نویسنده- دکتور علوم طب و فلسفه سید احمد جهش
گفتنی ای چند در مورد نوشته محترم حسن آرش تحت عنوان " جوانان را شستشویی مغزی ندهید" منتشره سایت وزین همایون(1 ـ لینک مقاله)
با تشکر و اظهار سپاس از نظر نیک و بیشترین تائیدات تان از نوشته اینجانب یعنی "کارت شؤونیزم در بازی بزرگ افغانستان".
در ابتدا ضرور میدانم تا اصولاً این اقدام عالی را که خواننده محترمی؛ قلم بر می دارد و انتباهات و انتقادات خود را در مورد آنچه خوانده و برداشت کرده است مینویسد و به نشر میسپارد؛ از جان و دل تقدیر نموده و به دوست و هموطن گرامی ام محترم حسن آرش عرض شادباش و امتنان نمایم.
همه انسانها در طول تاریخ از طریق دیالوگ ها و تبادل نظر ها به نقطه نظر های مشترک بزرگ رسیده و بالاخره توفیق تحولات مهم در جوامع و در کار و تولید و علم و تخنیک را پیدا کرده اند.
به کرات ثابت شده است که هیچ انسانی ولو در سطح نوابغ چون اینشتاین؛ کامل نیست و نه میتواند و نه حق دارد که حرف خود را آخرین کلام بشریت تصور نموده بر کس یا گروهی تحمیل نماید.
توقع اینکه نوشته ها و عرایض جسته و گریخته ما قلمزنان معلوم الحال افغانستانی؛ بیچون و چرا و انتقاد نا پذیر باشد؛ اصولاً توقع ابلهانه بوده و بیش از همه مانع زشت پیشرفت و تکامل خود ما میباشد.
و البته عین ملاحظات و احکام در مورد نوشته ها و مقالات واکنشی و انتقادی هم صدق می نماید یعنی آنها نیز کلام مقدس و تردید ناپذیر و غیرقابل بحث و بر رسی نمیتوانند باشند.
با همین باور؛ اینک در مورد خاص ملاحظه و انتقاد محترم حسن آرش که گویا من بنا برعقده شخصی دوکتور صاحب نجیب الله را به شؤونست بودن متهم نموده ام میخواهم نکاتی چند خدمت شما و دیگر خوانندگان محترم به عرض برسانم :
1- موضوع مقاله من طوریکه از عنوان آن معلوم است دوکتورصاحب نجیب الله نه بلکه واقعیت تاریخی است که همه ملیت های افغانستان مخصوصا ملیت برادر پشتون در طول دو قرن قربانی آن شده اند و تذکراز عمل کرد و سرنوشت محترم دوکتور نجیب الله که دل هر انسان با احساس را به درد می آورد مثالیست برای کسانیکه در این لبه تیز و خط باریک قدم میزنند.
اگر دیالکتیک تیز و انتی تیز هگل فیلسوف المانی را به خاطر بیاوریم ثمره این تعامل سنتیزی است که هیچکس پیشگوئی کرده نمیتواند که بیشتر به نفع تیز تمام میشود یا به نفع انتی تیز و یا پدیده سومی از آن به میدان می آید و دوکتور صاحب نجیب الله جهت پیشبرد طرح مصالحه ملی درست در این معادله گیر افتاده بود و این شؤونیست ها بودند که او را فریب دادند و به او خیانت کردند.
2- من در طول 23 سال فعالیت آگاهانه و خدمت با افتخارم در اردوی قهرمان افغانستان چه منحیث داکتر در شفاخانه قوای مرکز در شهرآرا ، چه در پُست سرطبیب غند سوم طوپچی فرقه هفت پیاده، چه در پُست شف سرویس جراحی عمومی، صدری و وعائی شفاخانه چهارصد بستر اردو و چه منحیث استاد جراحی حرب در کدرعلمی انستیتوت طب کابل و فاکولته طب نظامی ابداً هیچ گاهی با هیچ کسی عناد شخصی نداشته و از هیچ کسی عقده شخصی در دل ندارم و بدون تبعیض و ملحوضات قومی ، لسانی و سمتی به تداوی هزاران مجروح و مریض بدون توقع مادی، تربیه صد ها محصل طب و ده ها دوکتور جوان جراحی نماینده های همه ملیت های باهم برادر وطن محبوب ما افغانستان پرداخته ام و آنچه دانش نظری و مهارت های عملی که داشتم همه را به شاگردان خود انتقال دادم و چیزی را در انحصار خود نگذاشته ام.
