گویند:خانِ با نوکرش به مهمانی رفت، وقتی سر سفره نشستند، قورمۀ بادنجان را خان دید که به شکل زیبائی تزئین شده بود، طوری که نظرش را جلب کرد.
خان نگاهی به قورمه انداخت و گفت: قورمۀ بادنجان خوش مزه ترین قورمۀ هاست و اصولا بادنجان برای بسیاری از مرض ها مفید است.
نوکر بی معطلی گفت: بلی ارباب صاحب بادنجان خوش مزه ترین قورمه هاست…!
خان پس از اینکه چند لقمۀ از آن خورد، خوشش نیامد و گفت: بادنجان نفخ آور و چیز بدی است.
نوکر بلافاصله گفت: بلی بادنجان نفخ آور و چیز بسیاربسیاربد است!
بعد از این که میهمانی تمام شد و از مجلس خارج شدند در میانۀ راه خان رو به غلامش کرده گفت:
چرا از خودت عقیده مستقل نداری؟
من می گویم بادنجان خوب است می گوئی خوب است، می گویم بادنجان بد است، می گوئی بد است.
نوکر گفت: قربان، برای اینکه من نوکر خان هستم نه نوکر بادنجان…!
محمد عالم افتخار
گفتند : رفیق ما «جلیل پرشور» بمُرد ؛
من میگویم که هرکی غیر پرشور؛ بمُرد!
مایهِ الهام این تک بیت ارتجالی؛ تداعی سخن بزرگ جلیل پرشور؛ هنگامی است که فرکسیونهای حزب دموکراتیک خلق؛ به جان یکدیگر افتاده علیه همدیگر با اسناد و ویدیو ها و فحاشی ها و ناسزا ها؛ گویا اتمام حجت میکردند. کمینه که بر مصداق «باتو بودن؛ نتوانم، بی تو بودن نتوانم» بودم و میباشم؛ مسلماً غرقه در تأثرات ناگزیری اینسو و آنسو مینگریستم و در موقعیتی نبودم که سخنی بگویم!
در همین حال صفحهِ ویبسایت آریایی را گشودم؛ چشمم زیر نام جلیل پرشور به مقاله ای و زیر مقاله؛ به این شاه بیت خورد که صرفاً اثیر خیال نیست؛ فلسفه و حکمت و حتی علم قطعی است:
گر حکم شود که مست گیرند *** در شهر؛ هر آنچه هست؛ گیرند!
و تحت همین عنوان؛ مقال و بیان بسیارعالی و سخت سازنده و بزرگوارانه. آنگاه دانستم که جلیل پرشور به تناسب بیش از دو دهه که کم و بیش؛ ازش شناخت داشتم؛ واقعاً تکامل کرده و بزرگ گشته است؛ مگر روند حوادث در همان حزب و فرکسیون های دم افزونش تا امروز نشان میدهد؛ که کمتر کسان دیگری حرکت و برکتی محسوس و مثمر داشته اند که امیدوارم مرگ المناک و دراماتیک آن بزرگمرد تکانه ای شود تا روند های یأس و خمود و تن آسایی و خود خواهی و دیگر ستیزی و بیچاره گی و بیکاره گی و تفرقه و ناسازگاری توقف پیدا نماید.
محمد عالم افتخار
در لحظاتی که این سطور را می نویسم؛ سپیدهء 21 سپتامبر؛ سر زده؛ اوضاع زمین و کیهان حتی بیش از حد معمول عادی و نورمال است. یعنی اینکه دنیا به پایان نرسیده و طبق شایعات عظیم عالمگیر قیامتی رخ نداده است. لذا کمینه به تلاش ها و تفکرات خویش حسب روال عادی و معمول ادامه میدهم و از جمله بحث: برای آنکه تاریخ؛ لاشهِ "سگی مرده" نشود؟" را میخواهم به جایی برسانم. امروز ضمناً روی این پرسش ها دور خواهم زد که:
ـ آیا ما "افغانها" میدانیم و میتوانیم بدانیم که "تاریخ" چیست؟
ـ چرا"انسان حتا در متمدن ترین جوامع می تواند هر زمان به دره بربریت و توحش برگردد!؟"
و اما؛ مخاطب عزیز و محترم من!
بیا ؛ تا قدر همدیگر بدانیم +++ که تا ناگه ز همدیگر نمانیم
نسبت مرگ نابه هنگام مبارز مرد نستوه و فرزانه زنده یاد جلیل پرشور با ابراز اندوه ژرف؛ به همه عزیزان تسلیت میگویم!
و اما بعد :
نخستین کلام اینکه: به دوران ششم زنده گانی روی سیارهء مروارید گونهء زمین و تحت پرتوی خورشید حیات بخش؛ خوش آمدید!
دوران نوین؛ چه بر حسب تجدید تقویم مردمان شگفتی انگیز سرخپوستِ دو هزار سال پیشِ "مایا" و چه بر مبنای سایر باور ها و انگاره ها؛ مبارکترین و روشنترین و مهربانترین دوران خواهد بود و بایستی؛ بشریت تمامی مساعی؛ از خود گذری ها و قربانی ها را متقبل شود؛ تا حقیقتاً دوران ششم؛ دورانی اینچنینی؛ در کاملترین، آرمانی ترین و زیباترین ستیژ ها و افق ها بگردد.
