افغان موج   

محمد عالم افتخار

طئ روز های اخیر بحث فیسبوکی را که به ابتکار و خواست و گرداننده گی محترم زلمی نصرت؛ راه اندازی شده بود؛ در همان حدی که ویبسایت وزین وطندار؛ انتشار داده است؛ با علاقه مندی و دقت لازم مرور نمودم:

http://www.vatandar.at/ZalmaiNasrat16.html

صرف نظر از اینکه کس به نظر و ارزیابی و داوری من ارزشی میدهد یا نه؛ کمینه حین برخورد با چنین موارد؛ احساس مسئولیت ویژه میکنم و بدین لحاظ نتوانستم؛ خاموش و بی تفاوت از کنار این بحث؛ رد شوم و «شوله خود را بخورم و پردهء خود را بکنم!»

درین بحث که اساساً موارد مطروحه توسط محترم فرید مزدک معاون منشی عمومی کمیته مرکزی و آخرین رئیس دولت متعلق به حزب دموکراتیک خلق (وطن) یعنی شهید دکتور نجیب الله؛ در برنامهء تازهِ «به عبارت دیگر» بی بی سی؛ مرکزیت دارد؛ ذوات قابل ملاحظه از نسل های مختلف شرکت ورزیده اند که در هر حال به خواندن می ارزد. ولی باید اذعان داشت که بحث؛ آن حرارت و شور و طراوات را که موارد مشابه قبلی یعنی «چرا نقد گذشته واکنش بار می آورد» وغیره؛ از جمله که در سایت آسمایی باز پخش گردیده؛ دارا بود؛ ندارد و به نظر اول؛ کلیشه ای و تکراری و در بخش زیادی هم پرت از موضوع به نظر می آید.

معهذا در نگاهی عمقی تر؛ محتوا؛ بخصوص در حول پرسش های محترم نصرت و پاسخ های جناب فرید مزدک؛ به مراتب غنی است. شاید هم به علت اینکه من به سایر بخش های مباحثاتِ پیشینِ مرتبط ازجمله در سایت دیدگاه اشراف نداشته ام؛ اینجا نکات بکر و بدیعی یافتم در حدی که جناب فرید احمد مزدک اصلاً دکتورینی دارند؛ چیزی که جنبش متفرق و مریض و تا حدی راه گم کردهء مردمی و توده های زحتمکشان افغانستان شدیداً محتاج آن و مماثل های آن میباشند.

در هرحال توقع همچو منی ـ شاید هم خیله و اَپَن و ...ـ این است که برآمد های بزرگانِ روزگار دیده و جوانان و کادر ها و اندیشمندان و جستجوگران هموطنم؛ در رسانه ها و ستیژ ها و یا هم محضر مردم وطن و همسایه ها و هم منطقه ای ها و بالاخره جهانیان روز تا روز بهتر و پر بار تر و غنی تر و عمیقتر گردد و کم از کم گره ای از گره های کور رویِ هم افتادهِ بیحد و حصر در جنبش چپ و مردمی کشور را بگشاید و سوسویی حداقل به سوی روشنایی و سبزی و طراوت را به ارمغان آورد. بنابر این؛ از همچو دریافتی نمیتوانم احساس شادمانی خود را پنهان بدارم.

مقالهء حاوی طرح ها و پرسش های آغازین بحث؛ به قلم جناب نصرت خیلی جذاب و دانشمندانه و منطقی و با صلابت میباشد. منجمله ایشان خاطر نشان می فرمایند:

" به عقیده من انتقاد کردن و محکوم کردن گذشته یک حزب و یک حرکت مانند تخریب پروسه ها کار دشوار و مشکل نیست. اما تلاش و مبارزه و فداکاری برای ساختن، دریافت راه علاج و نجات مردم و وطن از بربادی و تباهی در یک مرحله حساس تاریخی، که بود و نبود یک کشور، هویت ملی و تاریخی مردم یک سرزمین، مسئله استقلال، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی یک سرزمین زیر سوال قرار داشته باشد، شجاعت، شهامت و دلیری میخواهد. چنین موضعگیری در کشور(ی) چون افغانستان کاریست بسیار مشکل، پیچیده و طاقت فرسا. شخصیت ها با برخورد با همین گره گاه ها برجسته میشوند و سر بلند میکنند، که با تاسف ما تا کنون در این زمینه عاجز و ضعیف استیم."

