افغان موج   

بخوان این مصلحت را با تو دارم امشب از هستی
اگر بر پیکر ات داری پُر از نیروی دل  دستی

چرا داری اشارت سوی مشتاقان خود انگشت
و بر روی زبانت حرف بد می آوری مستی ؟!

به مُلک دل هـــــزاران پیروی راه حقیقت را
رها کـــــردی و با شیطانِ این بیغوله پیوستی

زیارت میکنی یکخانه ای از خاک، سنگ و چوب
دری دل های عاشق را بروی خویشتن بستی

کجــــا دیدی به دنیا  رهرو  دلهـــای پاکی را
سرانجامش بُود بیراهه ای تاریک و بُن بستی

سرِ تسلیم بر درگاه  جانان افتخار ات بود
نمیداند کسی آخر چرا این عهـــد بشکستی

نعمت الله ترکانی