نوشته: ایاز ایماق اوغلو
هرچند دوازده سال پیش یعنی در سرطان سال (1388 خورشیدی) شادروان صالح محمد حساس یکی از قلمبدستان ولایت بلخ جواب مستند و مستدلی به حقایق تاریخی در برابر نوشته و چرند و پرند تحت عنوان «نگاه مختصر به دیروز و امروز ایماقها» که از جانب گویا دانشجویان و روشنفکران ایماقها پخش و نشر شده بود تحت عنوان (نگاۀ مختصر به تاریخ ایماقها) رسالۀ مستند و مستدلی را از طریق مطبعه میرزا اولوغ بیک بچاپ رسانیده خدمت عزیزان خواننده گذاشته بود و بعد از مدت
این دوازده سال جوابی در برابرش چون نداشتند از هیچسو نتوانستند ارائه بدارند، موضوع را در هاله ابهام پیچیده در فراموشی گذاشته بودند، اما حالا که متأسفانه جناب حساس پدرود حیات گفته است؛ میدان را خالی یافته این انجمن بنام دانشجویان و روشنفکران ایماقها دوباره سر از گریبان کدام سازمان تورک ستیز منطقه بلند کرده به نشخوار همان ژاژ و اراجیف پیشینه خویش درباره گویا تاریخ و گذشتۀ ایماقهای عزیز این مردم سخت گرامی و زحمتکش وطنمان که در طول تاریخ خویش جز آزادهگی دلیری و عیاری و مردانهگی و کیاست و فراست و دیندوستی چیزی دیگری را نمیشناسند، پرداخته اند.
عزیزان خواننده!
شمس تبریزی باری در خطاب به دانشآموزان مدارس زمانش چنین گفته بود:
آری بذات پاک او؛
به ذات پاک ذوالجلال؛
آن قوم نیز در آن مدرسه؛
جهت آن تحصیل میکنند؛
تا فلان مدرسه را بگیریم؛
تا فلان موضوع را بگیریم؛
و زود مشهور شویم.
بلند نام شدن و مشهور گردیدن اگر از راۀ معقول و درست باشد چیزی بد نیست، اگر از راۀ کذب و دروغ و چشمپوشی حقایق باشد سخت نامیمون و نامعقول است.
عزیزان خواننده!
افغانستان عزیز این میهن گرامی باستانی ما در درازای تاریخ پر فراز و نشیب خویش همیشه سرزمین مهاجرت و مهاجمت و گذرگاه اقوام متعدد و گوناگون بوده است، گاهی از شمال؛ زمانی از جنوب، وقتی از شرق و در موقعی هم از غرب به این سرزمین مهاجرت و مهاجمت و تاخت و تاز صورت گرفته است. در این گل خطه دیرین از هر قوم و هویت اتنیکی که در منطقه ما زندهگی میکنند اگر براستی امروز تحقیق و تدقیق و جستجو کنیم و اوراق تاریخ گذشته وطنمان و همسایه ها و منطقه خویش را به مطالعه بگیریم از بازماندهگان و بقایای این مهاجران و مهاجمان و مردم بومی و اصلی آن با هویت و مشخصات خاص خویش مردمانی را نیز میتوانیم بیابیم.
این مردمان گوناگون ویا این گلهای رنگارنگ را دست باغبان زمان مطابق خواست و تقاضای وقت در باغستان همیشه بهار افغانستان عزیز نشانیده است؛ با گذشت زمان بعضی از این اقوام بزرگ و تنومند برخیهای دیگر محدود و محصور و بسیاریهای دیگر مطابق جبر زمان به تحلیل رفته ویا زیر ریگ روان تاریخ خفته اند. پس هر زیستمند و باشندۀ متعلق به یک هویت اتنیکی و قومی عزیز میهن ما گرامی افغانستان اگر امروز ادعا کند که من گویا باشندۀ اصلی و بومی این گلزمین هستم یا من پشتون و تاجیک و تورک و هزاره و امثالهم اصیل و بومی هستم ویا این و آن مثل هموطنان بظاهر دانشجو و روشنفکر ایماق ما ادعا کنند که ما ایماقها صاحب همه افتخارات منطقه و افغانستان هستیم واین کشور با همه داشتههای مادی و معنوی خویش متعلق بماست و ما آنرا بوجود آورده ایم و دیگران به آن حق ندارند پیش از همه تاریخ افغانستان و باز تاریخ کشورهای دور و بر و همسایهها و منطقه ما بر آن مهر صحه نمی کوبد و آن را از بن و ریشه نادرست و ناصواب و دروغ محض و یک ادعای پوچ و میان تهی به اثبات میرساند.
