افغان موج   
بدخشان درمیان امپراتوری های چین،هند،فارس وفرارود(ماوراءالهر) درگذشته موقعیت مهم سیاسی؛اقتصادی ونظامی داشته است. شاهراه ابریشم که از دوسو-چترال وپامیر- تا قرن نزده هم ازقلب آن میگذشت؛ یک شاخۀ آن از یمگان به کابل وشاخۀ دیگرش به بلخ وآسیای میانه سر میکشیدوازان طریق چین وهند را به فارس وبخارا وازآنجا تا سواحل ترکیه ویونان ازیکسوومصر وشاخ افریقا را ازسوی دیگر به هم می پیوست. ازهمینرو حیثیت گره گاه مدنیت های باستانی شرق وغرب را دارابود.
امپراتوری های بزرگ باختری،سلوکی(یونان وباختری)کوشانی،هیپتالی (یفتلی) وبازمانده گان شان چون کابل شاهان (کوشانی های کوچک )در توالی پیشتر از گسترش اسلام ( یکنیم هزار سال پیش)که یا ازین سرزمین برخاسته ویا دران نشو نما کرده اند؛نه تنها آریانا،باختر وخراسان؛بلکه از سیحون تا آنسوی سندواز کاشغر تا «خان بالغ»(پکن امروزی) سواحل کسپین وخلیج فارس،کشورهای گوناگونی رادرنوردیده ومدنیت های باشکوهی را به یاد گارگذاشته اند.
زبانهای فارسی باستان،اوستایی،پهلوی اشکانی،تخاری،سغدی سانسکریت ؛ و یونانی درسراسراین قلمرو بزرگ گسترده گی داشته وهریک در انکشاف و گسترش ادیان زردشتی،مانوی،یهودی، نسطوری، برهمنی ،بودایی ،هنر وفرهنگ وابسته بدانها تا پیش از پیدایش وگسترش آیین اسلام نقش برازنده ای ایفا کرده اند. مقارن با گسترش دین اسلام زبان فارسی که برپایۀ زبان پهلوی اشکانی وهمیاری زبان های تخاری وسغدی درسرزمین های دوسوی آموبوجود آمده بود؛درپیوند با زبان عربی وتغییر رسم الخطش ازپهلوی به الفبای عربی نخست درباختر، خراسان و فرارودوسپس درفارس وهند؛ سرزمین های آسیای میانه ،قفقازو ترکیه تا سواحل یونان پهنا وگسترش یافت ؛ مدنیت وفرهنگ نوینی را رونق بخشیدوبه زبان دربار وبازار؛خوانش ونگارش ؛ادب ودانش مبدل گردید که امروز چون طلیعه ای برسراسر منطقه می درخشد .
درمورد پیدایش ورشد زبان فارسی دری نظریات گوناگونی موجود است.شماری از محقیقین اساس انرا زبان تخاری میدانند که درسنگ نوشته های سرخ کوتل بغلان ورباطک سمنگان حک شده است وشمار دیگر انرا زبان مستقل ازتخاری می پندارند.نظریه ای که بسیاری از دانشمندان زبان فارسی بدان باورمند اند؛همانا پیدایش این زبان از پهلوی خراسانی یا اشکانی است.
با این اشارۀ کوتاه به گذشتۀ تاریخی بدخشان وخراسانزمین به جستجوی خویش درکتابها ونوشته های تاریخی پژوهشگران می پردازیم تا از لابلای آنها ،نامهای باستانی این سرزمین را پیداکنیم وحدود وموقعیت جغرافیایی آنرا معلوم نماییم وبیبینیم که باشنده گان بومی این آب و خاک ازکدام ریشه ونژاد می باشند؟
درسرودهای ویدا که به «گاتها» مشهور وبه «زراتشترا» (زردشت) پیامبر آریایی منسوب است؛ مردم سرزمین باختر راکه بدخشان هم شامل آن بود؛آریایی وخاستگاه شانرا «آریانا ویژه» گفته است..
آریایی ها که ازاقوام ودسته های گوناگونی تشکل یافته بودند،از آریا نا -ویژه به جانب شمال،غرب وجنوب سرازیرگردیده تا کرانه های هند و اروپا گسترده شدند. مشهورترین شاخه های انها درباختر وآریانا باختری ها؛ سکایی ها؛سغدی ها ،خوارزمی ها ؛تخاری ها، کوشانی ها و هپتالی ها بودند.