حتی ثمره زحمت تقریبا 9 ساله ام را که تالیف کتاب درسی جراحی حرب و اولین اثرچاپی اکادمیک جراحی حرب در تاریخ طب نظامی افغانستان است و به اساس تجارب و کارعملی در چهارصد بستر و مطابق موازین علمی آنوقت نوشته شده است از پول شخصی ام چاپ و به قسم تحفه بعد از سقوط طالبان به خدمات صحی افغانستان اهدا نمودم .
با نادیده گرفتن خون هزاران شهید هموطن ما آنچه در پلینوم هجده حزب دموکراتیک خلق افغانستان؛ بوقع پیوست و آنکه بعد از آن هر روز شیرازه حزب و دولت ازهم می پاشید وجدان هر انسان با احساس را تکان میداد؛ باید اعتراف نمایم که این وضع خیلی ها مرا متاثر و برآشفته ساخته بود که حتی مدالی را که در زمان دوکتور نجیب الله به من میدادند مسترد نمودم. اما بودند اشخاصیکه به این چیز ها توجه نداشتند آنها خوش بودند که مقام و چوکی و موتر دارند و امرونهی مینمایند .
همچنان باید اضافه نمایم که اکنون چون دکتور نجیب الله در بین ما نیست بناءً هیچ فردی علاقه و ضرورت نخواهد داشت کسی را با ارتباط داکتر صاحب نجیب الله "شستشوی مغزی" نماید.
با مطالعه توضیحات فوق اگر بازهم شما چند جمله را که در نوشته ام از دوکتورنجیب الله یاد آوری نموده ام عطف به عقده شخصی من می نمائید اختیار و پرابلم خود شماست .
3- در مورد مقاله "جوانان راشستشوی مغزی ندهید " باید عرض بدارم :
از اینکه در ابتدای نوشته " کارت شؤونیزم در بازی بزرگ افغانستان" من خواهان توجه سیاسیون و جوانان شده ام شاید شما تصور نموده اید که گویا میخواهم کسی را شستشوی مغزی نمایم . با معذرت به نظرم این یک تصور سطحی وعامیانه می آید که کس از واژه "شستشوی مغزی" داشته باشد. این واژه در ادبیات سیاسی مفهوم مشخص و در عین حال وسیع فنی و تکنیکی دارد یعنی اینکه آنرا مانند سایر واژه های به دقت مشخص و تحدید شده سیاسی و علمی نمیتوان برای ابراز هر مدعایی به کار بست. اینکه اهل قلم و نظر و دعوی و داعیه؛ تا کدام اندازه در ساحه ادبیات و فنون سخنوری سیاسی و علمی ورود و صلاحیت دارند؛ درست وقتی معلوم میشود که ایشان چیزی بگویند و بنویسند و لذا و به فحوای کلام شاعر:
تا مرد سخن نگفته باشد عیب وهنرش نهفته باشد
از این رو؛ فقط میتوان در همچو موارد پس از سخن و نوشته و وعظ و خطابه؛ دقت و نقد و داوری کرد.
نوشته شما " جوانان را شستشوی مغزی ندهید" از نظر کاربرد این واژه علمی ، مسئاله دارد. لذا احتراماً در مورد اجازه عرض ایضاحاتی را می طلبم:
سشتشوئی مغزی یا کنترول افکار اشخاص و افراد به معنی واقعی کلمه یک پروسه مغلق سایکولوجیک است که تحت شرایط معین، با کاربرد میتود های خاص وقتی میتواند صورت گیرد که "شستشو دهنده" بصورت مطلق "شستشو شونده" را در اختیار داشته باشد. معمولا این عملیه بالای اسرای جنگی، و یا افرادی که توسط سازمان های جاسوسی به دام افتاده یا استخدام میگردند اجرا میشود.
بناءً مقاله من و یا هر نویسنده محترم دیگر ابداً توان آنرا ندارد که کسی را "شستشوی مغزی" نماید چه طرف مقابل یعنی خواننده یک فرد آزاد و دارای افکار و اراده خود است؛ او بدون اجبار و آزادانه پیام نوشته را میگیرد و آزادانه میتواند به آن موافق باشد یا مخالف. بناءً هدف مقاله نه شستشوی مغزی بلکه تفهیم حقایق تاریخی ما به جوانان است و بس؛ که آنهم خاصتاً در حوزه کشور ما دارای اثر وسیع و سازنده بالا نیست؛ به خاطر اینکه متأسفانه دامنه مطالعه و تعمق در کتاب ها و مقالات خیلی محدود و حتی اسفبار میباشد.