زیرا به داشتههای مادی و معنوی این کشور همه باشندهگان شریف و نجیب آن از هر قوم و طایفهیی که باشند شریک اند و در ایجاد آن با همدیگر دست یاری و همکاری داده اند؛ بگونه مثال: در کشور ما در منطقۀ ما اگر زبان و ادبیات دری را زیر تحقیق و بررسی بگیریم میبینیم که دستاندرکاران واقعی و اصلی این زبان و ادبیات همه مردمان کشور ما و باز مردمان همجوار و منطقه ما بوده اند؛ زبان و ادبیات دری یک زبان و ادبیات چندین ملیتی و منطقهیی است و در آن همه اقوامی که در کشور ما و در منطقۀ ما زندهگی میکنند به نحوی از انحا دستاندرکار و شریک اند.
گذشته از آن مثل زبان و ادبیات دری به طریق و گونۀ دیگر خون ایشان در اثر آمیزش و اختلاط و داد و ستد با یکدیگر نیز شریک شده است، با همدیگر بعضی چیزهای خود را داده و بعضی چیزهای دیگر را از همدیگر خویش گرفته اند.
عزیزان خواننده!
گرچه این بنام نوشتۀ دانشجویان و روشنفکران ایماق دربارۀ گذشته شان جز چرند و پرندی بیش نیست و به خواندن نمیارزد ولیکن با دیدن واژۀ ایماق و دانشجو و روشنفکر که در سر لوحۀ آن متجلی بود به آن علاقمند شدم و این امر مرا به این وا داشت که آنرا از سر تا پا بخوانش بگیرم وقتی آنرا مطالعه کردم سروده زیرین طنز گونۀ شاعری که همه چیز داشتههای عالم را از زبان پان ایرانیستان مال خود دانسته ایرانی قلمداد میکند بخاطرم خطور کرد، او میگوید:
در این دنیای بی پایان که شیخ و شاب ایرانیست
هرآنچه هست اندر عالم اسباب ایرانیست
تمام نخبهگان از جنس مرد و زن به شرق و غرب
که باشد نامدار و صاحب القاب ایرانیست
اگر زن نامور بینی به هند و سند در بنگال
وگر مرد دلیر و گنده در پنجاب ایرانیست
به واتیکان نظر کن عزت و شأن نصارا را
نمیدانی که از عمریست چندین پاپ ایرانیست
خدا روزی که پیدا کرد دارا و سکندر را
به هردو داد این نعمت که مام و باب ایرانیست
شنیدم مرد دانایی همیگفت این حقیقت را
که پیغمبر ز اصل و ذریه و انساب ایرانیست
به اوباما دهید این مژده شاید بیخبر باشد
که بابایش ز ایران است و خود هم ناب ایرانیست
« شعر از ملک الشعراء استاد محمد نسیم اسیر، از کتاب سلطان محمود غزنوی، چاپ قاهره، »
این دانشجویان و روشنفکران بنام ایماق هم همانند پان ایرانیستها همه اقوام کشور و منطقه را ایماق قلمداد کرده گفته اند:
اگر پیشدادی است یا او کیانی و اویستایی
اگر مادیست، هخامنشی، سلوکی یا که اشکانی
اگر او هست ساسانی وگر صفار و سامانی
اگر او هست فریغونی وگر طاهر پوشنجی
اگر بادغیسی و مرویست اگر بلخی و فاریابیست
همه ایماق و دشتی و کوهی و بیابانیست
بدینگونه این انجمن بنام دانشجویان و روشنفکران ایماقها هم همانسان آن پان ایرانیستها همه قهرمانان افسانوی و اساطیری و همه سلسلههای حکمران گذشته افغانستان را پر رویانه و بیشرمانه بدون ارائه کدام مآخذ و منبع مؤثق و مستند تاریخی ایماق قلمداد میکنند. ما نه در روایتهای اساطیری و افسانوی خویش و نه در نامه دینی اویستا و نه روایتها و افسانههای پیشدادیان و کیانیان و نه در اسناد تاریخی مادها، هخامنشیان، سلوکیان، اشکانیان و پارتیان، ساسانیان نه در سروده های پهلوی و پارسی نه در روایات و اسناد تاریخی ایرانزمین به چیزی به این نام بر میخوریم.
ولیکن در این طرف در اسناد تاریخی تورانزمین و افسانهها و روایات اساطیر آن و تاریخ قبایل مثل سکها، مساژیتها، قنگها، سکیفها، سغدها، خوارزمیها و باز سلسله های حکمران هیونکنوها (هونها)، تخارها، کوشانیان، یفتلیان، توکیوها، قرهخانیان، سامانیان، طاهریان، صفاریان، فریغونیان، غزنویان، غوریان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، قرهخطائیان، مغولان و تیموریان، بابوریان، شیبانیان، صفویان، هشترخانیان، منغیتیان و باز هوتکیان، درانیان، بارکزائیان و محمد زائیان به مواردی بر میخوریم که از ایماقها و ایماقات یاد میشود و به تورک بودن دقیق شان به شواهد و دلایل انکار ناپذیر اشاره میگردد.