به نظر بسیاری از دانشمندان باستان شناس،بخشی ازآریانا ویژه همانا دامنه های پامیر پنداشته می شود که بدخشان دوسوی پنج وآمورا دربر میگیرد .
شادروان غلام محمد غبار درکتاب جغرافیای تاریخی اش که به کوشش استاد فرید بیژند باافزایش حواشی وتعلیقات سالها قبل درکابل به نشر رسیده بود؛در فصل تخارستان می نگارد:« زبان تخاری ازقرن اول تا قرن ده هم میلادی وجود داشته ،ازجملۀ السنۀ آریایی آسیای وسطی شمرده شده دارای رونق وجمال ادبی بوده است .(صفحۀ 34 جغرافیای تاریخی افغانستان تألیف میر غلام محمد غبار چاپ چهارم، سرطان 1383 بنگاه نشراتی میوند؛کتابخانۀ صبا؛ چارراهی صدارت). غبار درهمین فصل ادامه می دهد :« بعد ازانکه مرور دهور واختلاط نفوذ سیاسی،اقتصادی وعلمی السنۀ یونان،ترک ،عرب؛فارسی کوهستانی؛ زبان تخاری اصلی را ازمیان برد؛زبان مخلوط ونوینی به میدان کشید. در دورۀ اسلام چنانکه زبان قدیم ومشهور سغدی را درماوراء النهراز ساحۀ رواج اخراج کرد؛همچنان در زبان مخلوط تخارستان اجرای تأثیر نموده وزبان پشتو دران اختلاط بی تأثیر نبود. درنتیجه زبان جدید تخارستان همان زبان فارسی افغانستان معمول ومروج بود{که} بازبان فارسی فارس تفاوت دارد..فارسی ها این زبان را به تاجیکی و صاحبان آنرا تاجیک یا تازیک خواندند که ازا به بعد این اسم مشهور ومعروف گردید.» ص 34 جغرافیای تاریخی .
چنانکه درآغاز اشاره کرده ام ؛زبان فارسی(پارسی،پارتی)دری برخلاف نظر شادروان غبار اززبان تخاری ریشه نگرفته ؛بلکه از پهلوی اشکانی یا خراسانی به میان آمده است که با گسترش اسلام درفرارود وخراسان رفته رفته کلمه های عربی بران ممزوج گردیده است. جای تردید نیست که این زبان که درسرزمین های دوسوی آکسوس (آمو)یعنی تخارستان کهن ؛باختر وخراسان به میان آمده بسیاری از واژه های سغدی وتخاری رانیز درخود جای داده است .
اما نفوذ واژه های پشتو درپیدایش وتکامل آن که مرحوم غلام محمد خان غبار یادآوری کرده است به هیچ روی قابل توجیه نمی باشد؛بلکه عکس آنرا می توان با ارائۀ مثالهای فراوان به اثبات رساند.
شادروان غبار خودش نیزرواج زبان تخاری را ازقرن اول تا قرن ده هم میلادی میداند که این گفته اش نیزنشأت زبان فارسی را از تخاری رد میکند. زیرا زبان فارسی درقرن های هشتم ونهم میلادی که به سده های دوم وسوم هجری مطابقت می یابد؛به حیث یک زبان زنده وادبی در تخارستان وخراسان مروج گردیده بود .
همچنان جدا انگاشتن زبان تاجیکی را از فارسی؛چنانکه بعضی ها مدعی هستند؛ نمی توان اثبات کرد.زبان فارسی که امروز درسه کشورهمسایه به سه نام جداگانه رسمیت یافته است(درافغانستان دری؛درایران فارسی ودرتاجیکستان تاجیکی) این نامگذاری ها جنبۀ کاملن سیاسی دارد . علی الرغم نامهای تحمیلی مختلف ؛هرسه آنها یک زبان است .زیراساختمان نحوی جمله ها پایۀ اساسی هرزبانی را تشکیل میدهد و تفاوت درلهجه ها وگفتار به هیچ صورت از وحدت ویک پارچه گی یک زبان نمی کاهد. به گونۀ مثال با آنکه درافغانستان گفتار مردم کابل ازهرات و بدخشان وهر یک آنها ازهمدیگر شان فرق دارد؛اما این لهجه های مختلف زبان فارسی برای همۀ آنها قابل فهم است این تفاوت در تلفظ کلمه ها وگفتار درنقاط مختلف هرولایت درهمه زبان های مروج جهان وافغانستان یک امر طبیعی است ونمی تواندوحدت ویگ پارچه گی یک زبان را خدشه دار کند. درین مورد سخن بسیار است وچون جای بحث آن نیست به همین فشرده اکتفا می کنیم .
