افغان موج   

برادر
ترا هستم برادر  نه  خــویشاوند
شکایت از تو دارم میدهـــم پند
من و تو زادۀ یک مادر هستیم
ز من دوری گزینی تا کی و چند

جهالت
عجب رسمی به دنیا آمد امـــروز
جهالت بر خِرد گــــردیده پیــروز
پدر فـــــرزند خود را کرد قــربان
که تا یابد بهشتی شهـــوت اندوز


همزبان
نمیگویم که با من همــزبان باش
من آنچه را که گویم ترجمان باش
دلم میخواهد ای مُفتی که از دل
همانی را که میدانی هـــمان باش

خراسان
چرا در خواب و بیداری هراسان
ترا الهام میگــــــردد خــراسان
کجا یابی نگین خســــروان  را
درین  تاریکی شب خیلی  آسان

نعمت الله ترکانی