بحث اساساً روی این پرسش های جناب نصرت دور میزند و به خواننده چنین امید و تصور خلق میکند که حد اقل یکی از این مسایل اگر نه پاسخ لا اقل یک بستر منطقی و امید بخش برای پاسخ یافتن پیدا نماید:

"1- به یاد دارم که شما (جناب فرید مزدک) در یکی از بحث های فیسبوکی قسمیکه قبلآ بدان اشاره کردم گفتید، وقتی به بیروی سیاسی راه یافتید، خود را در باتلاق یافتید. در همینجا میخواهم بگویم که، شما چه اقدامات را انجام دادید، تا آن باتلاق به گلزار مبدل می شد! یقین وجود دارد که شما برای گلزار ساختن آن باتلاق، دست به یک سلسله اقدامات زده باشید. خواهش من این است تا از چند اقدام مشخص تان در آن راستا نام ببرید؟
2- آیا شما فاکت سقوط را قبول دارید؟ اگر قبول دارید. بدون آنکه باز هم پای داکتر نجیب الله و سایر رهبران را در نظر بگیریم. شما منحیث شخص با صلاحیت بعد از نجیب الله شخصآ چه اقدامات جلوگیری کننده و پیشگیرنده در جلوگیری از فاجعه ثور دوم روی دست داشتید و انجام دادید. در صورتیکه به گفته خود شما، مخالف سیاست مصالحه ملی منحیث یک مشی مفید و یگانه راه نجات هم نبودید؟ هم چنان شما بعد از سقوط در افشا و تشریح همین سقوط دراماتیک، چه گام های را برداشتید؟ طوریکه میدانیم شما در این مدت 20 سال خاموش بودید. همین خاموشی شما و رهبران دیگر باعث آن شد، که همان حزب متشکل و همبسته به پارچه ها(ی) جدا، جدا تبدیل و در نتیجه محو گردد و از جمع شدن دوباره آنها زیر یک چتر که یکی از آرزوهای صفوف است جلوگیری شود!
3- بتاریخ 5 میزان تشکیلات موقت انسجام اعضای حزب وطن در کابل بدون شرکت معاونین حزب وطن مجمع عمومی حزب وطن را دایر کرد. در این مجمع عمومی 70 تن به عضویت شورای مرکزی برگزیده شد و در اجلاس شورای مرکزی محترم میر افغان باوری به حیث رئیس آن حزب قبول شد. شما خود قضاوت کنید عجب رهبرانی داشتیم .

ببینید محترم فرید احمد« مزدک»! شما منحیث معاون حزب وطن در بی.بی. سی یک چیز می گوئید، معاون دیگر حزب وطن محترم انجنیر نظر محمد عریضه پیش کرده است، به وزارت عدلیه جمهوری اسلامی افغانستان و مانع راجستر شدن حزب وطن میگردد. شما هر دوی تان معاونین شهید نجیب الله بودید. درست من نمیدانم که این چه حالت است. چنین یک حالت را چگونه میشود تعریف کرد: سازندگی، آموختن از گذشته و یا هم چیزی دیگر؟!"

اینک پاسخ ها و گفتنی های ـ به نظرم مهم ـ که برای سهولت دریافت عرایضم از خرمن این بحث کشال؛ خدمت عزیزان؛ دستچین کرده ام :

فرید مزدک:

