محمد عالم افتخار
درود به هموطنان عزیز در وحشتکدهء افغانستان و در سراسر دنیا!
درود به همزبانان و همدینان!
تعظیم به پیشگاه شهید معصوم انیسهِ دانش آموز و فرشتهِ سلامتی و حیات؛ تازه ترین قربانی توحش و جهل سیاه طالبانی و سایر شهیدان بیشمار و بی حساب وطن و مردم ما!
پیشاپیش مژده گانی میدهم که امروز هدیه بزرگ و فوق العاده با ارزش و سرشار از مباهات خدمت عزیزان دارم و بدینجهت آرزو میکنم مرا تا پایان همراهی بفرمائید.
اما ضمن ابراز بهترین سپاس ها به مناسبت گسترده ترین سطح نشر گفتار" آیا دنیا و بشریت در 21 دسامبر(یکم جدی) نابود خواهد شد؟" خدمت گرداننده گان ویبسایت های محبوب و پُرخواننده افغانی و دوستان ارجمندی که طور بیسابقه به طریق ایمیل و تلیفون در مورد واکنش های الهامبخش نشان دادند؛ میخواهم درنگی بر آن استفهام شماری از عزیزان نمایم که فرموده اند : من منحیث کسی که در مورد تتبع و تحقیق کرده ام؛ خود به چه نتیجه رسیده ام یعنی اینکه آیا همه چیز شایعه و افواه است و یا وقوعات متفاوتی هم در راه میباشد؟
به یاد خواهر مظلوم انیسه شهید
به قلم الهه افتخار
هنگام که از گالری تاریخ عبور و رشته هایی از نقاشی های رنگارنگ عجیب وغریب را مشاهده میکنیم و یا هنگامی که با شتاب نژاد های متوالی بشر را که همگی متفاوت و پیوسته در تغییر بوده و تاریخ نقش و نگار سرنوشت آن ها است از نظر میگذرانیم ؛ چیز یا واقعیت که در بالاترین و بیشترین جای ها جلب توجه میکند ؛ آن خداوند است. وآن هم خدا و تنها پناه گاه که انسان همدم و یاور خود میداند درواقع تصور و درک بشر همیشه در تغییر بوده تاریخ بشریت را نباید بی کج و پیچ و بالا و پست دید وارزیابی کرد.
حال اینکه کلمه خدا برای افراد مختلف بشری مفاهیم و معانی متعدد را تداعی میکند؛ مربوط به همین تغییرات تاریخ میشود. برخی ها خدا را مصدر و منبع همه چیز میدانند و برخی برای هر بخش یک خدا تصور میکنند. مگر در اواخرعموما خدا به موجودی اشاره میدارد که ما بر ان عقیده و باور داریم و آن را به عنوان آفریدگار هستی و تعیین کننده سرنوشت خویش مورد اکرام و پرستش قرارمیدهیم. اینجا بر روی دو موضوع میپردازم .
On the Occasion of Hundredth Anniversary of Seraj Akhbar bimonthly Publication (1911-1918)
Seddiq Rahpoe Tarzi
Enlightenment, the Foundation of Modernity
The question of political thoughts are separated in two contexts.
Certainly the one is the world of despotism in which a small minority, like shepherds, herd the others. In this structure the best people are who have to obey the head of the clan like a slave. In the another context there are people who believe that humans are not the government policy instruments. The rulers and governors should be placed in the service of public. At the core of this structure is the essential thing is law which derived from representatives of the people who voted in a free and competitive environment.
As we know, with the enlightened vision of a new though to the world and behind it is associated with the West Europe, in the sixteenth century. The wide circle of this idea comprise and consist of all sides of human life including itself, reasons and God. This bring across profound transformation in the arts, philosophy, and above all politics. According to scholars of this movement, the wisdom of man can be used against ignorance and irrationality, superstition and tyranny, for more better life and making an good environment. They believed and achieved that with the help of wisdom, a person can learn, and find freedom and even joy and happiness. However, the target of this idea was to curb the inheritances of political power who dominated the society. It was supported by the idea of divine power and be called Divine Governance.
