طنز هفته
اوباما و نوبل و خامنه ایی وشاعر سلطان محمود
hoshyaresmaeil@yahoo,com
در خبرها آمده بود که باراک اوباما در نروژ جایزه نوبل را در دستش گرفت و خیلی حال کرد ! بعد در زمان گرفتن با قبلش و یا بعد از گرفتن....شاعری از عهد سلطان محمود غزنوی ( عوفی ) در محل اعطای نوبل حاضر شد و تصمیم گرفت که شعری را که در زمان سلطان محمود سروده بود برای او هم بسراید تا با دیدن عکس العمل اوباما و خامنه ایی متوجه اندازه تغییرات در زمین شده و به عرض بقیه خفتگان برساند .
صبح امروز محمود احمدی نژاد در یک کنفرانس خبری اعلام کرد كه به خاطر تلاشهای صلح جویانه اش در راستای شیاف نوبل به اوباما، حمایت نظم نوین ار مولایش ،خامنه ایی ، بنیاد صلح نوبل در اقدامی نادر ، دومین جایزه صلح نوبل امسال را باید به او بدهد ! وی در کنفرانسی خبری به حضور اوباما و شاعر ...اعلام کرد: متاسفانه به علت سهل انگاری بنیاد نوبلِ تاریخ اشتباها به جای ۲۰۰۹ ، سال ۲۰۰۳ بر روی مدال حک شده است. وی در جواب یک خبر نگار كه چرا بر روی جایزه به جای نام محمود احمدی نژاد، نام شیرین عبادی آمده است گفت : اولا که من و شیرین جون نداریم و چه فرقی میکنه ؟ دوما به علت شیرینی لبخند من و همچنین عبادت های بسیارم ، مرا در خانه شیرین عبادی مینامند، كه مدارکش هم موجود است و میتوانم به شما نشان بدهم.
سلطان محمود غزنوی اعتراض کرد به خاطر تشابه اسمی محمود....
اون یکی محمود به این یکی محمود اعتراض کرد و اعلام کرد من خودم ختم محمودام.......
بنیاد نوبل قرار شد جایزه بعدی را به اون یکی محمود بدهد.....
شیرین جون اعتراض کرد به خاطر جایزه نوبل که به این یکی محمود ندادند چون بهتر به دنیا میرینه......
مریم رجوی به همه محمودها اعتراض کرد و به نروژ رفت.....
بنیاد نوبل هم در این راستا اعلام کرد: ما دیگه رسما کم آوردیم و تا آماده شدن جایزه بعدی به محمود بعدی ، شاشیدم .....ریدی....مالونده شدم.....
گویند وقتی اوباما در سالن نوبل را در دستش گرفت شاعر سلطان محمود همان شعری را برای اوباما سرود که یک بیت آن حکم قتلش را میداد و بیت بعدی حکم آزادیش را از سلطان میگرفت . حال اینکه چنین کاری جز تسلط و مهارت شاعر اگر خاصییت دیگری هم دارد باید همانا از باراک اوباما پرسید ! این شما و این هم باراک اوباما و جایزه صلح و نوبل بدبخت و شاعرعوفی و سلطان محمود خامنه ایی !
سالها بود تو را می کردم
همه شب تا به سحرگاه دعا
یاد داری که به من می دادی
درس جاکشی و کبر و ککه
همه کردند چرا ما نکنیم
وصف روی گل ریقوی تو را
تا ته دسته فرو خواهم کرد
خنجر خود به گلوگاه نگاه
تو اگر خم نشوی تو نرود
قد مولای تو از این درگاه
مادرت خوان کرم بود و بداد از پس و پیش
به وزیران زر و مال و به اسیران بز و میش
ترا میکنم هم زنت را کنم
دعا و ثنایی به وقت سحر
یاد داری که تو را شب به سحر میکردم
صد دعا از دل مجروح پریشان ولایت
وه که بر پشت تو افتادن و جنبش چه خوشست
کاکل مشک فشان با وزش باد ولایت
عوفی خسته اگر بر تو نهد منع مکن
نام عاشق کشی و شیوه آشوب احوال
باور کنید من شاعر نیستم و این شعر ها از من نبود .