بلـــــوار دلها
شرم حضور
نشستي شورشي بر پا نكردي
به رقص شعله ي پر- وا نكردي
دلا شرم حضور تو كجا شد
كه از پروانه ها – پروا نكردي
ساغر باور
لبي از جام شادي تر نبينم
صفا در ساغر باور نبينم
ره آورد بهاران را درين باغ
به غير از غنچة پرپر نبينم
كوه بابا
اگر خرداد اگر ارديبهشت است
به چشم ما بهاران وه چه زشت است
چه سيـــــلابي كه اينجا كوه بابا
پي ويراني دلهــــا سرشت است
گروگان
اسير كوه و دشت ديگرانيم
زرنج نامــــرادي ناتوانيم
بهار ما گروگان كسان است
از آن آوارة دست خزانيم
رهگذر
بهـــاري در ديار ما نمانده
گلي در رهگذ ار ما نمانده
چنان پاييز ما را كرده غارت
كه نامي از بهار ما نمانده
ده مرده
سخن در بزم دل بي پرده گويم
بسان گــــوهر پرورده گويم
سرسبز وفا هم سنگ دار است
كه من حلاجم و ده مرده گويم
سنگر ابليس
نم غم ديده ها را كيس كرده
دل درد آشنا را خيس كرده
زتلبيسش كسي افرشته ها را
اسيـــر سنگر ابليس كـــرده
بوي دود
نگاهم را درين گلخن چه سوداست
كه اينجا هر چه بيني بوي دود است
چنان سيلي به روي باد خــــورده
كه رنگ چهرة نازش كبود است
درنگ
بهــاران رقص رنگ تو كجا شد
نگاه شوخ و شنگ تو كجا شد
نگيري از چه رو دست دلم را
كجا رفتي درنگ تو كجا شد
درخت خنده
اگر هم فــــكر جــريان بهاريم
درخت خنده را گر برگ و باريم
چرا كابوس خواب غنچه هاييم
چرابرجــــان روياها شــــراريم
بوي پرواز
دلم را محــــــرم رازي نيامد
نگاهــــــم را هم اوازي نيامد
مگر انديشه را بال و پري نيست
ز جايي بوي پروازي نيامـــــد
فصل آمال
بهــــاري را پر و بالي نگشتـيم
پر پـــرواز اقـــبالي نگشـــــــتيم
اگر چه از گل و سوسن سروديم
زبان فصـــــل آمالي نگشـــــتيم
صدای سبز
بيا تا تخم رويايي بكاريم
به كنج سينه دريايي بكاريم
بيا در دشت شبهاي خموشي
صداي سبز فردايي بكاريم
بلوار دلها
بيا تا باغ تا گلـشن بكاريم
بيا تا نرگس و سوسن بكاريم
ازان ترسم كه در بلوار دلها
دوباره ريشة آهــن بكاريم
نورالله وثوق
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید">'+addy_text91639+'<\/a>';
//-->
18/1/1388