باانکه دریورشهای اعراب ازجانب اشغالگران همه آثار وکتب زبانهای مروج خراسان که به ادیان زردشتی ،مانوی،برهمنی وبودایی تعلق داشتند،آگاهانه سوزانیده شدند وازبین رفتند؛با آنهم درآثارچینایی وهندی یادداشتهایی که به تاریخ وفرهنگ باختر وخراسانزمین اشاراتی دارد؛ برجای مانده است. گذشته ازان برخی از دانشمندان خراسان کتابهایی را اززبان پهلوی به عربی برگردانیده اندکه شمه ای از احوال گذشته گان مان درآنها برجای مانده است. داستان کلیله ودمنه و(خدای نامک ها) یا شهنامه های مختلف به زبانهای پهلوی وفارسی مانند شهنامۀ منثورابو منصوری وتاریخ بلعمی وغیره که دقیقی وفردوسی درسرایش های خویش ازآنها سود جسته اند، قابل یاد آوری است .
درشمار آثار زایران وجهانگردان چینایی میتوان ازیاد داشتهای «شی فاهیان» که درسال 399 ترسایی ازکاشغر به مجاری دریای سند علیا رسیده ؛ازولایت گنداهارا و معابد هدۀ جلال آباد بازدیدکرده است؛یادآوری کرد. (ص 57 مقالۀ زایران چینی درافغانستان،پنجاه مقاله، اثراستاد عبدالحی حبیبی چاپ سوم 27 دلو بنگاه نشرات میوند به کوشش سرمحقق زلمئ هیوادمل) .
هیوان تسنگ یکی دیگر از زائران چینایی که درسال 629 میلادی سفر خود را به باختر آغازنموده وپس از 14سال به چین بازگشته است؛ معلومات جالبی را در مورد زنده گی مردم ،حکمروایان هیپتالی ،زبان وطرزمعیشت مناطق مختلف باختریا که ازجیحون تا آنسوی سند را دربر میگرفت؛گرد آورده است .
وانگ هیون تسو در620 میلادی مطابق 40 هجری و«ووکونگ» در 751 مطابق 134 هجری ازراه ختن مستقیمن به گنداهارا (کابل- پشاور ) سفر و اطلاعات سودمندی جمع آوری کرده است.(زائران چینی در افغانستان؛ صفحات 55-66).
سفرنامه های این زائران و جهان گردان چینی به گفتۀ استاد عبدالحی حبیبی به زبانهای اروپایی ترجمه شده است که معلومات سودمندی در مورد گذشتۀ سرزمین ما دارند . دراثار کهن چینایی نام تخار یا تخارستان «تاهیا» ذکر گردیده است.زبان شناسان ریشۀ کلمۀ تاجیک را همان «تاهی» میدانند.بدین ترتیب کهن ترین نام بدخشان که تاکنون بدست آمده است «تاهیا» میباشد .
ازان پس تخار وتخارستان که گاه شامل باختر نیزمی گردید؛جای «تاهی» و«تاهیا»رامیگیرد.تخارستان که ازپامیروکاشغرتا سمنگان وازوادی حصار شهردوشنبه تا پنجشیروچترال رادربرمیگرفت؛به دوبخش تخارستان علیا (بالا) وسفلی(پایین)تقسیم گردیده بود.
هیوان تسنگ دربازگشت از سفرش درسال 644 میلادی مطابق 24 هجری نام پامیررا«کوی لِنگ ئو»واسم منجان را«مُنگان»ونام بدخشان را«کی پوکین» یاد کرده است.