بدین ارتباط جهت معلومات خوانندگان محترم و شما عزیز میخواهم از چون و چند آماده ساختن آرای عامه جهت پذیرش یک خبر و یا شعار و تبلیغ در سطح جهانی تر سخن گویم . طوریکه مشاهده میگردد از چندی بدین طرف دستگاه های اطلاعات جمعی غرب به خاطر آماده ساختن افکار عامه برای جنگ با روسیه تبلیغات عظیمی را در مسئله اوکرائین به مقابل پوتین و روسیه براه انداخته و همواره روسیه را متهم به تجاوز به اوکراین مینمایند. در یک حدی؛ این کار با استفاده از تئوری گیبلز (متصدی اطلاعات و تبلیغات المان نازی) صورت میگیرد مبنی بر اینکه "اگر یک دروغ بیشتر از ده بار تکرار نشر شود؛ به راست تبدیل میشود" با آنهم هزینه و وقت و چل و فن زیاد زیاد میخواهد تا همچو اهداف در یک فیصدی پایین بدست آید. چنانکه هنوز چندان باور قوی در جهان تولید نشده است که گویا تمامی ملامتی ها در اوکراین به دوش روسیه یا پوتین است!
پس می بینید که آماده ساختن ارای عامه یا تغییر و مهندسی محدود ذهنیت های چقدر مشکل است چه رسد به "شستشوی مغزی". اگر این کار ها آنقدر آسان میبود ضرورت نبود تا مبلغین دین جلاب هر روز و هر جمعه و هر مناسبت و فرصت یابی دیگر گلو پاره کنند و یا کمپنی های تجارتی میلیون ها دالر را صرف اعلانات کنند تا فقط یک جنس خود را به فروش رسانند.
جهت خاطرجمعی شما میخواهم اضافه نمایم که سرتا اخر مقاله ام مشتمل از ایقاظ و هوشیارباش است و کسانیکه از ایشان نام برده شده است شاید خود را شؤونیست نخوانند اما به گفتار و کردار خود افتخار نموده مثلاً از کار نامه های شخص معلوم الحالی چون محمد گل خان مهمند بر ضد ملیت های باهم برادر و برابر افغانستان همه ساله تقدیر و تجلیل مینمایند و در مورد کتابها و مقاله ها نوشته اند. میدانیم که اینهمه واقعیت دارد. پس اگر ماهر چیز را به نام خودش یاد کنیم آیا مرتکب گناه می شویم؟
شؤونیست های افغان باید بدانند که پاکستان بنابر منافع جیوپولتیک اش دشمن سرسخت افغانستان منجمله ملیت برادر پشتون است و اینکه جنرال های پاکستانی خود را دایه مهربان طالبان ساخته اند و گروه های تروریستی حقانی و حکمتیار و شؤونست های ارگ ریاست جمهوری افغانستان را تحت قیمومیت خود دارند؛ مانند خم خم رفتن صیاد ز بهر قتل مرغان است .
پاکستان ابداً نمیخواهد که با از دست دادن نصف خاک خود موقع بدهد تا شؤونست های افغان به تخیل واهی "لوی افغانستان" برسند از اینجاست که همواره کوشش کرده است تا افغانستان و مخصوصا مناطق پشتون نشین آرام نباشد، عقب نگهداشته شود و پشتون پشتون را قتل نماید.
اکنون ناوقت شده- ترن حرکت کرده است ؛ برای این داعیه خوبترین موقع؛ زمان مرحوم داود خان و بعد از سرنگونی امین؛ زمان زنده یاد کارمل بود (که به تمام ملیت های باهم برادر و برابر افغانستان موقع داده شد تا بطور مساویانه استعداد های خودرا آزمایش نمایند). در آن وقت ها پوتانسیال نظامی و اقتصادی پاکستان پائین بود هنوز هستوی نه شده بود برعکس افغانستان به کمک اتحاد شوروی هزاران داکتر و انجنیر و کدرهای وطنی را در تمام شقوق اقتصاد ملی در دسترس داشت و میشد که بعد از تکمیل چند پلان پنجساله و تکمیل پروژه های زیربنائی؛ ولایات سرحدی پیشرفت نمایند، کار، زندگی مرفه ، تحصیل و کمکهای صحی رایگان برای همه فراهم گردد. در آنوقت بود که پشتون های آنطرف سرحد اماده میبودند تا بدون جنگ و لشکرکشی طوریکه اخیراً طی رویداد های مورد تحریک و حمایت هژمونیست های غربی در اوکراین؛ کریمیا به روسیه پیوست طی همه پرسی به افغانستان بپیوندند و شؤونست های ما به آرمان خود برسند.