ـ نصرت عزیز ، باتلاق (بیروی سیاسی ح.د.خ .اـ وطن) نه دریا میشه نه چشمۀ زلال . شاید معجزه شود و در مسیر دریای خروشانی قرار گر فته روان گردد . هدف من از نقد دوباره سازی یک نیرو ی عدالت خواه ، مترقی و طرفدار مدرنیته است . ریزرف های این نیرو را میتوان در میان بقایای تمام جریا(ن) های عدالت خو اه و مترقی افغانستان یافت . پس از سال 1986 ما یک دوران جدید زندگی سیاسی و کار را آغاز کردیم . این دوران به نیرو های جدید سیاسی نیاز داشت . به یک حزب جدید ، برنامۀ جدید و امکانات جدید نیاز داشت .ما برای ایجاد این نیروی جدید" ح د خ ا " و ریزرف های برون از آنرا در اختیار داشتیم . اما بدون موجودیت یک کتلۀ منسجم و باورمند به ضرورت دگر گونی های بنیادی در اندیشه و ساختار حزب نمیشد کاری را انجام داد . این کتلۀ منسجم و باور مند بین سالهای 1985 و 1991 به تدریج داشت شکل میگرفت . فضای نسبتن باز و گفتگو های گرم در اجتماعات حزبی ، نقد وضع موجود و طرح برنامه های اصلاحی در حزب و جامعه روند دگر گونی های لازم را سر و سامان میبخشید . حزب پس از 26 سال برای برگزاری کنگرۀ دوم خویش آماده میشد نمایندگان سازمانهای حزبی دیگر بر باور های خویش به ایدئولوژی حاکم بر ح دخ ا تاکید نداشتند .تازه آمده ها به کمیته های حزبی و نسل جدید مسولین سازمانهای حزبی هر روز بیشتر از پیش به ضرورت دگر گونی های دموکراتیک در زندگی حزب و همچنان جامعۀ افغانستان باور مند میشدند . اما کار آنها ساده و آرام پیش نمیرفت . ح د خ ا هنوز بمثابۀ طرز تفکر ، روان و مُدل سیاسی ـ اجتماعی نیرو مند بود و مقاومت میکرد . اگر "ما" نتوانستیم در ساختار حزب دگر گونی های ژرف و بزرگ را عملی کنیم و یا برنامۀ عمل کاملن کارا ، عملی و دموکراتیک را به کنگرۀ حزب پیشکش کنیم ناشی میشد از حضور نیرومند طرفداران حزب کهنه در مقابل حزب جدید و نبود شجاعت ، استقلال و ابتکار لازم برای پیشبرد دگر گونی ها در نیروی جدید . اینجا من نیز به کمبود های جدی در انجام مسولیت های خویش انگشت انتقاد میگذارم . من بیشترین وقت مسولیت مدیریت سه شعبۀ مرکزی را به عهده داشتم ـ تشکیلات ، روابط سیاسی ، اسناد و ارتباط و مدتی هم شعبۀ مالی و اداری ـ هیچ جلسۀ بیروی سیاسی و دارالانشا و بعد ها هیئت اجرائیه و ریاست حزب را بیاد ندارم که بدون حضور و ریاست دوکتور نجیب برگزار شده باشد.

 

**********

ـ در رابطه به " سقوط " در آن بحث دور و دراز " دیدگاه " پیرامون همان فیلم " فاجعۀ سقوط" حقایق زیاد بیان شده است که تکرار آنرا ضروز نمیدانم .علاقمندان میتوانند به سایت دیدگاه مراجعه کنند. صرف میخواهم بگویم که واژۀ فروپاشی مناسبتر از سقوط است . فروپاشی از ناتوانی آن نظام ناشی میگردید . 
در رابطه به 20 (سال) اخیر چه بگویم ؟ ببینید من هیچگاه خاموش نبودم و هیچگاه هم با گونۀ کار آنهایکه برای انسجام بقایای حزب وطن در " خط کارمل " و "خط نجیب " کار میکردند موافق نبودم . آنها در این مدت بیشتر مصروف درون خویش بوده اند تا افغانستان و مردم .

