برداشتها و حقایق سیاسی دورانم را بی پیرایه ، بی هراس و بی تردید با رفقا در میان گذاشته و انتقادی بر دیکتاتوری پرولتاریا و خشونت انقلابی داشته ام . برداشت شما از انقلابی ، انسانی است خشن که با دشنۀ دیکتاتور سر می برد، اما به باور من معنای انقلاب خونریزی در دل تاریک شب و یا در یک سپیدۀ سحر گاهی نیست . اگر معنای انقلاب تغیر کمی وکیفی جامعه به گونه ای تدریجی باشد، با خونریزی در یک شب پدید نمی آید .
انقلاب تنها در صورتی معنا دارد که از یک مفهوم اخلاقی و ارزش های انسان گرایانه برخوردار باشد.( خانم بهأ ! شما چه هنگامی به مفاهیم اخلاقی و ارزش های انسان گرایانه اعتقاد پیدا کردید، شما یک شیاد تمام عیار بودید ، استید و خواهید بود شما هر گز به مفاهیم اخلاقی و ارزش های انسان گرایانه ایمان نداشته اید ، ندارید وهرگز ایمان نخواهید داشت این همه عوام فریبی و دروغ است. نویسنده) من میدانم شما شیفتگان دیکتاتوری که خود هرگز به میدان جنگ نخواهید رفت ، پس از یک خیزش مردمی ، به نام دیکتاتوری کارگری بر سرنوشت مردم فرمان خواهید راند. من پیش از سفرم به شوروی ، انتقاداتم را بر هنجار های غیر اخلاقی و غیر انقلابی رفیق کارمل نگاشتم و به کمسیون تفتیش حزب سپردم . در سفر شوروی دریافتم که رهبری حزب جیره خواران ماسکوند. در واقع من میان گرایش های منش خویش و منش شما و ناسازگاری موقعیت خویشتن دست و پا میزنم . با آنهم احساس میکنم آزاده ، فساد نا پذیر و پاک از هر گونه سازش و تبانی با شما ، حزب را ترک میکنم ، و من با شما پدرود میگویم . پدرود با شما پدرود با مبارزه نیست .
ثریا بهأ
۲۷ حوت ۱۳۵۱ "
قابل یادآوریست که خانم بهأ با کی نبود که سازش نکرده باشد و برعلاوۀ آن وی از فساد نا پذیری دم میزند ولی بر همگان روشنست که وی از شخصیت ها وکرکتر های فاسد سیاسی است که تا گلو در مرداب انحرافات و کژ روشیهای سیاسی غرق گشته است من نمیدانم که با نوشتن عبارات فوق الذکر کی را می خواهد فریب بدهد ، آنچه عیانست چه حاجت به بیانست !!! گذشته از این همه مطالب من که هر گز مبارزۀ خانم بهأی آماتور و دلقک سیاسی را ندیده ام فقط حرافی و گزافه گوئيهای توأم با افاده فروشی های پر از انزجار و تنفر آور چیزی دیگری از وی سراغ شده نمیتواند.
خوب خواننده گان عزیز و ارجمند !
به این دو متن نوشته های خانم بهأ که از دو نوشتارش نقل کردم خوب توجه کنید که چه تفاوت های بزرگی در آن وجود دارد:
اولاً – به تاریخ های هر دو یادداشت لطفاً نظر بیاندازید در یادداشت اولی بیست وهفتم ماه حوت ۱۳۵۰ذکرگردیده است ولی در یادداشت دومی برای همان جلسۀ محاکمۀ حزبی بیست و هفتم ماه حوت سال ۱۳۵۱ذکر میگردد، کدامش سنۀ راست است و حقیقت دارد؟
ثانیاً- از لحاظ متن و موضوع یادداشت و یا استعفا نامۀ را که درنوشتۀ "از دژخیمان استبدادتا به فرار از جهنم کمونیزم " منتشرۀ مجلۀ " قلم در خدمت جهاد" است و قدامت دارد یک نوع متن نوشته شده است و در نوشتار دومی که همانا کتاب بی ارزش غیر علمی " رها در باد " است و متن استعفایش را در آن تحریر داشته کاملاً عبارات دیگرو نوشتۀ پر از لاف زنیها و گزاف سرائيها انشأ کرده است، بدون اینکه متن اصلی استعفایش را که در همان زمان گویا نوشته بود که هرگز ننوشته بود ارائه کند ، فقط یکراست ویکسره دروغ میگوید وبهترین ثبوت ادعای من وجود نداشتن متن اصلی استعفای وی وتفاوت های کلی در میان دو نوشتۀ تحریر یافتۀ خانم بهأ است ؛ چقدر ذلالت آور است دروغ گفتن ها، جعل کردنها ، گزافه سرائي ها و پوچ گفتن های بی هویت ، بی اسناد و بی مدارک.
