محمد عالم افتخار
"خیانت، شر، فساد و قطاع الطریقی در مسند قضا"
اخیراً دکتور اشرف غنی احمد زی رئیس جمهور توافقی ی افغانستان؛ ضمن پذیرفتن استعفای عبدالسلام عظیمی سرپرست قوه قضائیه؛ عالیترین مدال دولتی کشور موسوم به "مدال غازی امان الله خان" را به او تفویض و طی تشریفاتی به سینه جناب تعلیق نمود.
به نظر میرسد که آقای رئیس جمهور بنابر ملحوظات و مصلحت هایی تن به معامله داده در بدل کنار رفتن دومین درشت مهره کانسرسیوم نفتی یونیکال از بدنه دولت افغانستان (پس از عبدالحامد خان کرزی) ؛ به او منحیث تضمین آینده؛ مدال عالی داده و برایش محفل رسمی قدر دانی! برپا نمودند.
ولی هیچ دلیل و بهانه و صوابدید و مصلحتی نمیتواند؛ چیزی از این حقیقت تلخ بکاهد که این عمل؛ توهین شنیع به نام نامی و خاطره سرشار از تقدس و نیز مظلومیت غازی امان الله خان محصل استقلال افغانستان؛ و در عین حال اهانتی بس بزرگ به شعور و شرف مردمان ستم کشته و عدالت ندیده افغانستان میباشد.
چنانکه منجمله محترم ملک ستیز آگاه امور بین المللی بلافاصله درین رابطه چنین نوشتند:
در سایت کابل ناتهه داستانی را نمی دانم از زبان چه کسی سر هم کرده اند و اسمش را گذاشته اند( چند سخن کوتاه در مورد روستای هندوان هرات )
آقای ایشور داس گرداننده ای این سایت بدون در نظر داشت مسایل تاریخی سرزمین هرات از زبان شخصی به نام سیامک هروی جعلیاتی را در مورد روستای هندوان سر هم کرده است جناب ایشور داس را آنقدر مست خود ساخته که دانسته یا نا دانسته آنچه که مطابق مرامش بوده را در سایت ( کابل ناتهه) بدون ارزیابی ثبت نموده است.
قرار گذارش سیامک هروی درین سایت روستایی هندوان در جنوب شهر هرات توسط چند هندو بنیاد گذاشته شده است. بعد از ختم این جعل تاریخ از زبان سیامک هروی آقای ایشور داس محل مسجد جامع شهر هرات را قرار اطلاعات شخصی خود شان محل نیایشگاه هندوان این سر زمین خوانده و خلاصه اینکه از قرار معلوم در زمان سلطان حسین بایقرا در سال ۱۴۶۹میلادی شهر هرات از سلطۀ هندوها نجات داده و به جای نیایشگاه هندو های هرات مسجد جامع را بنا نموده است. البته داستانی را آقای ایشور داس در بدل چرندیات سیامک هروی جا گذاشته اند که من در جستجوگر گوگل نتوانستم آنرا با این ترفند ها هماهنگ بسازم که ازین قرار است.
کابل ـ د ۱۳۹۳ هـ ش کال د تلې میاشتې دریمه نېټه
داوږدې مودې تر انتظار وروسته د ولسمشریزو ټاکنو جنجالمنه پروسه د ملیوحدتحکومت د جوړولو په موافقې سره پای ته ورسېده او د انتخاباتو د کمیسیون لخوا ډاکتر محمد اشرف غنی احمد زی د ولسمشر او ډاکتر عبدالله عبدالله د اجرائیويرئیس په توګه اعلان شول. د وطن د ترقۍ ملی ګوند د ملیوحدتحکومت اعلانولو ته په ښه نظر ګوری او ډاکتر اشرف غنی احمدزی، ډاکتر عبداللهاو د هغوی مرستیالانو ته د نویو له مسئولیته ډکو دندو د نیولو مبارکی وایی او هیله کوی چې د پنځو راتلونکو کالونو په موده کې د هیواد د سمسورتیا او ملت د هوساینې په لاره کې د واحد او غښتلی حکومتي ټیم په توګهلویې بریاوې تر لاسه کړي.
نوشته فردیانا –ظریفه طبیب زاده
داستان کوتاهی ازخیانت پدر به دخترش « که با قطرات اشکم آنرا ترسیم کردم »...!!
از پشت شیشه های اتاقم به بیرون خیره میشوم ,چشمم به هر طرف که میلغزد.. همه جا در تاریکی با سکوت عجیبی رخت بسته بود , میدیدم .گویا میان مردمک های چشمم اندوهی ترس وحشتناکی آشیانه کرده است . و با یک دست ناشناسی در جستجو عدالت هستنم.
من که تلخ ترین لحظات زندگی را در همین تاریکی نیمه های شب با ترس وحشت گذشتانده بودم .نمیخواهم باز آن کابوس به یادم بیاید .همیشه تمام وجودم به لرزه میافتد . ازدنیا سخت متنفر گردیده ام ,,شاید تمام مردان چنین بی وجدان نباشند , اما پدر من نمیدانم چه نام برایش گذاشت .. .چون آن مرد که از قضا بد روزگار در شناس نامه ام نام پدر برایم زده شده بود .مردی بود , بسیارعیاش, ظالم ,بی مروت بود .وقتی شراب خورده خانه میامد . مادر بیچاره ام به بهانه با مشت ولگدش سیاه کبود میکرد.. چقدر گریه وناله شنیدم !! درگوش های هنوز هم طنین آن صدا ها با درد وافسوس ,,فغان دارند .
فقط این سکوت درون استخوانم را میسوزاند منتظر آمدن آن مرد وحشی با چشم های مست سرخ شده میبودم .باید چشم هایم راببندم ,تا بخوابم ...اه,,.نمیتوانم بلی هنوز دوازده سال از بهار زندگی ام نگذشته بود .
ھاغه چی ھیچاپه خپل کلی کی لیدلي نه وه
ھاغه چی ھیڅوخت له خپل کوره راوتلي نه وه
چاچی ټول ژوند په کورد ننه په حیاکی تیروو
له کوم پردي سره په ژوندکی ږغیدلي نه وه