غزل
صهـبای عشق از لب معشوقه گیر و نوش
آنقـدر نوش تاکه رود از تو عقل و هوش
می کن بدور جام می و تنگ باده را
لب بر لبش فشرده و بنشین دَمی خموش
از عشق و از محبت و از عهد و از وفـا
هرچهِ بخواهی صاف و صفا گوی رو بروش
خُـم هـای باده بشکن و بنشین به پای یار
در گردنت حلقه بزن تار ، تار موش
خسته نگردی هیچ زمـانی ز ناز یار
نه گریه سر بده و نمی کن گهی خروش
می بر زیاد خود همگی خـاطرات دور
از زلف یار در تن خود ساز ستر و پوش
از قیل و قال و زمزمهء دهر دور باش
جُز هنگ قلب یار صدائی نکن تو گوش
تاکه توان در تن و روح در بدن تو راست
اندر رضائی خاطر آن صبح و شام کوش
کنگورچی کن بدور ز خود تنگ باده را
صهـبای عشق از لب معشوقه گیر و نوش
هجری خورشیدی سروده شده است
1380/09/30
شعر از کنگورچی