صدیق راهی
قسمت پنجم
من در آغاز نوشتارهای خویش از زاویۀ دروغ بافی ها وتکالیف روانی نوشته های خانم بهأ را تحت مطالعه و ارزیابی قرار دادم بخاطریکه موصوفه با تمام تلاش و کوشش خواسته است مطالب رانورمال و عادی نشان دهد که البته واقعیت ها روشن وواضح میسازد که چنین نیست و برعلاوۀ آن من به حیرت میروم که چرا خانم بی بها تا این سرحد گستاخانه و بی شرمانه دروغ های شاخدار و جعل کاری هائي عدیدۀ بعمل آورده است فقط یک جواب میتوان برایش داشت و آن جواب روشن واشکار است؛ نبود روان سالم و نداشتن کرکتر وشخصیت والای انسانی. در چنین حالت است که آدمی خود را خوار، ذهیر وحقارت دیده می یابد وبرای تحمیل شخصیت فروافتاده و بی همه چیز خویش دست به یک عالم توطئه ودسیسه زده وآگاهانه به تحریف،تخطئه وتقلب حقایق میپردازد که اگر توانسته باشد اسم ورسم برای خویشتن کمائي نموده و خودرا از چهره های مورد حساب و با اهمیت قلمداد نماید ؛ اما من برای این خانم دروغ پردازصحنه ساز حالی میسازم که این امر دگر امکان ناپذیر است و این تلاش های مذبوحانه و نامردانه دگر خواب است و خیال است ومحال است وجنون.
خواننده گان گرامی ! بیائید با هم یکجا به تصفیۀ دروغ های بی تردید دیگر خانم بهأ که در کتاب " رها در باد " نوشته است پرداخته و با تمام تعمق نظر افگنیم تا بیاموزیم که خانم بهأ دگر به چه روال دروغ میگوید وبا چه ذوق وسلیقۀ جعل کاری وساخته کاری هائي بی شرمانه بعمل میآرد؛ خانم بهأ در اولین بخش های کتا بش زمانیکه در بحبوحۀ مبارزات دانشجوئي درپوهنتون قرارداشت یادی از آشنائي و حاصل کردن معرفت با یکی از همصنفی هایش به عمل می آرد که پسر بچۀ زیباروی، بینظیرو بی همتا بوده و دختران هوسباز بیشماری می خواستند این شهزادۀ حسن وجذابیت را اگر بتوانند شکار نمایند ولی این آقا خیلی مغرور از آب در می آید و پروای دخترانیکه دور وبرش می چرخند ومی تابند ندارد و تنها خانم بهأ را سزاوار صحبت و هم نشینی میابد ؛ خانم بهأ نام این جوانک بی حال و بی دم را " فروغ " معرفی میکند و از وی چنان توصیف های سر میدهد که با خواندن وشنیدن آن آب بذاق های دهن هر آدمی فوران مینماید!!! نام خواهرش را میگیرد و میگوید بخاطریکه دامن های کوتاه میپوشید در محیط پوهنتون به " توئیکی " شهرت یافته بود ولی اسمش عاصمه بود؛ برادر دیگرش عضویت حزب دموکراتیک خلق افغانستان شاخۀ " پرچمداران" را داشت.
