محمد عالم افتخار
با عرض و ادای تعظیم!
قربان شدن فوق العاده دراماتیک افسر بلند آوازه و آشنا و محبوب کم نظیر سراسری مردمان افغانستان – جنرال عبدالرازق قوماندان امنیه ولایت بزرگ و باستانی قندهار درست در بیگاه «انتخابات پارلمانی» از یکطرف و در مقدمات پروسه مرموز و مغشوش «صلح» امریکایی با «طالبان» از سوی دیگر؛ یک تکانه بسیار شدید در تاریخ معاصر افغانستان است.
هم پیرامون شخصیت و کان و کیف نظرات و باور ها و اقتدار قوماندان رازق و هم پیرامون چرایی و چگونگی به قتل رسیدن فجیع وی در مرکز دایره فوق العاده حفاظت شده؛ مصئون و مآمونی که علی القاعده قوای ناتو و امریکا در اطراف بزرگان سیاسی و نظامی شان فراهم میکنند و این بار برای جنرال اسکات میلر قوماندان عمومی نیرو های «ماموریت حمایت قاطع» تامین بوده است؛ آنچه که کم نیست؛ مسئاله و غامضه میباشد.
با سپاسگذاری فراوان از تلاش اهل خبره و هموطنان با فکر و احساس درون و بیرون کشور در جهت گشایش اینهمه غامضه های جانسوز و حل این همه مسایل دیوانه کننده؛ تقدیم عذر عاجزانه دارم که بنده نه توان و نه نیت چیزی افزودن به زحمات هموطنان درین راستا را حایز میباشم.
ولی بایستی واقعیت هایی باشد بسیار مهم و کارگر و موثر در شخصیت و عملکرد ملی و منطقوی جنرال عبدالرازق که اینهمه اهمیت و شهرت و محبوبیت و نیز خصومت نسبت به وی ارمغان کرده بوده است.
اسناد رسانه ای و مطبوعاتی متعدد موجود و معلوم میرسانند که جنرال رازق مخالفتی در حد آشتی ناپذیر با «طالبان» و نیز «پاکستان» داشته است. رازق جوان سالها پیش با پدر و کاکا و شاید دوستان و عزیزان دیگرش؛ اسیر و زندانی «طالبان» گردیده در حالیکه پدر و کاکایش به دست طالبان شاید هم پیش چشمانش کشته شده بوده اند؛ شخصاً توانسته بوده است بگریزد.
این؛ خود میتواند درخت خصومت علیه «طالب» را در روح زخمی او «گشن بیخ و بسیار شاخ» گردانیده باشد. این؛ به ویژه به هموطنان غیر پشتون باید نشان دهد که «طالبان» اغلب پشتون استند ولی پشتون ها همه طالب نبوده اند، نیستند، نخواهند بود و نیز نتوانند بود.
روشنتر از آفتاب است که پدر و کاکا (و ایضاً سایر اقارب) پشتون رازق جوان اچکزایی نه تنها دوستان و همسویان «طالبان» نبوده اند که دست کم طالبان آنان را دشمن خویش میدانسته اند تا جاییکه اسیر و زنجیر پیچ و شکنجه و تعذیب کرده اند و اخر الامر هم گردن زده یا به رگبار و مسلسل بسته اند.
آیا کدام عقل سلیم می تواند قبول کند؛ که فقط پدر و کاکای عبدالرازق چنین بوده و به دست «طالبان» سلاخی شده اند؟!
برعلاوه مگر حقایق میدانی کم از کم دو دهه نشان نمیدهد که بیشترین قربانی های «طالبان» خود مردمان پشتون ـ چه مستقیم و چه بالواسطه – بوده اند و میباشند؟!
با تمام اینها؛ آیا جنرال عبدالرازق یک انتقامجوی محض نسبت به «طالبان» بوده است؟
تمامی شواهد موجود و میسر حاکیست که نیروی محرکه مبارزاتی جنرال رازق؛ انتقامگیری نه بل بسیار بسیار فرا تر یعنی در سطح علم و آگاهی میباشد؛ او نسبت به ماهیت و علت وجودی «طالبان» دانایی ای دارد تزلزل ناپذیر؛ همین علم و آگاهی است که او را با سران سازشکار حکومتی کشور و گمارندگان خارجی آنها نیز در ضدیت و مخالفت قرار میدهد.
میتوان وسواس داشت که علم و آگاهی جنرال رازق نسبت به «طالبان» (قشر ایدئولوِژیک نه سیاهه لشکر) و دیگر جنریشن های جهادی – صلیبی چون القاعده و داعش میتوانسته است از خوانش و دانش منابع سندی چون «بازی شیطانی» رابرت دریفوس و همانند ها ناشی گردد یا خیر؟
ولی بی تردید این علم و آگاهی بر اطلاعات میادین کازار؛ انبوه تجارب و هکذا حکایات و روایات درون قومی مبتنی بوده است؛ قبیله بزرگ اچکزایی که در دو طرف «دیورند لاین» موقعیت دارند دست کم در یک قرن اخیر خیلی ها فعالیت و تجربه سیاسی داشته و از جمله مطامع پاکستانی ها و زد و بند های آنان با استعمارگران کهن و نوین را بالنسبه عمیق و دقیق متوجه می گردیده اند.