 

********

ـ دوستان عزیز ، تذکر کوتاه به داستان " سقوط " ، بقای دولت ما در تمام سالهای حضور نظامی شوروی و پس از آن به حمایت مالی شوروی بسته بود . تا سال1988 مسکو بی چون وچرا به این حمایت ادامه داد ، از 1988 تا 1991 دریافت پول برای کابل دشوار بود ، و با به قدرت رسیدن یلسن روس ها با قاطعیت تمام میگفتند که توان ادامۀ کمک را ندارند . در آنزمان دولت دوکتور نجیب الله را غیرت و وجدان نمیتوانست نجات دهد . پول ناجی آن بود که وجود نداشت . آن نظام میتوانست باقی بماند به شرطیکه حامی جدید مالی پیدا میکرد . این حامی را باید در میان حامیان مخالفین خویش جستجو میکردیم ولی آنها مارا پوشالی ، دشمن مردم و غیر قابل حمایت میدانستند . دنیا صرف از طریق و توسط ملل متحد متعهد به کمک برای افغانستان بود و در هیچ جای برنامۀ سرمنشی ملل متحد هم از بقای نظام ما یاد نشده است . حمایت ما از این برنامه در حقیقت تائید روند امحای دولت ما و ایجاد دولت جدید بود . سازمان ملل برنامۀ خویش را نتوانست یا نخواست عملی کند و در نتیجۀ پلان های خرابکارانۀ پاکستان بیش از 90 در صد نهاد های قدرت و موسسات دولتی بدست حزب اسلامی حکمتیار افتاد . قرارگاه حکمتیار در لوگر با حضور گستردۀ نظامیان پاکستانی و چهره های برجستۀ سیاسی چون قاضی حسین احمد کار و فعالیت میکرد .

 

***********

ـ انتقام از افغانستان بیشتر به آنچه در7 ثور 1357 رخ داد صدق میکند . نقش دزد چراغ بدستِ آقای زمری را نیز بیروی سیاسی آنزمان ایفا میکرد (اشاره به نظر کسی است که جناب مزدک را دزد چراغ به دست میخواند) . کشمکش های جناح های مختلف در دولت مصالحۀ ملی بازتاب کشمکش های جناح های مختلف قدرت در کرملن بود . گرباچف و وزارت خارجه شوروی در حمایت از تیم مصالحه یا تیم داکتر نجیب قرار داشت ، وزارت دفاع شوروی و ستالینیست ها در حزب کمونیست مخالفین پلینوم 18 را در اختیار داشتند و کا گی بی هم با هردو طرف رابطه داشت .فعالیت های این گروه آخری و زیاده خواهان خلقی که بیشتر در اردو و وزارت داخله تجمع کرده بودند از سال 1988 به بعد به صورت تدریجی و فرسایشی به تضعیف دولت منجر میشد . در اپریل 92 یگانه کاری را که مخالفین پلینوم 18 انجام دادند این بود که نقش مانع خروج داکتر نجیب را ایفا کردند که به چگونگی آن در بحث های دیدگاه اشاره شده است.

**************

ـ در مورد آن دو راه و دو انتخاب ، به فکر من کشور ما به یک نیروی سیاسی عدالتخواه ، پیشرونده و طرفدار مدرنیته نیاز دارد . بقایای حزب وطن یکی از ذخیره های اجتماعی این نیروست . کار با این ذخیره وظیفۀ تمام انسانهای با احساس مسولیت در قبال آبادانی کشور ، رفاه مردم و شگوفایی فرهنگی ـ اجتماعی به هدف ایجاد جامعۀ آزاد و مدرن میباشد . اما تنها با بقایای حزب وطن مصروف شدن ( آنچه در 20 سال اخیر توسط برخی از شخصیت ها و گروهای مربوط به این ذخیره صورت گرفت . ) کافی و درست نیست . ما باید با همه ذخیره ها بدون هرنوع پیش شرط به مشوره بپردازیم . این مشوره باید به یک پلاتفُرم جالب ، جذاب ، کارا و عملی منتج گردد . من این اندیشه را 13 سال پیش هم در یکی از مصاحبه هایم مطرح کرده بودم ولی انزمان در میان بقایای ح د خ ا و حزب وطن مرا دشمن میشمردند و حرف های مرا نمیشنیدند .

 

**********

ـ  خوب ما همه نتوانستیم برای نجات موثر واقع گردیم . بدا به حال ما که چنان بودیم و بدا به حال آن حزب که مارا میتوانست تحمل کند ....

