سينهً بى كينه مى خواهد بر و دوشِ وطن
جلوه ى آئينه مى خواهد بر و دوشِ وطن !
ميگدازم چون سپند در مجمرِ زيباى خويش
همچو شمع،پروانه ميخواهد بر و دوشِ وطن
در طواف كعبهً دل مايلم من روز و شب !
گردشِ مستانه مى خواهد بر و دوش وطن
از مىِ ديرينه ى اين خُمستان، دارم طرب
ساغر و پيمانه مى خواهد بر و دوشِ وطن
بوى زلفِ عنبرين، مارا كشيد درين چمن
مشفق جانانه مى خواهد بر و دوشِ وطن
مشت بيدردان نباشد در خورِ اين انجمن
عاقلِ فرزانه مى خواهد بر و دوشِ وطن !
زيركانِ بى مروت كى شوند يارِ غمت ؟
عاشقِ ديوانه مى خواهد بر و دوشِ وطن
تا ابد بادا درخشان، مظهر زيبائيت
گوهر يكدانه مى خواهد بر و دوشِ وطن !
اى صبا از ما بگو با صاحبِ باغِ عدن !
كه ذكا گلخانه مى خواهد بر و دوشِ وطن
از براى عندلیبان شکر گفتار تو
لانه و كاشانه میخواهد بر و دوشِ وطن !
" نجیب ذكا "