پوهندوی شیما غفوری
با انکشافات اخیرسیاسی در کشور سؤالی مطرح میگردد که آیااعلان تغییرات مثبت و اصلاحات وسیع در سیاست و ارگان های دولت کنونی افغانستان تصادفی است و یا ریشه در بیداری و خواسته های عینی مردم افغانستان دارد؟
مردم افغانستان با قبول خطرهای بیشمار در پروسۀ انتخابات سال ۱۳۹۳ سهم فعال گرفتند و ثابت نمودند که بطور جدی خواهان تعمیل دموکراسی و تغییرات عمیق و مستمر در کلیه بخش های دولتداری میباشند. زنان و مردان کشور با شجاعت و فداکاری بی مانند دوبار به پای صندوق های رأی رفتند و بزرگترین پیام مردم افغانستان را به سیاستمداران جهان و افغانستان ارسال کردند. آنها بر ضد جنگ، زورگویی، اختلاس، اختلافات قومی، حذف زنان از زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و اهانت به مقام آنها، حیف و میل سرمایه های افغانستان توسط مشتی از الیگارشی سیاسی و اقتصادی با قاطعیت «نه» گفتند. آنها گـَردِ لجاجت، جنگجویی بی مفهوم، خصومت با دموکراسی و تاریک نگری ها را که در طول سالهای جنگ و سفسطه بازی های سیاسی بر چهرۀ شان نشسته بود، با آب فداکاری و شجاعت شستند. با جرئت میتوان گفت که مردم افغانستان ثابت نمودند که ملت افغانستان لایق یک دولت بهتر از قبل میباشد. سزاوار دولتی متکی بر قانون اساسی و قانون انتخابات است، دولتی که بطور عادی و نورمال از جریان پروسهٔ تاریخی انتخابات سر بالا نموده و خود ملت در تشکل آن نقش مرکزی را داشته باشد.
با تأسف که کمیسیون های ضعیف و پُرفساد انتخاباتی دولت کرزی نتوانستند که پروسهٔ ملی انتخابات را بطور درست مدیریت و سازماندهی کنند. تقویم پلان شدهٔ انتخابات، اصول پذیرفته شدۀ دموکراسی مدرن و مفادات قانون اساسی افغانستان در این روند مهم ملی به صراحت زیر پا گردید و بالاخره کشیدگی ها منتج به ایجاد دولت وحدت ملی گردید.
طولانی شدن بیش از حد پروسۀ انتخابات ریاست جمهوری اگرچه ریکارد جهانی را قایم نمود، ولی برای مردم و نخبه گان سیاسی افغانستان در کنار جوانب منفی آن، موقع تفکر بیشتر را در مورد سرنوشت کشور میسر گردانید. آنها توانستند تأثیر مستقیم سیاست را در زندگی شخصی و اجتماعی، حال و آیندۀ کشور شان به صراحت احساس و به خوبی پیش بینی نمایند. اکثریت مردم به جای بی تفاوتی، ماجراجویی و اغراق، از تغییر سیاسی صلح آمیز و عدالت خواهی پشتیبانی نمود. در این روند اغلب سیاسیون در "نبرد بُرد و باخت" آخرین حرفهای دل شان را ابراز نمودند. چه بسا نقاب ها که شکستند و پرده های ظواهر پاره گردیدند. این پدیده میتواند یک تحول مثبت در صحنۀ سیاسی کشور محسوب گردد. زیرا مردم ضرورت دارند تا بالاخره سیاستمداران را آن طوری که شخصیت اصلی و کُنه اندیشه های شان است، بشناسند و در مورد شان قضاوت واقعبینانه نمایند. در طول و عرض انتخابات مردم مجبور بودند با حوصله مندی انتظار بکشند ولی آنها در خواب نبودند، بلکه جریانات را با جدیت تعقیب و به خاطر خیر و صلاح افغانستان واحد دعا ها و تفکر مینمودند.