اما اینکه با ایماقها کدام افتخار خاص و ویژه تاریخی، ادبی، فرهنگی و سیاسی ویا این چیزهای موهومی که شما آنرا عنوان کرده اید بنام خویش به اصطلاح قباله کرده آنرا مال لایملک خویش میپندارید اگر آفتاب عالمتاب را بدست خویش گرفته در تاریخ کشورمان و همسایهگان مان و منطقه مان به جستجو بپردازیم چیزی را در زمینه نمییابیم از این رو در پایان آنرا یک ادعای پوچ و بی اساس و ژاژ و اراجیف و چرند و گزافه گویی بیش نمیدانیم.
اینکه این چرندیات را انجمن گویا دانشجویان و روشنفکران ایماقها به کدام انگیزه و علت و اسباب روی کاغذ ریخته اند و کدام آتش در نهادشان افتاده آنان را سرپا سوخته است و در اثر سوختهگی ملتهب شده به داد و فریاد پرداخته اند؛ امیدوارم سوختهگیهای شان را در اثر مطالعه دقیق تاریخ واقعی شان و کشور عزیزمان افغانستان و همسایهگان و منطقه مان آنرا به درمان بگیرند و جای و موقف خاصی را که لایق و سزاوار شان است، در آن بیابند:
مــرد را همت بکار آید نه خنجر در میان
ورنه هر پر ماکیانی را به پهلو خنجر است
این کار همت میخواهد بدون همت و سعی و کوشش و تلاش پیگیر و مبارزه لازم نمیشود به آن دست یافت.
باید گفت نه حنظله بادغیسی، نه ابوالعباس مروزی نه مؤلف نامعلوم تاریخ سیستان و نه نویسنده نامعلوم فریغونی جغرافیای حدودالعالم منالمشرق الیالمغرب و نه هم ناصر خسرو قبادیانی بلخی از ایماق بودن شان سخن گفته اند و نه هم قطران تبریزی. قرار معلومات و آگاهیهای دست داشته تاریخی و ادبی تا سدۀ پنجم هجری قمری و اوایل عصر سلجوقیان بزبان دری در ایران کدام اثر قابل یادآوری را نداریم. اینرا تاریخ ثابت میکند نه زبان دری زبان آغازین ایماقها و نه اولین زبان نوشتاری ایشان است و نه این زبان بگفته شما در ساحۀ ایماق نشین شکل گرفته است و باید گفت که زبان دری ویژه و خاص کدام قوم و طایفه مخصوص نیست، این زبان لسان مشترک تمام مردمان افغانستان و منطقۀ ماست، هر قوم و هویت اتنیکی که آنرا خاص و ویژه خویش در این جا بشمارد و بنام خود قباله کند، بگفته مردم در خواب خرگوش رفته است و به بیراهه میرود، زبان دری پس از زبان عربی زبان دینی و مقدس مردم ماست، مردم ما به هر زبان خاص که تکلم کنند پیشتر از همه به این زبان متعلق میباشند و به آن نماز میخوانند و آنرا گرامی و ارجمند می شمارند.
و باز اگر اینکه انجمن دانشجویان و روشنفکران بنام ایماق نتوانسته اند با دولتهای وقت کشورشان کنار بیایند و حق خود را بگیرند، این تقصیر خودشان است نباید کوتاهی و گناه خودرا به گردن دیگران بیاندازند.
گناه کـرد در بلخ آهنگری
به هرات بریدند سر دیگری
پس این روشنفکران و دانشجویان بنام ایماق هر قومی را که سهم شان را بزور غضب کرده گرفته باشند جرئت بخرچ داد، خودشان باید آنرا از او بگیرند و اینگونه خویشتن را بگردن دیگران نباید آویزان نمایند، با پر رویی و چرندگویی و گزافه بافی گاهی از بر و گاهی از جر گفتن بیهوده چیزی را در زمینه بدست آورده نمیتوانند، پروین اعتصامی چه خوش گفته است:
کسی بزرگ نگردد مگر به کار بزرگ
گر از تــو کار نیاید زمانــه را چه گناه
ویا شاعری دیگر میگوید:
برو قوی شـــو اگر راحت جهان طلبی
که در نظام طبیعت ضعیف پامال است
پس شما ای روشنفکران و دانشجویان منسوب به قوم عزیز ایماقها!