ثالثاً- درهمین دو متن برگرفته شده از دو نوشتۀ متفاوت خانم بهأ سوال دیگری مطرح میگردد که قرار ذیل است:
خانم بهأ در نوشتار اولی اش که تحت عنوان " از دژخیمان استبداد تا به فراراز جهنم کمونیزم " یاد میشود و درسطر 22 صفحۀ 80 مجلۀ " قلم در خدمت جهاد" نشر گردیده مدعی است که : " آنروز ماه حوت ۱۳۵۰بود یکی دو روز بعد به کابل عزیز برگشتم . هریک از اعضای حزبی که بدیدنم آمدند شدیداً بر علیه شوروی ، کمونیزم و ببرک و اناهیتا تاخت وتاز و انتقاداتی کردم (کاملاً دروغ میگوید هیچگونه انتقاداتی نداشت بلکه از شوروی ومردمش ستایشهای فراوان داشت.) کمسیون تفتیش (میر اکبر خیبر، بارق شفیعی و نوراحمد) حزب آگاه شد برایم اخطار فرستادند، ( کاملاً دروغ است، هیچ کسی اخطاری بوی نفرستاده بود. نویسنده ) منهم خواستم تا انتقاداتم را شکل قانونی ومستدل بدهم ، انتقاداتم را طی بیست و دو ورق نگاشتم و به کمسیون تفتیش واگذار کردم. " ( خانم بهأ در طول زنده گیش برخوردار از منطق و استدلال نبوده به جز خیره سری، لجاجت ، سماجت و سرتمبگی که محتوای تمام حیاتش را میسازد. نویسنده)
اما همین خانم خرد باختۀ بی بهأ درصفحۀ 180 کتاب " رها در باد" در مورد فوق الذکر چنین مینگارد:
" من پیش از سفرم به شوروی ، انتقاداتم را بر هنجار های غیر اخلاقی وغیر انقلابی رفیق کارمل نگاشتم و به کمسیون تفتیش حزب سپردم ، در سفر شوروی دریافتم که رهبری حزب جیره خواران مسکوند. "
خواننده گا ن گرامی !
درین رابطه سوالات مطرح میگردد که از مطالعۀ این دو متن خلق میشود که باید به ارزیابی آن بپردازیم:
1- آیا خانم بهأ انتقادات خویشرا پیش از مسافرتش به شوروی به کمسیون تفتیش حزبی سپرده بود ویا بعد از مسافرتش به شوروی ؟ زیرا که درین متن ها این مطلب به دو طرز متفاوت توضیح گردیده است درنوشتار اولی بعد از مسافرتش به شوروی انتقاداتش را به کمسیون تفتیش حزبی سپرده است ولی در نوشتار دومی اش که در کتاب "رها در باد " انشأ گردیده مدعی است که گویا پیش از مسافرتش انتقاداتش را نوشته بود و به کمسیون تفتیش حزبی سپرده بود. خانم بهأ باید جواب بدهد که در کدامین مورد دروغ میگوید در نوشتۀ اول یا در نوشتۀ دوم ؟
2- اگر خانم بهأ انتقادات خود را پیش از مسافرتش به شوروی نوشته وبه کمسیون تفتیش حزبی سپرده باشد پس چگونه هنوز هم در کیف مورد پذیرش و حمایت رفقای حزبی قرار گرفته و هیچ نوع برخورد متفاوت با وی صورت نمی گرفت و تا آندم به حیث کادر حزبی مورد احترام سایر اعضای حزب قرار داشت؛ ببینید که وی کاملاً دروغ میگوید وی اصلاً انتقاداتش را قبل از مسافرتش به شوروی به کمسیون تفتیش مرکزی حزب نه سپرده بود وگذشته از آن چگونه قبل از رفتن به شوروی در مورد معایب "دیکتاتوری کارگری" یا " دیکتاتوری پرولتاریا" ، " خشونت انقلابی" ویا به اصطلاح خودش " حقایق سیاسی " دیگر نادیده پی برده بود؟ آنطوریکه خودش ادعا دارد که بعد از رفتن به شوروی به این نتایج و کشف های بزرگ دست یازیده است پس چگونه امکان پذیر شد که خانم بهأ قبل از دیدن شوروی انتقاداتش را مطرح ساخته باشد وباز با وجود تمام انتقاداتش به شوروی مسافرت نموده و از تمام مزایای صحی ، استراحتگاه ها وسایر خدمات رایگانش استفاده نموده وبا صحت کامل به " کابل عزیز" برگشته باشد؟ اگر اینقدر از سیستم شوروی واز راه و رسم زیستن مردم شوروی بیزار بود ویا از آن نفرت داشت چرا بار دوم باز برای تداوی به شوروی رفت ؟ مگر فراموش کرده که من ویرا پول دادم البته که پدر مرحومم کمکم کرد ومبلغ سی هزار افغانی برایش داد و وی رابه حیث عروس خانواده اش احترام گذاشته برای تداوی شدنش باز روانۀ مسکو شد البته اینبار هم به خواست و علاقمندی کامل خودش بود که به شوروی میرفت وباز هم با سلامتی کامل دوباره بوطن برگشت. دروغ های مکرر ، پر روئي های گستاخانه و قلب ماهیت کردن حقایق چنین است ساختار کرکتر ذلیل و دنائت پیشۀ خانم بهأ
3- تا آ نجائیکه من میدانم خانم بهأ به خاطری اعتراضات وانتقاداتش بر هیأت رهبری حزب مورد تفتیش و مواخذه قرار نگرفته بود بلکه راپور های غلط ، ناروا و نادرست را که درمورد ذبیح الله زیارمل به دو رهبر حزب ( زنده یاد ببرک کارمل و شهید استاد میر اکبر خیبر)به گونه های تفتین آمیز ومتفاوت داده بود مورد تفتیش و مواخذه قرار گرفت و به تنزیل موقف ومقام حزبی اش منجرشد که ازکادرعضو اصلی حزب به حیث عضو آزمایشی تنزیل مقام یافت واز هیأت رهبری سازمان دموکراتیک زنان به موقف اعضای عادی سازمان دموکراتیک زنان تنزیل مقام یافت ولی هیچ گونه استعفای ننوشت بلکه برای چند ماۀ دیگر هم به جلسات حزبی اشتراک میورزید و حق العضویت میپرداخت.
چرا خانم بهأ اینقدر دروغ میگوید وبلند پروازیهای سفیهانه به عمل می آورد؟ چرا همه قضایا را صادقانه توضیح نمیدهد؟ و جعلکارانه بدون ارائۀ اسناد واقعی به تقلب کاریها و نیرنگ بازیهای رنگارنگ دست می یازد؟
4-اگر خانم بهأ واقعاً استعفا نامۀ نوشته ویا انتقاداتش را طی بیست ودو ورق تنظیم کرده بود که بعداً کاپی های آنرا به همۀ مخالفین و رقبای سیاسی مطرح در محیط پوهنتون توزیع مینمود چرا همۀ این اسناد را در کتاب پیش پا افتاده وبی ارزش " رها درباد " و یا نوشته های دیگری خود نتوانسته که نشر کند و یا بیاورد؟
خانم بهأ از ما میطلبد که با دو متن متفاوت استعفایش موافقه نموده و آنرا بحیث سند مورد باور بپذیریم که از لحاظ متن کاملاً با هم تفاوت های کلی دارد.
5- خانم بهأ برمبنای کدام اسناد و مدارک مستند میتواند ثبوت کند که در آنزمان " هیأت رهبری جیره خواران مسکو بودند؟"
اگر تنها تمایلات وسمت گیریهای سیاسی و ایدئولوژیک ایشان را جیره خواران مسکو میسازد ، اینکه اندیشۀ وبرنامۀ عملی تمام حزب بود که برادر ارشد خانم بهأ آقای همایون بهأ نیز شامل این جیره خواران میشد زیرا که عضو کمیتۀ عدل ودفاع کمیتۀ مرکزی حزب بود و با آقای عبدالحق علومی اجرای وظیفه مینمود. وهم چنان خانم بهأ که نامه های سفارشی از یوری اوبلوف مستشار کلتوری سفارت شوروی برای اخذ ویزه به قونسل شوروی آقای سورنین بدست می آورد و برای تداوی در شفاخانه های شوروی لم میداد و از سهولت هاو امتیازات طبی آن مستفید میگردید؛ و در آنزمان مدافع سینه چاک شوروی و سوویتیسم بود نیز این نام ونشان جیره خواره گی شامل حالش میگردد.