حالا مردم دولت وحدت ملی را نیز به حیث یک راه حل مؤقتی برای گذار به جانب صلح و مراحل بهتر بعدی قبول نموده و از آن انتظار خدمت صادقانه با در نظر داشت خواست های ملت افغانستان را دارند. باید توجه کرد که تعریف »دولت وحدت ملی» از جانب مردم و از جانب رده های بالایی سیاسیون قابل غور و تعمق میباشد. و به نظر من سرنوشت آیندۀ افغانستان نیز با همین تعریف ارتباط محکم دارد. چگونگی این تعریف در اولین قدم مشترک یعنی ایجاد کابینه تبلور پیدا خواهد نمود. تعریف مردم افغانستان از دولت وحدت ملی حضور فزیکی سیاسیون رده های بالایی و تکراریی سیزده سال اخیر در کابینه نبوده، بلکه اشتراک مساعی آنها در ایجاد یک حکومت متشکل از افراد مسلکی تازه نَفَس میباشد، اشتراک آنهایی که تا حال در جریانات دولتداری قبلی رنگ و بوی اختلاس و سیاست ها منفعت جویانه، قومگرایانه و غیر ملی را نگرفته و مردم افغانستان در مورد شان نظر منفی نداشته باشند.
و اینک پیشنهادات مشخص در مورد بهبود وضع و موقف زنان افغانستان:
بدون شک حل مسئله زنان، تأمین حقوق و آزادی های انسانی و رفع محدودیت های جنسیتی یکی از مسایل مهمی است که فرا راه دولت وحدت ملی، صَرف نظر از منبع و مبدأ ایجاد و ترکیب کادری آن، قرار دارد و دولتمداران کنونی نمیتوانند از کنار آن بی تفاوت بگذرند. بدون شک عوامل عدیده از جمله سهمگیری فعال زنان در پروسۀ انتخابات، حرکت روشنگرانۀ زنان افغانستان در داخل وخارج کشور، روشنگری مطبوعات، مهاجرت ها و جهانگردی های مردم، تلاش های عدالت خواهانۀ نهاد های مدنی، احزاب سیاسی، اشخاص انفرادی و تأکید مردم ممالک خارجی کمک کننده، بستر مساعدی را برای سیاست های مبتنی بر اعادۀ حقوق زنان کشور آماده ساخته و دولت فعلی وعدۀ اقدامات بخاطر برآورده شدن نیاز های برحق زنان را داده است. حضور بانوی اول کشور خانم رولا غنی ملقب به بی بی گل میتواند یکی از جواب های مناسب به این نیازمندی ها تلقی گردد. از جانب دیگر فعالیت زنان قهرمان و با شهامت وطن در راۀ حق و عدالت پشتوانۀ مطمئن برای سیاست های بشر دوستانه و حق طلبانۀ دولت وحدت ملی خواهد بود.
نخستین آرزویزنان افغانستان راه اندازی تحولات مثبت سیاسی در جهت ارتقای نقش زنان در تمام ساحات زندگی شان میباشد. فراموش نباید کرد که تحولات سیاسی عاجل میتوانند جرقه های خوبی برای افروختن مشعل رشد زنان باشند ولی هرگاه این تحولات با اقدامات بنیادی اقتصادی و فرهنگی متناسب همراه نباشند، میتوانند "سوزنده " نیز تمام شوند. لهذا خواست زنان افغانستان از دولت جدید بلند کردن چنان قدم های ثابت، مدبرانه و پیگیرانه میباشد، که همانند گذشته های دور و نزدیک خطر عقب گرد نداشته و تداوم انکشاف را در زمینه فراهم گرداند.
موضوع دومرا که قابل تذکر میدانم این است که پیشرفت زنان نباید محدود به زنان شهری و با سواد گردد، بلکه توجۀ خاصی در ولایات و قریه جات کشور نیز مبذول گردد. رشد سریع زنان شهری به خصوص از لحاظ ظواهر در مقابل عقب ماندگی عمیق زنان دهات یکی از تناقضات بسیار مهم اجتماعی در گذشته ها بود که نتایج دردناکی را به وجود آورد. چه خوب خواهد بود که انکشاف هماهنگ زنان در سرتا سر کشور در نظر گرفته شود.
