افغان موج   

سال جاری سومین سال است، که درب مکاتب و دانشگاه‌ها به روی خواهران‌ما بسته است. با گذشت روزها و ساعت‌ها امید مردم به باز شدن درب دانشگاه‌ها و مکاتب، قطع می‌شود، امیدها آهسته آهسته به ترس و نا امیدی‌ها عوض می‌شوند. علاوه بر آن، زنان این سرزمین، اجازه‌ی هیچ‌گونه کار و فعالیت دگر را ندارند. این رهبرانِ دست نشانده‌ای بیگانه‌گان، نیمی از پیکر جامعه را که زنان هستند، بی‌جان کرده‌اند.

خواهران‌ما هر روز از درخت زهرآلود این‌ها مسموم می‌شوند، رنج می‌برند، عذاب می‌کشند. رنج بی‌سوادی، عذاب بی‌کاری. ایشان به خواهران‌ما، بیماری بی درمانی ایجاد کرده اند. این بیماری ثانیه به ثانیه آب بدن آنها را خشک می‌کند. این در حالی‌ست که زنان در سرزمین های دیگر با مردان پهلو می‌زنند، دوش به دوش آنها حرکت می‌کنند، از تمام حقوق برخودار هستند. لذا بسیاری از انسان های چیزفهم و نخبه این پرشش را در ذهن خود پرورش می‌دهند:« سرنوشت خواهران‌ما چه خواهد شد؟» این پرشش به دغدغه‌ی فکری هر فرد آگاه و چیزفهم تبدیل شده است، ذهن بسیاری را مغشوش ساخته است. در حقیقت این پرسش، پرسش پخته و جانداری است.  پرسش بی‌پاسخ، پرسشی که خون زیادی را مانند مگس می‌مکد. این جانداران( طالبان) تا چی زمانی، زنان را بی‌سواد نگه‌ می‌دارند؟ تا چی‌ زمانی از ایشان استفاده سیاسی و ابزاری می‌کنند؟. مگر زنان انسان نیستند؟ آنها آدم نیستند؟ مگر ایشان چه گناهی را مرتکب شده اند، که قربانی این سیاست غلط و دور از انسانیت شده اند

به این همه پرسش، طالبان باید پاسخی ارایه کنند، البته که ایشان پاسخی ندارند، اگر پاسخی هم بگویند، منطقی نیست، عجب منطقی! زن درس نخواند. این کجایش منطق است، درس نخواندن زن کجایش منطقی است؟ در هیچ زمان و مکانی درس خواندن برای زن حرام نبوده/ نیست. این تنها منطق و عقل گروه تروریستی طالبان است که آموزش و پرورش را برای زنان حرام می‌داند. در این زمینه علاوه بر طالبان، مردم این سرزمین نیز به نوبه‌ی خود مسوول هستند، ایشان در مقابل عمل‌کرد طالبان نباید به لب بخیه‌ی سکوت بزنند، باید صدا بلند کنند، عرش کنند، اعتراض کنند، گلو پاره کنند. از طالبان بخواهند، تا در این مورد اقدام جدی کنند، به راه‌های گونه‌گون متوصل شوند، بر بالای طالبان فشار بیاورند، تا ایشان به آموزش و پرورش زنان، این سرزمین توجه نموده و درب مکاتب و دانشگاه‌ها را به چهره‌ای زنان پاره کنند. تا باشد این دغدغه و پرسش‌ها- سرنوشت خواهران‌ما چه خواهد شد- از ذهن مردم فرار کند، دیگر مغز مردم را نخورد، ذهن کسی را آزار ندهد، دیگر زنان رنج نبرند، عذاب نکشند، بخاطر عدم آموزش و پرورش، زنی به خودکشی دست نزند، بخاطر بیکاری، هیچ دختری به دیوانه‌گی و جنون مبتلا نشود. زنان با کار و فعالیت خویش، بتوانند خاک این سرزمین را به باغچه های گل مبدل کنند

 

