زبان
هر آنکو تکیه دارد بر زبانش
به جنگ عقل میسوزد روانش
زبان هر که در دنیای ما است
بود کوچکتر از حجم دهانش
ضد مولا
بود این قاضی و این شیخ و ملا
به وحشت آفریدن چون گوریلا
خرد در صد تبار شان نه بینی
همگی فاسد اند و ضد مولا
انسانیت
فنا گـــردیده احساس ترحُم
ز دست یک دو تا حیوان بی دُم
همه دم میزنند از فصل احساس!
ولی انسانیت را کرده اند گُم
جهاد
جهــاد امریکایی میکنم من
سفر در یک دو راهی میکنم من
به نیویارک است و لندن افتخار ام
به هر جا پادشاهی میکنم من
قحط رجالی
رسید ایام سخت بی کمالی
تو گویی کله ها گردیده خالی
جنایتـــکار ها گــردیده رهبر
فغان از دست این قحط رجالی
پارلمان
طویله بهتر از این پارلمان است
به هر جا این سخن ورد زبان است
یکی دزد و یکی جانی و ُمفسد
یکی هم دشمن افغان ستان است
شیخ و ملا
به هر جا شیخ و ملا و امام است
دروغ و فتنه در آنجا مدام است
حدیث عدل آنان این جنین است
یکی شاه و یکی دیگر غلام است
امارت
نگاهش از شرارت قصه دارد
به بسویم از حقارت قصه دارد
الهی این چه مخلوق تو باشد
که شیطان از امارت قصه دارد
بمب کنار جاده
کنار جاده را بم کشته شیطان
فراوان ناله و غم کشته شیطان
به نام دین... و دنیا... و امارت
فسادی را به عالم کشته شیطان
وطن
وطن هر جا که هستم بی تو سردم
پُر از آه و پُر از غم ها و دردم
به فصل انجماد برگ و بار ات
نه شد تا دورـ دور تو بگردم
نعمت الله ترکانی