ـ وابسته ترین تیم به کرملن تیم مصالحه ...بود . آنهایکه خارج از کرملن عمل میکردند نقششان بیشتر منفی بود .البته فراموش نکنیم که برنامۀ کار ایرانی ها و بویژه پاکستانی ها با حزب و حزبی ها منظمتر و مُخربتر تر بود .

 

***********

ـ برنامۀ سرمنشی (ملل متحد) در تفاهم با تمام جوانب در گیر و طرف های علاقمند ترتیب شده بو د. منافع تمام جوانب و جناح ها در آن رعایت شده بود . سهم در قدرت برای " دوستان " مسکو و تهران کافی بود اما پاکستانی ها و سعودی ها خود را مستحق داشتن تمام قدرت میدانستند . پاکستانی ها یکبار در سال 90 به کابل پیشنهاد بحث پیرامون یک راه حل غیر از آنچه سر منشی ملل متحد فکر میکرد؛ دادند . برای غربی ها هم یک دولت دست نشاندۀ پاکستان در آغاز خوبتر از آن بود که روسها و ایرانی ها در دولت افغانستان تامین منافع شوند . عین سیاست را پاکستانی ها در رابطه به توافقات ژنو هم عملی کردند . در رابطه با ملاقات ربانی با روسها باید بگویم که روس ها در ظاهر با ربانی بازی را پیش میبردند اما از هیچ کوشش برای بهبود مناسبات کابل با حزب اسلامی حکمتیار دریغ نکردند .

**********

ـ یک مشکل کلان جریان های سیاسی افغانی طی 30 سال اخیر مطلق گرایی و زیاده خواهی آنهاست . تمام جریانها سپید مطلق اند و مخالفینشان سیاه مطلق ، ما باید به نقد روشنفکرانه بپردازیم و فراموش نکنیم که روشنفکر غیر منتقد وجود ندارد . چنین نقدی همه را در بر میگیرد و به همه نگاه میکند ، از خودی ترین تا غیر خودی ترین . بیشترین خلقی ها و پرچمی هایکه تا حال به بررسی گذشته وحال پرداخته اند دو اصل را در نظر داشته اند 1 ـ در مجموع ح د خ ا را بهترین جریان و بدون کم و کاست معرفی کرده اند 2ـ در درون حزب بهترین خط همان بوده که به فرکسیون مورد قبول بررسی کننده تعلق داشته است . بیشتر بقایای حزب امروز از رهبران گذشته بیرق و اسطوره و قهرمان ساخته اند و قهرمان هر جناح و گروپ هم مقدسترین است . با اطمینان میتوان گفت که با این جنگ اسطوره ها بجایی نمی رسیم .

************

ـ ما باید باهم فکر کنیم و به نتایج درست برسیم نه چون دیروز که فکر ها یا از بیرون به ما میرسید و یا هم صرف 3 ـ 4 رهبر فکر میکردند و فتوا میدادند . در مورد قوم گرایی چه بگویم ؟ این گرایش زشت است زیر هر نامی که باشد . کشور ما خانۀ اقوام مختلف و فرهنگ های رنگا رنگ است . بیایید این رنگارگی زیبا را نگهداریم .

+++++++++++++++

بدینگونه عزیزان به این کمینه؛ حق خواهند داد که در این سخنان؛ یک دکتورین گسترده و کار ساز را کشف نمایم.

منتها به نظرم ارائه و جا انداختن این دکتورین؛ به چیز هایی فراتر از مباحث فیسبوکی و انترنیتی ی مقطعی ضرورت دارد. چنین مهمی را نمیتوان به تعارفاتی چون" باهم فکر کنیم" وغیره؛ تقلیل داد و موکول ساخت.

بخصوص که صاحب این دکتورین کسی است که با رفتن به بیروی سیاسی و مقام رهبری حزب و دولت وقت افغانستان؛ خود را در یک باتلاق یافته است!