در غیر این صورت، اگر افکار عمومی مردم بالای طالبان چیره نشود و این گروه به بازی خود ادامه دهند، زنان روزگارِ خوشی نخواهند داشت، آینده‌ی تاریک و غبارآلودی در انتظار ایشان خواهد بود، به ایشان اجازه‌ی کار و فعالیت داده نخواهد شد. در این صورت زندگی ایشان تبدیل به جهنم می‌شود، جهنمی که پر از درخت زهرآلود است. زهر غذای هر روز آنهاست، همیشه زهر، نوش جان می‌کنند، غم می‌خورند، درد می‌کشند، آه می‌کشند، ناله سر می‌دهند. اگر چنین چیزی رخ دهد، کشور از بحران دور نمی‌شود، همیشه به بن‌بست مواجه می‌باشد، بر چتر آن بدبختی می‌بارد، زیرا این سرزمین، دگه از نیمِ جمیعت خود استفاده نمی‌کند، پنجاه فیصد نیروی کاری خود را دور انداخته، آنها را به ماشین های پر مصرف و بیکار تبدیل نموده است.  گفته‌ی یکی از دانشمندان مصری بی‌جا نیست، او گفته بود:« یکی از عوامل عقب مانده‌گی مسلمانان، کنار گذاشتن زنان از کار و فعالیت است»  این سخن، سخن قوی و جانداری است. زمانی‌که نیمی از جمیعت جامعه به گروه خواب و خور تبدیل شوند، کار نکنند، به درستی امید پیشرفت از آن جامعه قطع می‌گردد. آن جامعه دگه بوی پیشرفت را حس نمی‌کند، در گودال عقب مانده‌گی غرق می‌شود. گذشته از آن، بسیاری از زنان در صورت بیکاری و عدم آموزش و پرورش، دست به خودکشی می‌زنند، بعضی مشکل عصبی پیدا می‌کنند، اندکی هم به ترک وطن موفق می‌شوند.

 

 

 

 

تاجیکستان کشور اسلامی چرا حجاب را ممنوع کرد؟

 

احکام شریعت گُرد زمانه پیچ می‌خورند. یعنی با مرور زمان تغییر می‌کنند، گاهی می‌میرند، زمانی‌هم پخته‌تر می‌شوند. بنابراین، باید دانست که «حجاب» نیز یکی از آموزه‌های دینی بوده که آهسته آهسته به طرف نابودی پرواز دارد. «عبدالکریم سروش» فیلسوف بزرگ ایرانی گفته بود:« حجاب و برده‌داری دو حکم خداوند-متعال- هستند که در عصر حاضر، پشتی‌بان مردمی ندارند». این سخن، سخنی جانداری است، جانش در اینجاست که با گذشت زمان، کم کم معلوم می‌شود که حجاب مانند نظام برده‌داری نیز فرسوده می‌شود، می‌پوسد، از بین می‌رود، بی‌قواره می‌شود، زشت می‌شود، رنگ می‌بازد. چنین چیزی از عمل‌کرد کشورهای اسلامی به خوبی پیداست. بسیاری از کشورهای اسلامی به حجاب پشت کرده اند، آن را دور انداخته اند، به او نفرین هدیه می‌کنند. حجاب را کژسلیقه‌ای می‌دانند، امر فرسوده می‌دانند، آن را کار تمدن های قدیمی می‌دانند. البته اگر پیامبر اسلام هم زنده می‌بود، این کار را می‌کرد، ببخشید، قطعی حکم کردم، شاید می‌کرد. هیچ تضمینی بر خلاف آن وجود نداشت. زیرا افکار عامه چنین است، جهان بدان طرف پرواز کرده است، احکام مطابق حال مردم می‌باشد، مطابق زمان و مکان می‌باشد. چنین چیزی از عمل‌کرد مردم به زیبایی معلوم می‌شود، این پدیده بجز چند کشور محدود، پشتی‌بان مردمی ندارد، آنها هم مضطرب اند، گاهی به تندروی و خشونت، حجاب را بالای زنان تحمیل می‌کنند، زمانی هم آن را از یاد می‌برند. این همه یک بغل قضیه است، بغل دگر آن، اینکه آیا حجاب یک امر اخلاقی است، یا اجباری؟ به پاسخ این پرسش باید گفت که این حکم، یک امر اخلاقی بوده، گاهی از آن، به عنوان آله و ابزار استفاده می‌شود. یعنی خداوند-متعال- به زنان دستور داده، حجاب کنند، تا بتوانند خویشتن را از فتنه دور نگه‌دارند و اگر ایشان چنین چیزی را مراعات نکردند، بر بالای آنها کدام جزایی تعیین نکرده است. پس آن را امر اخلاقی باید دانست، نه اجباری. زیرا در وقت پشت کردن به آن، دور انداختن آن، مراعت نکردن آن، هیچ سرزنش و جزایی برای زنان تعیین نشده است. لذا آن با امور جزایی و حقوقی تفاوت دارد. زیرا در امور اجباری، در عدم مراعات آن جزایی مخصوص در نظر گرفته شده است. مانند اینکه خداوند-متعال- برای دزد گوش‌زد کرده است، تا ثروت انسان‌ها را نباید تاراج کند، اما اگر چنین کرد، دستش قطع می‌گردد. در حالی‌که چنین چیزی اصلن در مورد حجاب نیست