عجیب است چه پر روئي و چه بی حیائي ، دیگران را به جیره خواره گی متهم کردن ولی خود که عملاً در دهلیز ها و کریدور ها، هوتل ها ، شفاخانه ها و استراحتگاه های شوروی پرسه میزد باز جیره خوار نیست . اینست تظاهر ،عوام فریبی وچند رنگی و بیهوده گی منطق خانم بهأ که ازیک بام و چندین هوا برخوردار میباشد . خانم بهأ از ما میخواهد که همۀ این مزخرف نویسی هایش را بپذیریم و ویرا نابغۀ نخبۀ زمان بنامیم ؛ نخیر خانم بهأ ! شما همان ذلیل شدۀ هویت باختۀ هستید که در لجن بیماریهای خود شیفتگی ونهیلیسم ( منفی گرائي ) ابتذال آور غرق گردیده اید که خود بدان هرگز نه توجه کرده اید و نه اعتراف؛ که درنتیجۀ این همه بی توجهی شما گند رسوائي تان افتضاح بر پا نموده است که من میتوانم بر مبنای نوشته های خود تان به اثبات برسانم که این گند و کثافت چه است ؟ توجه کنید به نوشته های خود تان تحت عنوان "از دژخیمان استبداد تا به فرار از جهنم کمونیزم " که در صفحۀ 82 مجلۀ " قلم در خدمت جهاد " نگاشته اید:
" من هر گز درباتلاق شما برنخواهم گشت و بدنبال ناسیونالیسم افراطی پدرم خواهم رفت و متأسفم که نا آگاهانه و کودکانه با عناصر فروخته شده و فاسدی چون شما اهریمنان سیاست پیشه چند روزی گام گذاشتم ولی عمری باید ندامت بکشم ولی با آنهم در برابر شما خواهم رزمید."
بلی خانم بهأ !
ما کاملاً دریافته ایم که شما بدنبال " ناسیونالیسم افراطی " پدر تان راه افتاده اید ؛ وهمدست و هم نظر، هم سمت و هم جهت با " تاجیک میدیا " در کوره راۀ پرشوره زارشووینیسم عظمت طلبانۀ تاجیک پرستان سیه کار سیه اندیشه که برخلاف منافع ملی افغانستان به پا خاسته اند و خواب های " خراسان بزرگ" را می بینند گام زنی میکنید؛ تأسف آور وغمگینانه است که شما با افتخار از" ناسیونالیسم افراطی " پدر تان یاد میکنید و برآن طرز تفکر فاشیستی و برتری طلبانه صحه گذاری نموده برای برپائي وقوت گرفتن آن به هزار ویک خم وچم نظریاتی وعقیدتی و ارائه نظریات غیر علمی خلاف حقایق تاریخ پرداخته وبرای اینکه افکار نژاد پرستانۀ ضد انسانی تانرا پوشیده نگهدارید بریک تبار دیگر به خاطر چند چهرۀ فاسد وغیر وطنپرست که از آن تبار رگ وریشه میگیرد تاخت وتاز نموده و عقاید منسوخ و پر ازتعصبات تانرا در پوشش پرده های رنگارنگ اندیشه های غیر انساندوستانۀ راسیسم و " ناسیونالیسم افراطی " به معرض اشاعه و تبلیغ میگذارید که در واقعیت امر خلاف وحدت ملی ویکپارچگی تمام شهروندان مربوط ملیت های برادر افغانستان گردیده که این در ذات خویش یک جنایت بزرگ بشری به شمار میرود .
خانم بهأ !
آیا" ناسیونالیسم افراطی " یک باتلاق و گندآب سیاسی نیست؟ آیا این یک مکتب سیاسی اهریمن منشانه، فاسد وانسانیت برانداز نیست ؟ اگر" ناسیونالیسم افراطی " مورد تائید شما است پس تفاوت اندیشه پردازی شما با هیتلرها، موسیولینی ها، فرانکوها و پنیوشه ها وسایر تبهکاران ناسیونال سوسیالیست نازی چیست ؟
خونریزی ملیونها انسان ، تباهی وبراندازی تمدن بشر دوستانه ، براه اندازی تفوق طلبی نژادی وتباری که باعث تصفیه های خونین گردیده و دشمنی های بی مانند و بی نظیر را در میان جامعۀ بزرگ انسان وانسانیت می آفریند؛ همین است محتوای "ناسیونالیسم افراطی " وعظمت طلبی های انسانیت سوز تان که میخواهید در وطن به خون نشستۀ ما پیاده کنید ؟
خانم بهأ !
