به من بـرده و تابـع مگـو که شهروندم
برای حق و حقـوقـم همیشه می جنگـم
گذشـت دورۀ جهـل و فـریب و استبداد
دیگر نـه تـابـع ظلـم و اسـیـر تـرفـنـدم
کسی زخنجر خونین دیگر نمی ترسـد
مگو ز کنده و زنجیر و محبس و بندم
ز جـنگ قـومی و رسـم قبیله بـیـزارم
امـیـد وحــدت ملـی نمــوده خـرسـنـدم
هزاره همدم تاجیک وازبک و پشتون
ز کینه گـر گذری زهـر میشـود قندم
طلسم شـب شکـند مهـر پاک دل آخـر
به نـور وحدت عشـق و امید سـوگندم
اجیر و فعله و مزدور کس مشو جانم
بـنـه عمـارت قـانــون کار و کارمندم
زچشم شورحسودان نمی کنم تشویش
فلک فکـنده بـر آتـش بـه سـان اسپندم
طلسـم دیـو سـیه بشکـنم وگـر نـه باز
چـو پـیـره آل خـورد پارههـای دلبندم
زخشم و کینه و نفـرت خالی ام خالی
دل از تـرانـۀ مهــر و محـبـت آگـنـدم
ز اخم وحشـت شمشیرخونچکان تیرم
نشـاط بـوی خـوش غنچـههـای لبخندم
پیام حرکت و گفتارذهن ما نیک است
چنین بخوان ز قـرآن و زنـد و پازندم
ز چشم علم و تمدن چو بنگری بر ما
بـه نـور عـدل و مسـاوات تازه پابندم
رسول پویان
14/9/2016