در مرز های خمار و بیهوشی
پرنده ها تلاشی میشوند
بال کبوتران را میشمارند
منقار عقابان را قطع میکنند
ناخن های چلچله را رنگ سرخ میمالند
و کرگسان را تاج میبخشند
***
واردات ما روشنفکر است
که بوی اعتراض دارد
و مزه ای شعور
زبان سره و ملیت پاک
که ایمانش دالر است، کلدار و یورو
و صد هزار سال در تاریخ
تر و تازه مانده
محمد عالم افتخار
من گنگ خوب دیده و خلقی تمام؛ کَـر؛
من عاجزم ز گفتن و خلق؛ از شنیدنش
(مولانای بلخی)
شاید 3 سال پیش بود که صباح هنگام در جاده های شبرغان؛ گردش میکردم و به دوستی برخوردم. با پُررویی ی تحسین انگیز متوقفم ساخت و گفت:
ـ امشب ـ جایت خالی ـ با .... و .... (استادان دانشگاه) شب نشینی پُر کیفی داشتیم. استاد... گفت: افتخار؛ چند دانشجوی ما را از راه به در کرده چرندیاتی به ایشان تحویل میداد؛ مانند "اولین کشف بشر؛ کشف مرگ بوده است!..."
یارا! سه رُخ آنقدر خندیدیم که ساعت ها را در برگرفت؛ بازهم این حالی که دیدمت؛ نتوانستم از خنده خود داری کنم و به همین خاطر هم ایستادت کردم. اوه؛ جناب کاشف! مردم؛ مجهول ها را کشف می نمایند و شما معلوم ها را؟؟؟ هه ههه هه...
با اینکه این دوست من؛ اینک زیر خروار ها خاک خوابیده است؛ معهذا اهمیت سخنان و خاطره او را بیشتر از آن یافتم که به بهانهِ "پُشت مُرده گپ زدن خوب نیست!" بگذارم تجربهء منبعث از آن هم خاک و دود شود!
خاصه که در روز های نزدیک تقریباً هزاران کیلومتر دور تر و متفاوت تر؛ چیز های شبیه همین تجربه به وقوع پیوسته و عزیزانی در شب نشینی های خود؛ قریباً همان خنده ها را سر داده و همان کیف و لذت را برده اند!
منتها به نظر میرسد که دنیا عقب گرد نموده!!. و این اخیری ها بیشتر در موضع شاگردان آن استادان بزرگوار؛ ابراز وجود فرموده اند و اساساً مضمون شان این بوده است که:
معلوم نیست مخاطب افتخار کیست؛ ما که از آن "چیزی (گوهری)" در نمی یابیم و لذا مقالاتش را اصلاً نمی خوانیم!
این ها را به خاطری تداعی نمودم که به احتمالاتی نه چندان واهی؛ ما و شما و تمام عالمِ خاکی؛ یا "عالمِ حیات" این روز ها گویا به مویی میان ماندن و نماندن؛ آویزانیم.
به نظر اول؛ این اندیشه؛ به افسانه های کهن خصوصاً به تصورات احتمال برخورد سیاره خیالی سومری ها "نیبیرو" با زمین و اختتام مدت زمان تقویم (5200) ساله قوم "مایا" رابطه دارد و گویا مشتی خیالباف و دلهره آفرین به طریق فیلم های تجارتی و نشرات حیرت آور و اغوا کننده؛ ایجاد گر و چاق کنندهء آن اند.
مقالات دیگر...
- فقر شخصیت ورها شدن درگذرگه ای باد ها
- قسمت یازدهم - فصل دوازدهم حرفهای قناری هنوزدرقفس نقداست
- دوبیتی های سرگردان
- مدام از خون منصورم میی درساغرعشقم
- اعلامیه نخستین کنفرانس حزب ملی ترقی وطن
- خط دیورند باعث ایجاد پشتونستان، بلوچستان وتجزیه پاکستان خواهد گردید !
- اگر که جناب فرید مزدک؛ دکتورین دارد!؟
- 25 نوامبر، روزجهانی محو خشونت علیه زنان
- قسمت دهم - فصل یازدهم حرفهای قناری هنوز در قفس نقداست
- دوبیتی های سرگردان