اشاره:
«بیداری ها و بیقراری ها» نوشته هائی است«خطی به دلتنگی» که می خواست نوعی« یادداشتهای روزانه» باشد،دریغا که – گاه- از«خواستن» تا «توانستن»، فاصله بسیار است.
درسالهای مهاجرت نامه های فراوانی به دوستانم نوشته ام که متضمن بسیاری ازدیده ها ودیدگاه هایم است.دریغا که بسیاری ازآنها در دسترسم نیست هرچند رونوشتِ موجود برخی ازآن نامه ها می تواند به غنای این یادداشت ها بیفزاید.
«بیداری ها و بیقراری ها» تأمّلات کوتاه و گذرائی است برپاره ای از مسائل فرهنگی، تاریخی و سیاسی: دغدغه ها و دریغ هائی درشبانه های غربتِ تبعید که بخاطرخصلت خصوصیِ خود، گاه، روشن وُ آرام وُ رام؛ و گاه، آمیخته به گلایه وُ آزُردگی وُ انتقاد است، شاید سخنِ « تبعیدیِ یُمگان» (ناصرخسرو قبادیانی) – بعدازهزارسال -هنوز نیز سرشت وُ سرنوشت ما را رَقم می زنَد.
بسیاری از کتابهای بزرگ کهن در راست و چپ هر برگ، دو کنارۀ نازک داشتند. نویسندگانی که آنجاها کج کج مینوشتند و به واگشایی یا سادهسازی یگان گره واژگانی میپرداختند، نام زیبایی داشتند: "حاشیهنگار". آنان را حاشیهپرداز نمیگفتند، زیرا حاشیهپردازی که استعارۀ گریز از سوژه بود، مزه و آهنگ خوشایند نداشت. امروز هم ندارد.
گرچه حاشیهنگاری را هنوز خرده ارزشی هست، کفۀ زیانبارش بر پلۀ سودمندی میچربد: خواننده را آسانگیر و آسایشگرا میگرداند، زیرا از کاوش میکاهد و به تنبلی میافزاید.
تا بکی در زیـر نام صلح انسـان می کشی
مردم بیچاره و مسکین و حیران می کشی
داکنر و بیمار ومادر را به خنجر می زنی
کودک نوزاد را بـر روی دامـان می کشی
محمد عالم افتخار
(مقدماتی بر تئوری های پسا کرونایی ـ 2)
اصل «تنازع بقا» به مثابهء دینامیزم مسلم و خواه ناخواه در گسترهء حیات به ویژه در ساحهء فرانباتی از بسیار قدیم شناخته شده بود؛ ولی به ناگزیر در نحوهء بیان و تعبیر و تفسیر و درجهء اهمیت آن از زمانی تا زمانی و از مکانی تا مکانی تفاوت هایی پیدا میشد و حتی تضاد و تعارض حادث میگردید.
بنا برین مفهوم "تنازع بقا" را میتوان اساساً یک مفهوم ساینسی دانست که در شرایط آشفته گی و ناپالوده گی ناگزیر اندیشه های بشری؛ امکان ناب شدن و خالص و مشخص شدن نمی یافت.
حسين منزوی بیترديد از پيشگامان برجستۀ غزل معاصر است که در نوآوری، بداعت و غنای غزلسرائیِ امروز نقشی بسزا داشته است. در واقع با مُنزوی و با همّت و خلاقيّتهای شعری او -ازجمله ابداع اوزان عروضی تازه درغزل فارسی- بود که غزل از فضای بستۀ مضامين تکراری و سوز و گدازهای کليشهای به «هوای تازه»ی عواطف و احساسات عاشقانه و تصويرسازیهای بديعِ شعری دست يافت. شعر این آذربایجانیِ آذر به جان، شعرِ جانهای شيفته و دلهای شوريده وُ بيقرار است.
مقالات دیگر...
- درمورد چگونه گی« جُــــــــرم »وجه تسمیه واماکن تاریخی
- نبرد انسان با کرونا
- غول گری به کجا رسیده است
- جنایت جمهوری اسلامی ایران علیه کارگران افغانستان در روز جهانی کارگر
- سکوت حکومت گندم بریان غنی و غرق کردن افغانها در ایران
- خاورمیانه دستخوش تغییرات نمیشود !
- در ستایشِ روشنگری، مُدارا و شجاعتِ اخلاقی
- آدمی؛ محتاج خودشناسی و جهانشناسی در «تنازع بقا»
- چند اثر طالبانی - جهادیانی و سُچه مسلمانی
- شاهنشین یا اسلام آباد