بدین ترتیب تاآغاز سدۀ اول میلادی دراسم این سرزمین کلمۀ بدخشان به نظر نمی رسد. پس از گسترش آیین اسلام دراواسط قرن اول هجری نام بدخشان در پهلوی تخارستان کاربرد می یابد .
درمورد وجه تسمیۀ بدخشان روانشاد عبدالحکیم ولوالجی نویسندۀ تذکرۀ ادبی چراغ انجمن توضیحاتی دارد.وی بدخش یا بلخش رابه معنای لعل وبدخشان را جای لعل تفسیرمیکند. شاه عبداللۀ یمگی بدخشی درتذکرۀ ارمغان بدخشان خویش حدود چارگانۀ آنرا به قسمی که برشمردیم شرح داده است .
در دوران اسلامی نام بدخشان درجنب تخارستان یادآوری می شودورفته رفته جانشین ان میگردد وبه اسم خاص مبدل میشود .
دانشمند معاصرجناب عزیزاللۀ آریانفردرضمن تبصره ای برین مقالت درصفحۀ فیسبوکم نام بدخشان را «پدشان»ولغت چینایی می گوید.وی می نویسد که «پَد» شاه را و«شان» تخت وکوه را گویند که ترکیب آنها به زبان چینایی«تخت شاهی » معنی می دهد.
درمورد چگونه گی« جُــــــــرم »ووجه تسمیۀ آن: به گفتۀ آگاهان محل نام باستانی آن «شهرگلان» بوده است .اما داکترصاحب نظرمرادی در کتاب «بدخشان درتاریخ» آنرا «گیلان »گفته است که به حقیقت نزدیک تر است. وی در جلد اول این کتاب زیرنام :نامهای قدیم درجغرافیای بدخشان ،می نویسد: «منطقۀ گیلان که باشگاه قوم «گیل » بوده از مناطق قدیمی «ایروانا ویجه »خوانده شده است که امروزه به نام «جرم» یاد می شود...بخشی از انها درروند مهاجرت آریاییان کوچیدند ودرمحلی بین غزنی وزابل متوطن شدند وجایگاه توطن خودرا« گیلان » نامیدند.(بدخشان درتاریخ ،جلد اول ص 197 چاپ1390،کابل) اما شادروان سید محمد دهقان نام بهارک را«گلان » گفته است.(پاورقی ص 93 ارمغان بدخشان نوشتۀ داکترفرید بیژند)
اینکه گیلان چگونه وچه وقت به جرم تغییر یافته است معلوم نیست. تغییر آن به جرم که به مرکز یمگان تاریخی اطلاق می شود وظاهرن عربی به نظر میرسد؛تا این اواخر نگارنده را به تحقیق واداشته بود؛ولی توجیه آن قانع کننده به نظر نمیرسید.چون که این واژه به ضم جیم به مفهوم گناه وبه کسراول به معنای جسم وستاره می باشد .
توجیهات باشنده گان آن که گویا جرم درزمین لرزه ی که به سال مغزار به حساب ابجد1038 هجری مهتابی ویران گردیده باشد؛ازجانب یکی از امرای محلی آنجا به زور آباد گردیده وآن امیر اهالی یمگان رابا اجبار واکراه به آبادی دوبارۀ آنجا واداشته ودرجرم مسکن گزین ساخته باشد؛به استناد آن تاریخ ،صحیح به نظر نمی رسد .
شهرک جرم که در ساحل غرب دریای آن موقعیت دارد؛وهنوز خرابه های کهن دژآن پابرجاست؛به گفتۀ شاه عبداللۀ بدخشی درارمغان بدخشان در هجوم چنگیز خان مغل با بهارستان وخمچان به آتش کشیده شده واهالی آن قتل عام گردیده اند.( ص 92-ارمغان بدخشان تألیف شاه عبداللۀ یمگی به کوشش استاد فرید بیژند،چاپ1385 تهران) بانظرداشت اینکه حکیم ناصر خسروبلخی از 450 تا 470 هجری مهتابی درروستای «سوغان» که اکنون به یمن آرامگاهش حضرت سعید نام گرفته است؛ به توجٌه امیر اسد ابن حارث مدت 20 یا 25 سال آخرعمرش را درانجا سپری نموده است در آثارش ازجرم یاد می کند.پس معلوم می شود که نام جرم پیش از هجوم چنگیز خان مغل موجود بوده است و توجیهات اهالی آنجا کدام پایۀ علمی ندارد.زیرا چنگیز درسدۀ هفتم هجری به خراسان هجوم آورده بود؛درحالیکه حکیم یمگانی درنیمۀ دوم قرن پنجم درآنجا می زیست.