این دریافت؛ چیز کوچک و اغماض پذیر نیست. تصویر و نمایش کامل و شامل و مستند و متقن همین باتلاق؛ چه بسا که خود انگیزه و محرکه تحولات مثبت عظیم در گسترهء افغانستان خواهد شد. من و شاید خیلی ها ممکن است در حال حاضر توهماتی راجع به این باتلاق صورت داده و به تأئید و تصدیق حکم مطروحه توسط جناب مزدک؛ کله شور دهیم؛ ولی اینها مصداق راستین و کامل «باتلاق» بوده و شده نمیتواند؛ حسب مثل معروف که " شنیده کی بود مانند دیده؟"؛ این صرف جناب مزدک استند که تا گلو درین باتلاق فرو رفته و کوایف و اعماق آنرا حس و لمس و درک و دریافت نموده اند!

حالا ضرورت شدید و اکید است که ایشان ـ شاید هم به مدد هنرمندان و مهندسان و ادیبان پر قدرت ـ این باتلاق را به تصویر بکشند تا همه مردم و به ویژه آنها که از همین باتلاق تغذیه نموده و مسموم میشدند؛ به چشم سر و چشم بصیرت کامل ببینند که آنجا حقیقت از چه قرار بوده است.

گرچه همین تصویر گری هم میتواند مقدمهء بزرگ برای شرح و بسط و عام فهم و شیر فهم ساختن دکتورین نوین جناب مزدک باشد؛ معهذا پیشنهاد بنده خدمت شان این است که هرچه زود تر کمر به تألیف و نگارش کتاب نسبتاً مفصل و مدلل و مستند و متقن و حتی الامکان مصور ببندند که طئ آن این دکتورین جذاب و کارساز و رهگشا همه جانبه برای مردم و جوانان افغانستان اعم از بقایای ح.د.خ.ا (وطن) و سایرین قابل دریافت گردد.

البته هرگر نمیگویم مباحث فیسبوکی و یا نشر و رسانش موضوع در این و آن سایت ضرور و مفید نیست و به ویژه که توأم با بحث و مناظره باشد؛ حتی نور علی نور میباشد؛ مگر جوانان و نوجوانان کشور و آنانی که سنی از ایشان گذشته است؛ مانند تمامی مردمان دنیای امروز و دیروز ضرورت دارند که اندیشه و دکتورین نجات دهنده را با تمامی ابعاد و اساسات و مزایا و جزئیات و متممات آن؛ منحیث کتاب مطبوع در اختیار داشته باشند؛ آنهم به زبان قابل درک و دریافت خودشان!

شاید فضولی نباشد پیشنهاد کنم که حسب حکم محکمِ «جهانی بیاندیش؛ لوکالی(منطقه ای ـ محلی) عمل کن!»؛ چنین کتابی باید با دید روشن و ساینتفیک بر تاریخ بشر و جهان؛ آغاز گردد و به ویژه بر تاریخ قرن 20 دنیا همه جانبه ترکیز و تمرکز نماید؛ البته نه صرفاً به لحاظ خالی نماندن عریضه!

اینچنین در گام بعدی باید بر خواننده روشن سازد که افغانستان چه آب و خاک و جغرافیا و محور و گستره ای بوده؛ هست و خواهد بود؛ چه همسایه گان و طلبکاران و کمین کاران و راه طلبانی ... داشته است و دارد و خواهد داشت و با اینهمه چه ساخت و بافت فرهنگی و روانی در جای جای آن شکل گرفته است و به ناگزیر شکل میگیرد که منجمله به دلیل چنین زمینه و فضا و ماحولی میدان بسی رقابت ها و جنگ ها و تصفیه حساب های جهانی و منطقوی چون «جنگ سرد» قرار گرفته است و قرار می گیرد؛ و در قبال آنهمه؛ کم از کم با چه امکانات و تمهیداتی باید بیدار و هوشیار بود و وسواس و تدبیر داشت.

آنگاه میتواند مباحث به گونهء زندگینامهء هدفمندانه و اعترافات روسویی و مماثل ها ساماندهی گردد تا برسد به باتلاق و اساسات پیدایش دکتورین و خود دکتورین و ابعاد و جوانب آن و پشتوانه های تجربی و ازمون شده آن در دیگر سرزمین ها و اقلیم ها....

به امید درخشانترین مؤفقیت های جناب مزدک در زمینه که مساوی به مؤفقیت تمامِ ما و مردمان سخت عذابکشیده و به تباهی سپرده شدهِ مان خواهد بود!