رسول پویان
در این آشفته زمان پریشانی که سرنوشت وطن و مردم در هالۀ ابهام گرفتار است، باز بجای بارش رحمت، قهر طبیعت بر مردم مظلوم ما در شمال و بدخشان می بارد؛ من هم بنوبۀ خود مرگ عزیزان را در اثر این حاثۀ ناگوار طبیعی به هموطنان و مردم مصیبت دیده از عمق دل تسلیت عرض می کنم و برای شان از ایزد پاک صبر و نیروی استقامت می طلبم.
بـه شـاخسـار وطن بلـبل غـزلخـوانم
شـکست طـرح قـفـس اوجگاه افغـانم
زدست جنگ وتعصب نشدوطن آرام
چومرغکان مسافر به چنگ هجرانم
برشـته گشـت روانم بـه تـابـۀ غربت
درون روغـنم و مثـل مـاهی بـریانـم
چـو آهـوگان بیابان گـریزم از صیاد
اگرچه خونجگرازجوروکین گرگانم
مپاش بذر نفاق وستم دیگر بر ملک
مکن برای خدا بیش از این پریشانم
گلان به دامـن گلچین و بلبلان رفتند
فـگار و خـسـته ز هنگامـۀ مغـیلانم
کجـاسـت امـنـیـت وارمغــان آزادی
اســیر فـتـنـۀ ظـلـم و فـسـاد دزدانـم
بهرطرف نگرم فقر و فاقه می بینم
غـمین مـردم بی کار و رنج انسـانم
بسان تخم سپنج اند هرطرف پاشـان
تمـام همـوطـنان دوسـتـان و یـارانم
فغان و شکوه ندارم ز دشمنان لیکن
دلم شکسته کنون قوم وخویش نادانم
حدیـث روز بـود انتحاری و طالـب
زبمب و موشک همسـایه نابسامانم
وطن خـرابه شـد از کینۀ ستمکاران
همیشه درغم این خانه زار و نالانم
گهی ز آفت سـیلاب می کـنم فـریاد
دمی زمین بکـشد مـردم بـدخـشانـم
گهی زظلم کسان گاه ازجفای زمان
ز کین هردو دل ریش ودیده گریانم
اسـیر قهر خـزانم ولی ز لطف بهار
پر از شکوفۀ رنگین و عطر بارانم