افغان موج   

جشن و سرور وعید وطن جاودان بود

ازجان و دل مبارک پـیـر و جوان بود

کم کم هـلال نـازک دل بـدر می شـود

خـورشـید روز و ماه شـب آسمان بود

هردم زروی سنبل وسـوری و نسترن

عـطر نسیم شـوق و محـبت وزان بود

ما اهـل بـزم بـاده و شــعـر و نجابتیـم

ایـن ارث مـا ز عـنـعـنـۀ بـاسـتـان بود

زاهد بگورومحتسب ازحال رفته است

امـروز جـشـن و هـلهـلـۀ زنــدگان بود

باده بـزن بـه کـوری چـشـمان محتسب

جـامِ بهـشـت میکـده عـنبـر فـشـان بود

حلوا و نقـل وکلچه بود زیب سـفره ها

آجیـل و چای و میـوۀ تـر همچنان بود

لـطـف و صفـا و لذت دیدار و اختلاط

بهـر شــفـای خـسـته دلان ارمغان بود

یکسو بساط میله وعیش و طرب تنک

سـوی دیگـر شــرارت آتـشـفـشان بود

دیگر ز بیم وحشت طالب مگـو سخن

با مـردمی که حـامی امـن و امان بود

گرچه زطرح صلح وصفا قصه میکند

مکر و ریا و چال و فریبش عیان بود

ظالـم اگـرحمایت ظالــم کند چـه باک

ایـن جا حـدیث آسـمان و ریسمان بود

در سـینه هـای مردم ما می تپد قلوب

تا از صفا وعـشق و محبت نشان بود

آخــر بگــو ز هـمـت نیـکان روزگار

بـا لـهـجـه یی که لایــق آزادگان بـود

اسرارعشق ورازدرون فاش می کنم

تاکی فـروغ حـق و حقیقـت نهـان بود

بر شـاخسـار میهـن ما بهـر مرغکان

یارب همیشه امـن و امان آشـیان بود

رسول پویان