ولی مسلم است که ملکات عدیده دیگری هم کار است تا شخصیتی بتواند به پایه جنرال رازق صعود کند؛ حتی درین استقامت ها تصادف های جادویی تاریخی نیز عمل میکنند و به مدد آنها اشخاصی بالا و بالاتر قرار میگیرند که نظر به مماثل ها شاید حسن کمتر و کاستی و حتی عیب بیشتر داشته باشند.
علی الوصف همه اینها که گفته شد یا ناگفته ماند؛ با «ریاضیات پیوسته» نمیتوان پدیده های اینچنین ذوجوانب و پر از «متغییر» ها را سنجید و اندازه گرفت. اینجا قلمروی «ریاضیات گسسته» میباشد.
بنابر این مبانی و قواعد؛ در پدیده های اجتماعی نظیر احزاب و دولت ها و گروه ها و شخصیت ها فقط جاذبه ها و داشته های بلافصل خود آنها نیست که میزان جذابیت و محبوبیت و موفقیت آنها را درست میکند و بروز رسانی مینماید بلکه جریانات متعاکس از اضداد و متقابل ها گاهاً حتی موثر تر و کار ساز تر نیز واقع میگردد.
همانگونه که در روایات اسلامی داریم که « از بغض معاویه است ؛ نه حب علی!» قسمت بزرگی از شهرت، جذابیت، محبوبت و حتی توانایی کاری و رزمی ذواتی چون جنرال رازق؛ از واکنش ها و برخورد ها و تبلیغات و تهدیدات و دشنام ها...ي مخالفان و معاندان ایشان فراهم می آید.
از قرار معلوم «طالبان» و آی ایس آی پاکستان و «ستون پنجمی»ها و جهال منفور؛ پیش از فاجعه آفرینی اخیر؛ دست کم ده مرتبه سوء قصد های خیلی ماهرانه و پیچیده علیه جنرال رازق انجام داده ولی ناکام شده بودند؛ اینچنین حریفان سیاسی و دولتی کارزار های خورد کننده متعدد علیه او به راه انداخته و خارجی های ذیعلاقه؛ تهمت ها و تبلیغات پر هجمی را به طریق رسانه ای و استخباراتی و این سازمانی و آن انجویی برضدش ترتیب و ترغیب و تمویل می نمودند.
مسلم است که کلیه این متغییر ها در ساخت و پرداخت و تبارز و تلالوی جنرال رازق سهیم شدند ولی دینامیزم ذاتی و قوت روحی منحصر به فرد وی بود؛ که به فراز آیی اش در مقام شخصیت ملی فراقومی و افغانستان شمول تعیین کننده گی داشت.
آنانی که بالاخره جنرال رازق را کشتند و مسئولیت و ملامت و شرم و ذلت دفع ناپذیر را نصیب خویش گردانیدند؛ بدون شک بسیار و بسیار جهت تطمیع و فریب و تضعیف و تذلیل او جادو گری ها و هنر ها به خرچ دادند ولی مبرهن است که کاری نتوانستند از پیش ببرند.
استوانه های بزرگ مبارزات ازادیخواهانه و میهن دوستانه که همانا قهرمانان ملت ها میباشند، هم در زندگانی و هم پس از آن موثریت های ملی و تاریخی خویشتن را ادامه میدهند ولی آنانی که در معرض خشم و جنون دشمن یا هم در نبرد های رویارو قربانی میگردند؛ در حالاتی ممکن است؛ خون شان مشعل فروزان کوره راه آزادی و رهایی گردد.
بعید نیست که مرگ حماسی کمنظیر جنرال رازق قهرمان؛ برای دشمنان زبونی که آنرا جشن گرفتند؛ خطرناکتر و مهلک تر از زندگانی وی تمام گردد و همین قربانی معکوساً در تامین یکپارچگی سراسری و اِعلای روحیات حماسی افغانستانی های شمال و جنوب و شرق و غرب و داخل و خارج این سرزمین به محرکه متداوم مبدل گردد.
با شهادت ناگهانی و حیرت انگیز جنرال رازق بود که باری تمامی شهدا و قهرمانان سالیان پسین افغانستان از قعر خاک به اوج افلاک عروج نمودند و پیکره های ملت که با خنجر های آخته شیطنت «تفرقه بیانداز و حکومت کن» بسی تیت و پراگنده شده بود؛ به سریش جادویی و پیوند اهورایی نایل گردید!
دیده شود فردا ها و فردا ها چه ها آبستن میشوند و چه ها به بار می آورند؟!