افغان موج   

می شود شگفت

سرزمین من

خسته و پریش

زین نظام زشت

زاده ی فرنگ

آوار و تشنه لب

دارد زمانه نفرت ازین نظم نابکار

جغدان کور دل

بر بام قصر میهن شیران صف شکن

بیجا نشسته اند

آورده اند زدامن (بن) در دیار ما

مسکن برای بوم درین بوم نارو است

گر خشم توده پر شود از فرط خشم و کین

چون سیل پر خروش افتد بکام قلزم سرمست و بیقرار

می شود شگفت

گل غنچه ی امید

چون شاخه ی گلاب

زآغوش خارو خس

از لای پر ز نکبت و ظلم ستمگری

باغ آورد شگوفه و ازهار چون عروس

گردد فضا چو دکه ی مشک آوری ختن

آیینه ی سپهر شود پاک از غبار

 

مولانا عبدالکبیر ( فرخاری)

۲۵جولای ۲۰۱۵

ونکوور کانادا