از سروده های بلقیس بخاری
2 / 2 / 2013
دشت دل سرسبز ودلها بهر توشیدا شـود
آرزو دارم دوبـاره آرزو پـیـدا شــود
عمر تو باشد دراز و قامت شعـرت بلـند
قرن ها قاموس وفرهنگت جهان آرا شود
محمد عالم افتخار
"آسیب دیده گی های روانی" یکی از عوامل بنیادی ی بدبختی های تاریخی و کنونی ی مردم افغانستان است یعنی عاملی مزید بر ناملایمات جغرافیایی، موقعیت جیوپولیتیک و میدان «بازی های بزرگ» ابرقدرت های عالم بودن این سرزمین.
نخست به خاطر روشن شدن مسئاله و زدایش تمامی سوءتفاهمات که بنا بر زمینه های فرهنگی متصور است؛ اجازه دهید عرض کنم که اینجا مقصود از روان؛ روح به مفهوم مذهبی ی آن نیست. روان مجموعه کارکرد های بدن فیزیکی و مادی ی ماست که حد اکثر در رفتار و کردار ما خودش را نشان میدهد و به همین علت هم قابل شناخت علمی ـ تجربی میباشد.
همزمان با انعقاد نطفه؛ سیر تکامل روان با سیر تکامل جنین ما تداوم می یابد و زمانیکه به دنیا می آئیم دارای یک بدن فیزیکی ی حد اقل با همان پیمانه روان حداقل میباشیم. از آنجا که مادر ما به مثابه آدمی با روان خاص خود و رفتار ها و کنش ها و واکنش های درونی و عمل و عکس العمل بدنی اش در برابر جریاناتی که با آن روبرو میشود؛ (مانند مسمومیت های غذایی و غیر غذایی، امراض و ترس ها و تروما ها...) احتمال اینکه روان نحیف ما صدماتی کم و بیشی دیده باشد؛ منتفی نیست تا جائیکه میتواند به اختلال کارکردی ی اندام های اساسی چون کُوری و گُنگی و کَرَی وغیره نیز برسد.
افغانستان در سال های دهۀ چهل در پروسۀ تغییرات ودگرگونی های سیاسی قرار گرفت ؛ پادشاه وقت محمد ظاهر شاه استعفای محمد داؤد صدراعظم را که پسر عم اش میشد و ضمناً شوهرخواهرشاه نیز بود بعد از نُه سال حکومتداری پذیرفت؛ شاه دوکتور یوسف را برای تشکل کابینۀ جدید مؤظف ساخت واز جانب دیگر به اثر فرمان تقنینی کمسیون تسوید قانون اساسی را بوجود آورد که بعد ازطی مراحل ذیربط، مسودۀ قانون اساسی جهت غور وبررسی بیشتروآماده شدن غرض انفاذ آن به لویه جرگۀ دعوت شده سپرده شد؛ لویه جرگه بعد ازجروبحث کافی قانون اساسی جدید را تصویب نمود وآنراغرض توشیح به مقام سلطنت سپرد که بعد از توشیح به منصۀ اجرا گذاشته شد؛ فعالیتهای سیاسی آغازیدن گرفت و مطابق قانون اساسی جدید باید تفکیک قوای ثلاثۀ دولت بوجود می آمد که برای این منظور انتخابات پارلمانی دورۀ دوازدهم شورا یا ولسی جرگه براه افتید ؛ خیلی از افراد علاقمند غرض احراز کرسیهای ولسی جرگه از نواحی وولایات مختلف افغانستان خود را کاندید کردند؛ آقای نیک محمد خان که نسبت فامیلی با من دارد ( شوهر همشیرۀ بزرگوار مرحومۀ من میشود.) کاندید اتوری خویش را برای احراز کرسی پارلمان از حوزۀ ولسوالی میربچه کوت کوهدامن اعلام داشت ولی نا به هنگام فردی به نام مجید کلکانی که تا آنزمان مخفی بود از حالت اختفا بیرون برآمده و درمقابله با نیک محمد خان برخاست این خود سوال برانگیز بود که وی چرا در حالت اختفا به سر می برد؟ و چه واقع شد که به یکبارگی ازحالت اختفا برآمد و به زندگی قانونی آغازید؟ این موضوع سوالات بیشماری را خلق کرده بود اما بعداً فهمیده شد که وی دوستی داشت بنام صوفی غلام حضرت که وی هم از منطقۀ کلکان بود وبیشتر اوقات مصروف کار های لومپن منشانه می بود وی نیز به خاطر اعمال غیر قانونی اش مخفی شده بود که بعد ازدید وادید با جنرال سردار عبدالولی ( داماد شاه ) بدون موأخذه ومجازات رها گردید ودر پروسۀ انتخاباتی به نفع مجید کلکانی به کارزار آغازید قرار معلوم وی از جمله افرادی بود که باعث بخشوده شدن مجید کلکانی گردیده بود زیرا که مجید خان کلکانی به ترور رئیس دارالعلوم شرعی که درولسوالی پغمان موقعیت داشت متهم بود ؛ مجید خان کلکانی بعد از این حادثه پا به فرار گذاشته وپنهان گشته بود که بیدون تصور قبلی دیر تر در فعالیت های انتخاباتی مانند سمارق سبز کرد و در برابر کاندیدای مستقل ولی ناموافق با اراده های سردار عبدالولی ( محترم وکیل نیک محمد خان ) ایستاد تا اگر بتواند وی را شکست دهد؛ دلچسپ از همه این بود که دوسیۀ نسبتی وی نیز سر به مهر گردید و وی به زنده گی نورمال قانونی روی آورد ودوست اش صوفی غلام حضرت که بعداً در دورۀ ریاست جمهوری محمد داؤد خان دستگیر گردید و به خاطر انجام جرایم اش به اعدام محکوم شد که همراه با برادرش یکجااعدام گردیدند ویرا در روند انتخابات کمک میکرد؛ من با نام آقای عبدالمجید خان کلکانی که مشهور به " آغا صاحب" بود در همان گیر ودار مبارزات انتخاباتی آشنا شدم این زمانی بود که خانم بهأ برای اشتراک در فعالیت های سیاسی آماده گی میگرفت تا عضویت حزب دموکراتیک خلق افغانستان را حاصل کند که با تلاش های خستگی ناپذیر آنرا حاصل نمود و ضمناً عضویت هیأت رهبری سازمان دموکراتیک زنان را که یگانه ارگان پیشرو فیمینستی ( دفاع از حقوق زنان ) در همان برهۀ زمانی در کشور ما بود نیز حاصل کرد.
با نام نویسنده و پژوهشگر متبحر کشور ما محترم سلیمان راوش کمتر کسی است که آشنا نباشد، به خصوص آنهاییکه اهل مطالعه اند. ایشان در 30 دلو 1330 در کابل تولد یافته اند ،لیسۀ حبیبیه را تمام و بعد در دانشکدۀ ژورنالیزم دانشگاه دولتی تاشکند تا درجۀ ماستری درس خوانده است. ایشان بر علاوۀ مقالات پژوهشی گسترده، صاحب سه اثر تاریخی ( سیطرۀ 1400 سالۀ اعراب در افغانستان) در دوجلد، ( نام و ننگ یا تولد دوبارۀ خراسان کهن در هزارۀ نو) در چهار جلد و کتاب (سه واکنش تگاوران تیز پویی خرد در خراسان) می باشند که هر کدام بارها تجدید چاپ گردیده است. جناب راوش گاه گاهی شعر هم می گویند. اما در مصاحبۀ خود گفتند که : « من شاعر نیستم و از قواعد و صنایع شعری چیزی را نمی دانم، چیز های که من به نام شعر چاپ کرده ام از روی تفنن است وآنها بیشتر عاطفی بود و توجه من به معنی معطوف بوده تا به شکل»
از پوهندوی شیما غفوری
من چیم؟ در مجمع استاره ها
کاینات و کهکشان، مهپاره ها
درمیان گیرو دار قوه ها
در تجلای فزون آئینه ها
من چیم در طول و عُمق این مکان
در گذشته، حال و در آخر زمان
مقالات دیگر...
- غزل
- داستان دروغین " فروغ "
- یادی از زنده یادعالم تاب با نام مستعار"زیبا"
- نقدی بر کتاب " رها در باد " قسمت سیزدهم - فصل چهاردهم
- افغانستان؛ به رونسانس؛ هم ضرورت دارد و هم لیاقت!
- به من چی گفتن ـ یک خصلت غیرانسانی است
- څــــړیــکه
- قهرمان سازی های خلاف واقعیت قسمت چهارم
- محترم آقای نجیب جان روشن!
- رئیس اتحادیه افغانهای بریتش کلمبیا جدیدآ انتصاب شد