به نظر من اول خود را ملا و قوی بسازید و با آگاهی دقیق از گذشتۀ خویش بسوی آینده قدم بگذارید زیرا حال پلی است بین گذشته و آینده؛ بدون مطالعۀ دقیق گذشتۀ تان در حال یا که امروز بسوی آینده بهتر رفتن تان سخت دشوار است. قراریکه گفته اند خودشناسی اساس خدا شناسی است، کسی که خود را نشناسد خدارا کی شناخته میتواند.
دیگر باید بگویم که حق با گله و شکایت ویا ناله و زاری گرفته نمیشود و کسی هم به آسانی به کسی دیگر حق نمیدهد، گرفتن حق خواستار مبارزه و تلاش و کوشش پیگیر و متداوم است، بدون آن این کار ناممکن است، خیال است، جنون است و محال.
دیگر اینکه اگر شما خود را بدون درنظرداشت اسناد دقیق تاریخی دست داشته مان از آبشخور اصیلی خویش که تورک بودن تان است بریده به آبشخور دیگر به تحریک شیطانان و ترک ستیزان خود را میبندید ویا پیوند میدهید نه فقط خودرا به مسخره میگیرد بلکه آنهایی که شما را به این انگیزه و اسباب وا داشته اند هیچوقت در هیچ حالتی از خود نمی شمارند در نزد آنان مانند انگشت ششم خواهید بود، زیرا این تورک ستیزان و تحریک کنندهگان و انگیزه دهندهگان شما خصلت شیطان و ابلیس را دارند، شیطان اول انسان را تشویق به کفر میکند و به انسان میگوید: (به خدا کافر شو) پس از آنکه آدمی با اطاعت از شیطان یا ابلیس بخدا کافر شد باز با او میگوید من از تو بیزارم و من از عقوبت پروردگار عالمیان سخت میترسم.
در زمان هتلر پیش از وقوع جنگ عمومی دوم جهانی دانشمندان وقت دولت آلمان نازی تیوری نژاد برتر و ناسیونالیسم افراطی را در آلمان وقت رویکار آوردند، این بلا از طریق کشور ترکیه و ایران وقت در زمان امارت امیر امان الله خان دامنگیر وطنداران وقت ما هم شده بود و تا امروز هم کم و بیش آنرا در جامعه بملاحظه میگیریم، موضوع آریا و آریانا بازی هم با همین تیوری نژاد برتر و نازی در رابطه تنگاتنگ بمیان آمده است. آنانیکه این تیوری را مطابق خواست و نیاز سیاست زمان خویش بمیان کشیدند، امروز با آن تیوری نژاد برتر خویش زیر ریگ روان تاریخ رفته و خفته اند و با بازماندهگان شان هم بکلی با آن وداع گفته اند. اما اینجا در کشور ما و ایران به پشتیبانی دولتهای وقت شان با استفاده از دنیا بیخبری مردمان خویش از واقعیت امر یا طرفه میروند ویا با درنظرداشت منافع خویش به آن دامن زده میخواهند این تیوری مرده را زنده نگه بدارند و تا هنوز که هنوز است اثرات منفی آریا و آریانا بازی حتی در لوحه های دکانها، مکاتب و دفاتر کشور مان و ایران بملاحظه میگیریم.
بهر حال اینکه ایماقهای عزیز گذشته خویش را به کدام هویت اتنیکی و قومی کشور مان و همسایه ها و منطقه مان بدون درنظرداشت حقایق تاریخی و اصلیت اتنیکی خویش پیوند میدهند بگفته حافظ:
صلاح مملکت خویش را خسروان دانند
ولی ما میگوئیم در این کشور اگر تورکند ویا تاجیک برادر زیسته اند با هم، همیشه دین شان آئین شان داشته است یکرنگی، همیشه آرزو آرمان شان داشته است همرنگی، همیشه بوده اند با هم در گاۀ غم و شادی همیشه رفته اند با هم به جنگ دشمنان خویش، همیشه خون شریک و جان شریک و ملک شریک زیسته اند باهم، ندارند هیچ باهم تضاد و اختلاف آنچنانی، شیطانی ندارند هیچ باهم جز آرزوی دوستی و یاری آنچنانی جاناجانی.
سهراب سپهری سخنور فرهیخته و آزاده ایرانی که از افتراق و نفاق زمان سخت خسته است و نفرت دارد در این باره چه نیکو سروده است:
هرسو مرز، هرسو نام؛
رشته کن از بی شکلی؛
گذران از مروارید زمان و مکان
باشد که بهم پیوندد همه چیز
باشد که نماند مرز که نماند نام
پس ای دانشجویان و روشنفکران بنام ایماقها! با سنجاق کردن خود بدیگران خود را مسخره نکنید خدا ناخواسته نشود روزی برسد که بگفته مردم هم از زاغ بینصیب شوید و هم از رزاق.