بگذار ما جواب مردم افغانستان را به طور مؤ جز و مختصر برایتان چنین اعلام بداریم :
ای تشنه به خون نشستگان جوامع انسانی ،
ای پسمانده گان کم مایۀ تنگ نظرشووینیست عظمت طلب ،
ای خیال پردازان سیه اندیشۀ " خراسان " پرست ،
ای کوت فکران بی مخیله و بی مغز ،
ای رونده گان پوچ اندیش راه تباهی و براندازی افغانستان ،
ای تخریب کننده گان پر وقاحت و بی وقار منافع ملی کشور ما ، خوب گوش کنید وبشنوید!
راهیکه شما میروید در هیچ جایي از جهان اثربخشی مثبت بر جوامع مردمی نداشته است،
راهیکه شما می پوئید به نابودی حتمی شما خادمین منافع بیگانه و دست اندر کاران ضد تمامیت ارضی و استقلال ملی کشور ما می انجامد.
راهیک شما می پیمائید به خاتمۀ شرم آور " ناسیونالیسم افراطی " تنگ نظران " تاجیک میدیا " این افتضاح آوران بی آزرم و بی غرور می کشد .
خانم بهأ !
باز هم باید از شما بپرسیم که آ یا هیچ جائي ، هیچ موضعی ، هیچ سنگر سیاسی دیگری وجود نداشت که شما در مغاک " تاجیک میدیا " درآمدید و با پوشش سپر نظریات شوم ضد انسانی شان به رنگ پردازی ها ونقش آفرینی پر فضیحت دست زدید که رسوائي ، گند وتعفن آن شما را به یک دلقک دروغگوی قلاش و جعل آفرین مبدل گردانیده است؟
خواننده گان عزیز و حقیقت پسند !
راستش اینست که در شرایط امروزه هیچ گونه احساسات بشردوستانه و انسانی در کل نظریات شووینیسم برتری طلبانه و عظمت خواهانه وجود ندارد ، ما تجارب زیادی از عملکرد نظریات ضد انسانی این دشمنان سبک مغز ضد جوشش های مردمی وتوده ئي را داریم که با قوت تمام برعلیه مواضع فکری و عقیدتی پر باور شیفتگان انسان دوستی و تعالی وبزرگی انسان عمل کرده اند و باعث خلق و بوجود آمدن فجایع و حوادث بیشماری گردیده اند که هضم آن برای تاریخ بشریت دشوار میآید.
تصفیه های نژ ادی همین عظمت طلبان نکبت بار ننگین سرشت را بنگرید چه در داخل کشور ما وچه در اکثر نقاط جهان ، چه جویبار های خون که جاری نکردند، چه قساوت گری ها و جنایات ضد جوامع انسانی رامرتکب نشدند ، این دیو سیرتان "ناسیونالیست افرطی" نظیر خانم بهأ و " تاجیک میدیا " هنوز هم می خواهند تا خون ریخته شود و بدن ریشه ریشۀ کشور ما بیشتر داغدارو پارچه پارچه گردد تا اگر توانسته باشند از یک جانب به مراد خویش که برآورده شدن آمال و نظریات بی پایه و بی اساس شان است یعنی تشکیل " خراسان بزرگ ، کشوریکه درآن خورشید طلوع گر بود " برسند و از جانب دیگر زمینه را برای دست اندازان منطقوی و اربابان ولی نعمت شان که درتب خواب های پریشان تشکیل " ایران بزرگ " میسوزند مساعد گردانیده باشند.
اما این امر هیچگاهی امکان پذیر نیست ؛ اندیشه پردازان با خرد ومتفکران نخبۀ انساندوست ، روشنگرو روشن نگر وطن ما که از هررگ و ریشۀ قومی و تباری می آیند اگر هزاره اند یا ازبیک ، اگر ترکمن اند یا بلوچ ، اگر تا جیک اند یا پشتون ، اگر ایماقی اند یا پشه ئي ؛ همه افغان اند و باشنده گان سر فراز مدافع منافع ملت ومردم این خطۀ نام آورند که برای هزاران سال با هم زیسته اند و باز هم برای هزاران سال دیگر باهم خواهند زیست و هیچ گاهی کوچک کسانی نظیر خانم بهأ و یاران نا بکارش قادر نخواهند شد که وحدت و همبستگی ایشانرا با پرداخته های دروغین و آرزو های لجام گسیختۀ شووینیستی و " ناسیونالیسم افراطی" تاجیک تباری شان از بین ببرند.
ادامه دارد.