به قلم الهه افتخار
آزادی انسان و محدودیت طبیعت:
یک حقیقت انکار ناپذیر است که اکثر کشور های غربی و مخصوصاً کانادا و ایالات متحده امریکا در حال حاضر بیشترین پیشرفت های انسانی را دارند. البته به لحاظ فاصله های طبقاتی و افراط گرایی در مصرف؛ بدتر از دیگر مناطق جهان هم استند؛ چنانچه برآورد شده اگر قرار باشد؛ همه مردم در دنیا به سطح امریکا زندگی نمایند؛ برای نفوس کنونی جهان دو کره زمین و اگر به سطح کانادا زندگی و مصرف نمایند؛ 3 کره زمین دیگر ضرورت میباشد.
به این ترتیب آزادی انسان به حیث یک نوع؛ به امکانات امروز و فردای زمین و طبیعت هم گره میخورد ولی من وارد این بحث کلان شده نمیتوانم که چطور و چه وقت انسانها قادر خواهند شد تعادل خود را با طبیعت از نو و به درستی برقرار مینمایند.
اما نظربه آمار:از24جرم یعنی تخلف از حقوق و آزادی های دیگران و اجتماع که درایالات متحده امریکا صورت میگیرد تنها یک جرم به دادگاه فرستاده میشود چون که در غیر آن زندگی اقتصادی و اجتماعی فلج میگردد. میبینم هنوزهم که هنوزاست در این جهان بیداد و ظلم و زور و بردگی پایان نیافته است.
برده گی در اسلامستان و شیخستان:
فراتر از آن؛ یکی از روزها ویدیویی را نگاه میکردم که شدت تاثیرش مانند زخم خنجر در ذهنم برجا ماند. این ویدیو نهایت حماقت و جهل انسانها را به نمایش میگذارد. ویدیو مربوط به مسابقه دیرینه شترسواری درامارات متحده عربی است. شما هم مهربانی کرده آنرا ببینید:
http://www.youtube.com/watch?feature=player_detailpage&v=gwQMxLwC0Q4
اگرچی این عمل ضد آزادی و کرامت انسان سال های پیش توسط دولت های غربی ممنوع قرار گرفته بود؛ اما هنوز در جزایر گرم و سوزان عربی انجام میگیرد.
سلیمان راوش
اینجا سخن ازعقابینه دخت ستیغ های بلند پامیراست که مزامیر پروازش در زبور "آنسوی بدنامی" و "پله های گنه آلود" عرش خدایان ِ جهنم آفرین را به لرزه در آورده است.
اما کریمه را نمی توان یافت مگر در چنبرۀ از نور و روشنایی،
«نشانیام را از مهتاب بپرس
مهتابی که هرشب سر میزند از روزنه ی خانه ی من»
گفتنی است که کریمه جامۀ شب را نیز نا آگاهانه بر تن نمی کند. او همانگونه که شناختی از زمینیان دارد:
« من با زبان زمین آشنا هستم» (پله های گنه آلود)
از بافت شب نیز آگاه است، میداند نهایت زبان شب در کدامین افق معنی پایان می یابد.
« من با زبان شب آشناهستم
و تپه یی را که میشود دست به دست عشق گذاشت
از همین روزنه دیدم» (پله های گنه آلود)
کریمه با فرنام "شبرنگ" خواسته بگوید که درخشش خورشید را از دریچۀ شب چشم به راه است و به همین فرنود سروده هایش زنگ کاروان روز را به رهگذران تشنۀ اندیشه نوید میدهد.
محمد عالم افتخار
یک تجربه نادر و جذاب ـ هزار سال پیش و پس!
درود بر همه عزیزان درون و بیرون میهن مُلازده و جهالت سوخته!
این هفته بنا داشتم «سکندر های مقدونی» مقوایی را عرضه کنم که کار و هنری جز جلوگیری از رسیدن نور خورشید به شما عزیزان ندارند.
شاید زیاد ضرور نباشد که وارد قصه و داستان مربوط گردم.
به هرحال در یونان قدیم که باری جوشش عقل و خرد بشری را شاهد بود؛ نوابغ و نوادر شگرفی ظهور کردند؛ یکی از ایشان دیوجانس حکیم بود؛ همانکه مولانای بزرگ بلخ اشارت نیرومندی بر وی دارد؛ درین ابیات:
اینجا هــمه به فکر بهاری شدند پیر
از جور فصل آخـــر سال اند سر بزیر
یخ زد تمام باغ ثـمـرخیر مُلک را
گردید آفتاب به ابری سیاه اسیــــر
یک هاتفی ز غرب صدا کرد و بعد از آن
یک کـور در قبیله ما نام شد... امیر
سنگین بود سنگ و سبک خاک شهر ما
در زیر بار وسوسه گردید چون خمیر
به قلم الهه افتخار
بازهم با یک دنیا احساسات درون کوبنده مینویسم . دراین مدت مثل گذشته میان افراد و جمعیت های زیاد بودم و خلاف همیشه ذهنم در جستجوی یک امتیاز، تفاوت وعلامت فارقه در آدم های دور و بر و خودم بود و در پی انسانی با فرق کلی از دیگر زنده جان ها بودم ؛ فرقی همراه با آزادی . آزادی که در بند زندان فرهنگ ، زندان جامعه ، زندان تاریخ ، زندان خانواده و زندان کودکی که از همه مهم است ؛ نباشد .
در دنیای امروزه تکنیک هایی وجود دارد که میتوان کلید درون این همه زندان ها را بیابیم . در مسیر تاریخ؛ انسان تنها موجود تکامل یافته هوشمند، آرمانگرا، و مرکز توجه همه انواع اندیشه پردازی بوده است . من بر اساس دیده ها و دریافته ها و مطالعاتم میخواهم بحثم را با این سوال ها آغازکنم:
انسان چیست؟
در رابطه به انسان؛ آزادی چیست ؟
مسئاله و مرحله کمال یا تکمیل انسانی چیست ؟
کدام مفهوم انسان را مقدس تر از مقدسات میسازد؟
انسان حالیه از نگاه بیولوژیکی، مورفولوژیکی و سایکولوژیک موجود متفاوت از همه جانداران دیگر و تا سرحد خیال و جنون تنوع پسند است. مگر در طول زمان؛ وقت های درازی بوده که انسان زندگی گیاهی داشته؛ که بیشترین ساعات خود را در خوردن علف صرف میکرده است.
با تکامل تدریجی انسان گیاه خور؛ گوشت خور گردیده . و اینجا انسانها فرصت این را دریافته اند تا امورات دیگر خود را با فراغت بیشتر انجام دهند . به حساب تاریخ و باستانشناسی میتوان گفت که مرحله تکاملی انسان ها کار هزارها و شاید میلیون ها ساله است.