اما بر عکس در همچو فرصت های نادر تاریخی؛ آنها به وطن خود خیانت کردند؛ در زمان مرحوم داود خان به استشاره پاکستان دست به چند کودتای ناکام زده افغانستان را ضعیف ساختند و در زمان زنده یاد کارمل در جنگ اعلان نا شده ی پاکستان، ارتجاع و امپریالیزم به ضد وطن خود جنگیدند و افغانستان را به زانو درآوردند.
بدین اساس به حکم تاریخ و مادر وطن، به شؤونیست های افغان توصیه میگردد که اگر وطندوستی حقیقی آرزو دارند خود را از قیمومت پاکستان رها کرده با دیگر ملیت های با هم برادر میهن همراه و همنوا و همسو گردند.
اینهم ناگفته نماند که قرار یک فارمول عمومی "غرب ابداً حاضر نمیگردد تا یک مملکت اسلامی دارای اسلحه اتومی باشد"، لذا فکر میشود بم اتومی پاکستان جهت ترساندن هند و دیگر همسایه ها یک بلُف (لاف و تهدید دروغین) باشد و یا کلید استعمال آن در دست کارشناسان غربی قرار داشته باشد.
وقایع اخیر انتخابات ریاست جمهوری و اینکه رهبران نامنهاد همه ملیت های افغانستان بدون در نظر داشت آنکه مردم در جریان انتخابات سر ها و انگشتان خود را از دست دادند؛ عقب در های بسته به مذاکره نشسته، به مشوره و امر و نهی خارجی ها چوکی ها وغنایم را بین خود تقسیم نمودند نمایانگر آنست که اصلا این رهبران نامنهاد مردم خود را به گروگان گرفته اند و از آنها به مثابه مهره کمک کننده در جگره ای معاملات شان جهت اخذ چوکی و امتیاز استفاده مینمایند و اساساً در فکر مردم نیستند چنانچه ارگ نشینان در طول سیزده سال سنگ ملیت پشتون را به سینه کوفتند اما عملا از قتل عام ها، بمبارد قریه ها ، تباهی مردم در عروسی ها و تشییع جنازه ها و حملات شبانه به خانه های مردم بالاخص در مناطق پشتون نشین جلوگیری نکردند؛ و دم غنیمت دانسته چوکی و پول را نسبت به مردم خود ترجیح دادند.
خیانت دیگر این رهبران در آنست که آنها بیشتر وابسته به باداران خارجی خود هستند نه به مردم خود.
چنانکه اگر داکترعبدالله واقعا وابسته به مردم میبود از چانس طلائی که برایش دست داده بود باید استفاده میکرد . به راستی پرسیدنی است که چرا اشرف غنی در دور اول و دوم انتخابات رأی واقعی مردم را، کم گرفت ؟
به سبب آنکه مردم میدانستند که او نوکر امریکا و همکاسه خائین مفتضح آشکار است. از این وضع داکتر عبدالله باید استفاده میکرد که نکرد.
معمولا در یک انتخابات اجندای دو کاندید ریاست جمهوری از هم فرق فاحش میداشته باشد؛ در غیر آن لزومی ندارد که دو کاندید و دو تیم رقیب باشد. اما دیدیم که داکترعبدالله با غنی یک اجندای مشترک داشت و آن امضای دست بسته قرار داد با امریکا بود.
داکتر عبدالله باید میدانست که اغلب مردم نسبت جنایات امریکا و متحدینش در افغانستان از امریکا و شرکایش نفرت دارند. او اگر وابسته نمی بود باید اعلان میکرد که اگر به او رأی بدهند او قرارداد با امریکا را بی قید و شرط و مطالعه و انطباق مطمین و با ضمانت آن با منافع علیای ملی امضا نمیکند، در این صورت شاید با گرفتن بیشتر از هفتاد فیصد آرا هیچ نوع تقلب، ورود او را به قصر ریاست جمهوری مانع شده نمیتوانست. منتها باید تیم بسیار قوی گارد محافظوی میداشت تا سی آی ای او را نزد احمد شاه مسعود نمی فرستاد.
مردم افغانستان با وجود کثرت بیسوادی در این چهل سال از کوره سیاست بدر شده دوست و دشمن وقریب همه چیز را نسبتاً خوب میدانند با آنهم تذکر این حقایق آنها را کمک مینماید تا بیشتر خوب را از بد فرق نمایند.
با عرض حرمت و به امید تأمل و تعمق بیشتر و بهتر خوانندگان گرامی
**********************************************
لینک مقاله جناب حسن آرش: