افغان موج   

خسته ام در شام غربت از شکیبایی چه سود
شکوه ی دل هر شبی از درد تنهایی چه سود
 
اشک ریزانم ز هجران عزیزان تا سحر
چشم خون آلوده را آوای لالایی چه سود
 
مانده ام در ساحلِ تفتیده دور از دوستان
ماهی دل مرده را سودای دریایی چه سود
 
می روم رخ جانب صحرا ز جور ناکسان
داغ دل پنهان ز بیم صبح رسوایی چه سود
 
پنبه در گوشم زنم از شکوه دون همتان
گوش کر را از صدای طبل غوغایی چه سود
 
عمر در گرداب غفلت با غم و اندوه گذشت
منزل گم گشته را بیهوده پیمایی چه سود
 
برگ ریزانم ز اندوه خزان‌‌ زندگی
قامت خم گشته را آ‌وای شیدایی چه سود
 
اسد روستا
فبروری ۲۶ / ۲۰۲۵