افغان موج   

عشق باشـد عاشق بی چون عشق

عاشق و معشوقه شد مفتون عشق

از زمـان و از مکان بیرون شـود

حــرکــت پـایـنــدۀ بـالــون عـشـق

بـی زمان و بـی مکان و بی رقــم

شش‏جهت یک جلوۀ نوترون عشق

زورعشق از زور اتم بیشتر است

بیگ بنگ ها دیـده پروتـون عشق

آن چـه در قـیـد زمـان آیــد پـدیــد

هیچ در هیچ است در متون عشق

اخـتران و کهکـشان هـا بی زمان

جمله گـردانـنـد در گـردون عشق

صـد سـیه چاله در آن پنهـان بـُوَد

نـور هسـتی جلـوۀ بـیـرون عشـق

مـادۀ تـاریـک و روشـن یـا هـمـه

دل صفـا سـازد بـا صابـون عشق

عرش و کرسی گـرد زیر پای او

هرچه می دانی بُـوَد مأدون عشق

از الــف تــا ی ســـواد خــــال او

هردوعالم نقطه یی بر نون عشق

جـنگ و صلـح ذرّگان تا بیکـران

جلوه هـای گـوهـر همگـون عشق

گـوهـر سـرّ بقـای هـسـت و بــود

کس نمی دانـد چند و چـون عشق

نغـمۀ سـاز تناقـض وحـدت اسـت

گوش دل ها عـاشق سمفون عشق

زیب یاران هـمدلی ودوستی است

نیست خـواهـان تجـرّد یـون عشق

ذرّگان آتـــشــــیـــــن رقـــص دل

غـرق آتش می کند مسکون عشق

زال زر در بـنـد رودابــه فـــتـــد

کابل وسیستان شـود ممنون عشق

عـشـق نیکان رسـتـمی آرد پـدیـد

تا شود حماسـه ها مصئون عشق

در سـمنگان تهـمـتـن تهـمیـنـه را

کرد شاد اما سپس محزون عشق

تـا که بهـرام عــاشــق آزاده شـد

سـاز رومی یـار ارغـنـون عشق

عشق شـیریـن خسـرو آرایی کند

چنگ ورود وتیشه بیستون عشق

اشک مـرو باسـتان در چـشم دل

ویس ورامین راکند مدیون عشق

از یمـن تـا چـیـن در عـهد قـدیـم

وامق و عذرا شده مرهون عشق

مهر اسکـنـدر کَـشـد رکـسانـه را

گوهـری از سـینۀ سیحـون عشق

عشق و فرهنگ و تمدن باهم اند

تـاق کسـرا جـلـوۀ تیسفون عشق

از فـرات و نیل تا طـرف خـزر

قصه هـا در سـینۀ کارون عشق

مـردی بکتـاش و عـشـق رابعـه

در خراسان قصۀ پرخون عشق

غـزنـه و محمود می سـازد ایاز

راز این معنا بّـوَد مکنون عشق

شور شمس و عشق مولانا نگر

بلخ بـامی مـأمـن جیحـون عشق

عـایشه مهـر محمد جـان گـرفت

گشت ملای هری آزمـون عشق

عشق لیلی را برون سازد زکاخ

خیمه درصحرازندمجنون عشق

شیخ صنعان دختر ترسـا گُـزیـد

دامـن سجـاده شـد گلگـون عشق

ماه کنعـان در زلیـخا جلـوه کرد

مصر دل گردیـد تا کانون عشق

خاتـم مهـر سـلیـمـان را گـرفـت

گـر سـبا شـد والۀ آبگـون عشق

تاج و تخت دیـن میگردد خراب

تا دلیله می خرد سامسون عشق

رومـئو ژولیـت را در بـر کشیـد

سوگ وشادی جلوۀ سالون عشق

در کلیسا عشق را با خون نبشت

شد والنتاین روزپرمضمن عشق

عشـق بند شـرع و فـتوی بشکند

اوج آزادی بُــوَد قـانـون عـشـق

خشم افراطی بهر رنگ وطریق

مایۀ شرم است از شمعون عشق

انـتـقـام و دشـمـنی و آز و کـیـن

سرزند از رانده و مغبون عشق

جذبه وشورونشاط وجنبش است

در فضای مهر گـوناگـون عشق

رنگ و بوی عشق ازدل میجهد

مزه هـا بنهفته در معجون عشق

صلـح و آرامـش و ذوق زنـدگی

پخـش می گردد با قـشون عشق

جنگ وخون و اسلحه ناید بکار

در جهـان دل بـه پنتاگون عشق

اژدهـای هـفـت سـر گیرد قـرار

گـر بخـوانی قصۀ افسون عشق

بـردبـاری و وقــار و معــرفـت

زینت شهر و ده و هامون عشق

رسول پویان

29/5/2019