مسئلۀ سومنهادینه شدن مفکورۀ شناسایی حقوق زنان در بنیاد جامعه و اشتراک آنان در همه امور کشور میباشد. از اینرو در تمام اقدامات باید چنان میتود های عملی روی دست گرفته شوند که زنان را در بطن جامعه از این اقدامات اگاه ساخته، ایشان را قدم به قدم با خود گرفته، خلاقیت و ابتکار زنان عادی کشور را نیز به کار بیاندازد. بدین ترتیب همه خود را در سیاست های دولت شریک دانسته، فاصله و جدایی بین لایه های مختلف قشر زنان کمتر خواهد شد.
بسیج و باز نمودن دروازه های پیشرفت برای تمام زنان کشور خواستار میتود های به خصوصی میباشد. لازم است تا مطابق شرایط زیست آنها از روش های تجربه شده در جهان برای ارتقای تدریجی ولی دوامدار سطح آگاهی شان استفاده صورت گیرد. زنان را باید در محل های زیست شان جستجو نمود و قابلیت های شانرا انکشاف داد. باید در نطر داشت که اکثر زنان افغانستان از سواد محروم اند، و در عین حال همین اکثریت بیسواد مربی و تربیه کنندۀ نسل آیندۀ وطن میباشد. باید اندیشید که چگونه و با کدام آهنگ شرایط پیشرفت شانرا چنان آماده نمود، که در عین حال در تضاد با شرایط و عنعنات مروجۀ محیط زندگی شان قرار نگیرد. ضرور نیست تا دفعتاً از با سواد سازی زنان در اطراف و اکناف کشور آغاز نمود، بلکه نقطۀ آغاز عبارت از شناخت و قبول واقعیت زندگی شان از جانب مجریان کار میباشد، یعنی آنطوری که هستند، و آنچنانیکه زندگی مینمایند باید شناخته شده و پذیرفته شوند. قدم بعدی آوردن تغییرات مثبت تدریجی و دوامدار نظر به طرز زندگی و سطح فکری شان میباشد، بدون آنکه داشته های خوب شانرا ترد و توهین نمود. در این راه نه تنها خود زنها بلکه سایر افراد خانوادۀ شان را نیز باید با خود گرفت. این کار اگرچه مشکل به نظر می آید ولی قابلیت تطبیق را داشته و من منحیث یک کارمند تخصُصی در ساحۀ ظرفیت سازی زنان در حاشیۀ اجتماعِ آلمان، با اتکأ به تجارب و شناخت از جامعۀ افغانستان میتوانم بگویم که این یگانه راۀ مطمئن برای ایجاد بنای محکم ،گسترده، با ثبات و مترقی اجتماعی در کشور خواهد بود.
بدون شک پیشرفت زنان یک مبحث مهم و در عین حال بغرنج در قطار وظایف دولت فعلی است. این امر مستلزم یک پالیسی سنجیده شده و فراگیر ملی بوده و خواستار بودجۀ لازم میباشد. سرمایه گذاری در این بخش دارای مؤثریت بلند اجتماعی است که بازده اقتصادی و فرهنگی قابل توجه را برای مجموع جامعه در پی خواهد داشت. در این پیکار بزرگ ملی نه تنها دولت و حکومت افغانستان، بلکه تمام سازمان ها و نهاد های مدنی و اشخاص انفرادی مسؤولیت دارند تا دست به دست، قدم به قدم به پیش رفته و امکانات مساعد را برای انکشاف حد اکثر زنان جامعه مهیا گردانند.
به امید پیروزی ملت افغانستان در راۀ عدالت اجتماعی و انکشاف اقتصادی.