این امر نگارنده را واداشت تا به نامهای قدیمی تردرولایات همجواربه جستجو بپردازد.ازشمار اسمای گوناگون به نامهای بگرام واشترگرام در ولایت کاپیسا توجٌهم جلب گردید. کلمه های بغ؛بگ وبخ که به حیث پیشوند در نام های بغلان ؛بگرام وبخدی (بلخ)تا هنوز موجود اند؛ اززبان اوستایی تا کنون درزبانهای اروپایی زنده مانده اند. ازان شمار واژۀ «بیگ» تا هنوز به کسر اول درزبان انگلیسی به مفهوم بزرگ، Big باشکوه ومحترم به کارمی رود. درترکیب بگرام واشترگرام کلمۀ گرام
یا« گرم » اززبان فارسی کهن یا اوستایی به یادگارمانده است که نگارنده معنای دقیق آنرا تا این اواخر درنیافته بود.پس از نشر این مقالت در فیسبوکم ،درجای دیگری ازنویسندۀ ناشناسی بی ارتباط به این مقاله گرام یا «گرم » را به زبان اوستایی "شهر» معنی کرده است .این معنی درواژۀ بگرام بدرستی قابل تطبیق است که مفهومش «شهربزرگـ »می شود.چونکه بگرام در دوران کوشانی ها پایتخت امپراتوری آنها بوده است. بدین ترتیب واژۀ « گُرُم » (شهر) معنی میدهد.
ازآنجا که درزبان عربی حرف گ به ج ابدال میگردد؛پس از استیلای عرب بربدخشان ،این واژه مانند بسیاری از نامهای دیگر به این سرنوشت دچارگردیده وبه «جــُرم»تبدیل شده است. درین مورد مثالها فراوان است.درفیض اباد کلمۀ جوزون (نام باستانی فیض آباد)که اصل آن« گـَوزگون »است ودرانسوی بلخ ولایت تاریخی «گوزگانان» به جوزجان تغییریافته است وده ها مثال دیگررا می توان برشمرد. هیوان تسنگ زایر چینایی که درسال 24 هجری از راه یمگان به چین باز گشته است ،از «مُنگان» یاد می کند که اینک به« مُنجان »تبدیل گردیده است ودرآخر درۀ یمگان موقعیت دارد .
با این قیاس ها می توان ابراز نظر کرد که کلمۀ جرم نیز بدین سرنوشت دچارگردیده واین واژۀ اوستایی درابدال گ به ج بدین شکل درامده است .
هرچند استاد حسین یمین کلمۀ جرم را مأخوذ از« گرم -ضد سرد»می پندارد؛از آنجا که تلفظ حرف آول ابدالشده درگرم وجرم فرق دارد،قرین به حقیقت نمی باشد.
درین اواخرپس از نشراین مقالت درصفحۀ فیسبوکم استاد یونس طغیان به نقل از داستان منیژه وبیژن نظامی واژۀ گرم را«اندوه ودلتنگی» معنی کرده است .چنانچه می نویسد:
پشیمان شوی زین به روز دراز بپیچی زمانی به گرم وگداز
درحالی که با تأمل درگفتار عامیانۀ مردم بدخشان تا هنوز واژۀ «گـُرم» به مفهوم جای گره خورده وسخت چوب را گویند که به آسانی نمی شکند. به عبارت دیگر گرم «گرگاه»نیز معنی میدهد.با مقایسۀ این معانی به خوبی می توان همان مفهوم« شهر»راکه دراوستایی کاربرد داشته به حیث معنای حقیقی جرم برگزید!
چارشنبه 21 دلو 1383 مطابق 9فیبروری 2005 میلادی شهرنو فیض اباد ولایت بدخشان.(این مقالت بار دیگراندکی ویرایش ودستکاری شده است )ظهوری
 
نویسنده : ظهورالله ظهوری