شیما غفوری
من چی ام؟ در مجمع استاره ها
کاینات و کهکشان، مهپاره ها
درمیان گیرو دار قوه ها
در تجلای فزون آئینه ها
من چی ام در طول و عُمق این مکان
در گذشته، حال و در آخر زمان
من چی می بودم گرم پیدا نبود
نظم و نـسـق آسمانها را چه بود
***
نـقطه ام وابـسـته در چوکاتها
در خـــط لامقطــــع بی انتـها
قسمت من بود در شمس النظام
فــانی دیــر، باقـی دار الــمدام
من کی ام؟ جسمی به جان آمیخته
قطره ی کو از سر شوق ریخته
حلقه ای در کاروان زند گی
رفت و آمد را دهم پیوستگی
مـن تــجـلی وجــود اقـدســـم
رابط آن ذات واجـسام و جرم
زره ام در خــط سیـر نســل هــا
هم به خط ارض و انـسان و خدا
مقطع این دو بُـوَد مـیلاد من
پایـش ایـن باهمی میعاد من
مرکزی ام درزمان ودر مکان
هـسـتی من هالۀ در دور آن
راه سیرم را دمی تکرار نیست
مُهلت اکنـون دگر چند بار نـیسـت
قبض روحم در چه وقت و در کجاست
در زمیـن یـا آتـش و آب و هـواســت
چون معمای فـنا لاینحل است
تن به تقدیرم مرا راه حل است
زنده گی ام دورۀ بی هیچ نیست
عمر من جز حلقۀ در پیچ نیست
کـَی فرشته خلق کردستم خدا
هم تـــفاوت باشــدم با چارپا
***
مـن بـرای امتــحانی آمــد م
بهر سه کار و جوابی آمد م
عــلم را در زندگــی و بعــد مــوت
منزلت هاست، زیــورست پرمیمنت
هم عمارت بهر مردم ساختن
بعد مرگ با فیض آن پرداختن
یا یکی فرزند نیک و پر بها
بـهر نسل بَعــد بگذارم بــجا
این سه عنصر اصل خیر جاویدان
هم در این دنیا، هم در آن جهان
امتحان ما به آدم بودن است
آدمیت اصل آدم بودن است
روزه و حج و نمازاز بهر چیست؟
بهر خالق این نیاز از بهر چیست؟
خالق حق بی نیاز از من بود
بی نیاز از چند نماز من بود
این عبــادت ها رۀ جانکاهِیِ اسـت
خود شنا سی و جهان پردازی است
تا شناسم رحمت پروردگار
تا نمایم بهر دنیا کار وبار
از مجموعۀ "آه نارسا"