از سروده های بلقیس بخاری
2 / 2 / 2013
دشت دل سرسبز ودلها بهر توشیدا شـود
آرزو دارم دوبـاره آرزو پـیـدا شــود
عمر تو باشد دراز و قامت شعـرت بلـند
قرن ها قاموس وفرهنگت جهان آرا شود
بـا خـیـالات دل انگـیـز رمـوز شـاعـری
واژه ها رنگین وتصویرت پُـر از معنا شود
کار دل را دل بداند،سوختن کار دل است
گـر نـسوزد دل ، کجا تـرسیم ها زیبا شود
نا امیدی کار شیطان است،امید است زندگی
قـلـهء اقــبال و بخـتت ، شهـرهء دنــیا شود
گـرمـی آواز و آهــنگ ز دل بـر خاسـتـه
گل کـند چـون نـو بهـاران باغ بی همتا شود
ریـشهء کاج حقـیقـت زنده و شـاداب و تـر
جلـوهء نـاز خـیالت نـقـش بـر دیـبا شـود
عشق را هرگز کسی نـتوان گرفت ازاهل دل
صبـر تـلخ عـاشـقان بــس گوهـر والا شـود
بـاز آیـد لحـظه هـای عشـق وامـیـد و نـشاط
نور بینش گــر بتابد ، چـشم دل بیـنا شـود