خوب خانم بهأ آیا شما واقعاً راست میگوئید که اسم این جوانک بی حال و بی هوا فروغ بود؟ آیا در ادعای تان کا ملاً صادق هستید؟ فکر نمیکنم که شما راست میگوئید من دقیقاً می فهمم که شما در اینمورد مانند سایر موارد دگر دروغ گفتن را به صلاح زنده گی تان دانسته ولچ وبرهنه کذب وریا را پیشۀ خود ساخته وبر جوانک بی چاره تهمت وبهتان می بندید وی "فروغ" نام ندارد اسم واقعی وی " ذکریا" است که برادر دیگرش عضو حزب بوده واز جملۀ رفقای بس نزدیک وصمیمی محترم اسماعیل "میهن فدا محشور" بود که نجیب الله "رحیق" نامیده میشد و خواهر شان را عاصمه می نامیدند. موصوف هیچ گونه رابطۀ عشقی وعاطفی با شما نداشت شما با خیال پردازی ها و صحنه سازی های توهم آمیزبر وی تهمت میبندید که گویا جوان بی چاره در بند عشق شما حور دوران افتاده بود؛ و برهمین منوال سایرین دیگررا نیز در لست عاشقان سینه چاک خویش دخیل میسازید که گویا دوکتور کمال سید عاشق شما بوده؟؟؟ شهید نجیب الله در عشق شما میسوخته است ؟؟؟ محترم ببرک کارمل نسبت به شما علایق عشقی داشته است؟؟؟ نخیر! خانم بهأ دگر بس است بر عناصر معصوم وبی گناه برچسپ نزنید؛ اگر واقعاً این امر راست بوده چرا شما نامش را تغییر دادید؟ چرا نام واقعی اش را نگرفتید؟ بخاطریکه اگر وی نوشته های سبک وبیمایۀ شما را میخواند حتماً لعن ونفرین خویش را به شما دروغ پرداز بی همتای قرن میفرستاد.
پر واضح است که این امر شما را کاملاً خورد وبی شخصیت ساخته است در مورد کدامین آدمی زاد نیست که شما در نوشته هایتان دروغ نمی گوئید وبر ایشان برچسپ ها و تهمت های ناروا و بهتان های بی ربط حواله نمیکنید؛ تا چه هنگامی بدین اخلاق کوچه گی وبازاری ادامه میدهید؟ بر بهترین فرزندان وطن مان حق ناشناسانه حمله میکنید ایشانرا بباد ناسزا ،سخریه ونکوهش گرفته وحتی تا سرحد استعمال دشنامهای رکیک ومستهجن تهوع آورپیش میروید ننگ تان باد! شرم تان باد!
خانم بهأ خوب میدانید که در عرصۀ سیاست هر کسی ویا هر فردی باید از اخلاق وفرهنگ عالی سیاسی برخورداری داشته باشد این امر اجازه نمیدهد و با مصلحت های سیاسی موافق نیست که عوام فریبانه عمل کرد، دروغ گفت، جعل کاری نمود وبا نهایت مکرو حیله، نیرنگ وخدعه به بازار فروش امتعۀ نا زیبا، کریح وزشت اتهامات و برچسپ های دروغین ادامه داد که شما این همه گزینه های بد فرجام را در کتاب " رها در باد" تان انتخاب کرده و به پایه ای اکمال رسانیده اید وبعضی نابخردان ناآگاه وکوته بین سبک اندیشه نظیر نورالله " ایمأ" ، نسرین ابوبکر، آقای شهرانی و رازق مامون قلم بدست گرفته اندو از زاویۀ بی اطلاعی و نافهمی مطلق روی صوابدید های معین نفرت سیاسی با چشم های بسته بر طومار دوودشنام های رکیک ، اتهامات پوسیده و گندیدۀ بازاری شما مهر تأئید کوبیده اند که خود نماینده گی از درک ودرایت ابتدائي ، سطحی وبی تعمق شان مینماید واز جانب دگر ثابت میشود که ایشان تحلیل گران وتفسیر گران حق نگروروشن بین نبوده فقط قلم بدستان هستند رسوا وپر وقاحت که در مخاصمت ومخالفت واضح وروشن با جنبش های وطنپرستانه قرار دارند که با هر آهنگ ترقی وپیشرونده به شکلی از اشکال با مهارت وسحارت با استعمال وبه کار برد ادبیات روشنفکرانه؛ ضدیت ورزیده ودرین روند نقش های منفی ضد منافع مردمی را بازی میکنند این نه واقع بینی است ونه تعقل سالم سیاسی ؛ این فقط سالوس مآبیست وافتیدن در پسآب پر تعفن پوسیده گی فکری وذهنیگری عقیدتی.
ادامه دارد.