من بر آنم که نبایستی بر همه آنانی که به غلو و سفسطه و دروغ متوسل شدند و حسابی "وحشت پایان دنیا" آفریدند و این وحشت را؛ به اندازه کافی هم؛ جهانی ساختند؛ خشم و خرده گرفت. «آنچه در دیگ بود؛ در کفگیر برآمد!»؛ یعنی آنچه ظرفیت های روانی ـ فرهنگی ـ اخلاقی دوران سپری شده؛ در خود داشت؛ به ناگزیر بیرون زد. ما بدینگونه؛ به دو واقعیت بزرگ؛ بالفعل و با تمامی ابعاد روبرو گشتیم:
ـ روح آسیب دیدهِ «تاریخ»!
ـ گوهر آسیب دیدهِ «آدمی»!
دو واقعیت بزرگ؛ که فقط دو نام و دو نماد و دو ارائهِ متفاوت اند و بالذات واقعیتی یگانه میباشند:
نویسنده :
سید موسی عثمان هستی
جمعه ۱۳٩۱/۱٠/۱
حرفهای قناری هنوزدرقفس نقداست
حرف من نیست سرحرف دیروز
واژۀ عفت قلم گشته مود روز
خودشان از پاچه کشیدند به قلم
بر من گویند که دهن خود بدوز
واژه گر بد بود و شرم در لغت
اسماعیل چرا کرده تخلص گوز ؟
شاعربی وزن وبی ترازو
این بارنه وکیل خانم ثریاجان بها، بلکه دوست مشترک ما تیلفون زده نقد آقای عزیزالله ایما وداکتر عنایت الله شهرانی را عالی ترین وبیطرفانه خواند وهم محترمانه از آقای روشن نام برد و از نقد استاد و دانشمند مسؤول سایت وزین آزادی یاد کرد و او را متهم به طرفداری از رهبران حزب دموکراتیک خلق وچشم پوشی ازواقعیت های کتاب رها درباد و جنایت و فحشاگری حزب دموکراتیک خلق نمود و گفت به جز از نکات منفی، درنقد استاد روشن نکات مثبت کتاب تحت برسی قرارنگرفته بود و هم گلایه از من کرد که پاپی گک ها بخاطر نقد تند شما، خانم ثریا بها را درسایت های خود توهین می کنند، این دوراز جوان مردی وعفت قلم است. یک زنی که در حزب خودشان خدمت کرد و با یکی از خانواده های حزب بدنام پرچم ازدواج نمود و قربانی خر و خرگری دار و دستۀ پرچم، خوداش و خانوادۀ خانم ثریا بها گردید، شکنجه و اذیت های رهبران حزب دموکراتیک خلق به یک زن مبارز که در یک خانوادۀ مبارز به دنیا آمده و با رنج بزرگ گردیده، به عوضیکه بگوید همان طوریکه متروخین وآقای سیماب چلوصاف روس و پرچم را بخاطر افشاگری روس و حزب دموکراتیک خلق، خصوصاً شاخۀ بد نام پرچم به میدیای جهان داد و باید اعتراف کرد که افشاگری ثریا بها، خصوصاً در قسمت فحشای سازمان زنان، سازمان لوطی که در رأس اش نجیب الله وامتیاز حسن قرارداشت و بخاطر سرخم ساختن اعضای نوجوان حزب دموکراتیک خلق، سازمان لوطی را مثل سازمان زنان ساختند، نه تنها از رذالت سازمان زنان وسازمان لوطی (سازمان بچه بازی) حزب دموکراتیک خلق ثریا بها نه تنها که سازمان زنان وسازمان لوطی حزب دموکراتیک خلق را افشا کرد، بلکه از فاحشه گری های جنسی و سیاسی ببرک کارمل و جنایت خاد، ترورشخصیت های بزرگ، خانم ثریا بها پرده برداشته، عوض اینکه خانم ثریا بها قدرشود بی رحمانه توهین وتحقیر می شود. قضاوت یکطرفه درنقد، جنایت قلمی است. تو بارها گفتی با درنظرداشت وجدان کتاب رها درباد را من نقد می کنم. کدام وجدان؟
(ستاک) باغ ادب گـل بـریـز در یـخـنـم
غــلام شعـر و ادب گســتر زمانه منم
درخت عـلم و ادب آبگـیر چشمه ی توست
بدین درخـت سترگ ازکجا رسد رسنم
خـدای شعر و ادب دیدمت به ملک سخـن
عــقـیق شـعــر بسفـــتی ز قـــلـزم یمنم
چمن چمن ببری گــل همــی به گـلبن شعر
دهـــی به قــامت اشـــعار جامه از پرنم
نهــال سر به فـلک دیدمت به گلشن و باغ
بری ز میوه ی هر شاخ خرمن کشنم
به گفــت تــست برد نغمه بر فراز چـمن
به شــورو ناله ی بلبل به گلشنی که منم
مقالات دیگر...
- غزل
- Multi-ethnic countries: Problems and Solutions
- نگاهی به نقش موسسات خارجی در افغانستان (NGOs)
- زنان سرشناس افغانستان
- اخبار ضد و نقیض از جریانات سیاسی افغانستان
- برای اینکه تاریخ؛ لاشهِ «سگ مرده» نشود!؟
- افغانستان ـ موزیم آدم های اولیه وحشی
- متروخین جاسوس کا جی بی، افشاگر راز های پنهان
- فلسطین! ــ واردات ما
- برای اینکه تاریخ؛ لاشهِ «سگ مرده» نشود!؟