پوشیدن نقاب و حجاب رابطه‌ی رمزآلودی با فرهنگ‌ها دارد، در بعضی از سرزمین‌ها حجاب دهن فتنه‌انگیزی را باز می‌کند، در بسیاری دگر دهنش را می‌دوزد، گاهی آشوب به پا می‌کند، زمانی هم آشوب‌ها را به کام مرگ می‌کشد. در بعضی فرهنگ‌ها و سرزمین‌ها حجاب نعمت است، در بعضی دگر عذاب است، در بسیاری فرهنگ‌ها زشت و ننگ‌آمیز شمرده می‌شود، در حالی‌که در بعضی سرزمین و فرهنگ‌ها بوی کافور می‌دهد. بعضی زنان، به مستی و شور آن را به تن می‌کنند، به عنوان امر دینی، سفارش خداوند(متعال)، دستور پیامبر اسلام، به آن عشق دارند، آن را به جان و دل قبول کرده، بر تن می‌کنند. از این طریق پخته‌تر می‌توانند، خویشتن را از فتنه، نگه‌دارند، از اذیت انسان‌ها بگریزند، به شهوت پرستان، نه بگویند، لذت پرستان را شکست دهند. بغل دگر، زنانی هستند، به حجاب پشت می‌کنند، با گرفتن آن مخالف هستند، دوستش ندارند، اما باز هم می‌توانند، عفت خود را حفظ کنند، از بی‌حرمتی خویشتن را نجات دهند، از فتنه‌انگیزی دور گریزند، به فتنه‌انگیزان، نه، بگویند. می‌خواستم بگم: حجاب امر اخلاقی است، نقش آن فقط به عنوان یک پرده بی‌جان است. از نگاه فلسفی، به این‌ گونه باید گوش‌زد کرد، بی‌حجابی لزومن به معنای بی عفتی نیست، چنانچه‌که با حجاب بودن لزومن به معنای با عفت و شریف بودن نیست. بسیاری زنان هستند، حجاب نمی‌کنند، اما از فتنه‌انگیزی گریز و پرهیز کرده اند. بسیاری دگر هستند، به حجاب لب گوشت‌آلود و چشم سیاه خویش را خفه می‌کنند، در حالی خیلی فتنه‌انگیزی و بی عفتی می‌کنند.

لذا باید دانست، حجاب امر اخلاقی بوده، به عنوان وسیله از آن کار گرفته می‌شود. هدف اصلی، گریز از فتنه است، فرار از هرج و بی‌عفتی و روی آوردن به پاکدامنی است. اما حجاب وسیله‌ای رسیدن به این هدف قرار گرفته است. ببخشید، گفتم قرار گرفته است، می‌خواستم بگم در سابق قرار گرفته بود. حالا در سرزمین های اندکی موجود است. بسیاری از سرزمین های دگر بدان پشت کرده اند، از نطفه آن را بریده و خفه کرده اند، باز هم به زنان آنها نمی‌توانیم، بی‌عفت بگوییم. پس آن را از دریچه‌ای اخلاقیات باید نظر کنیم. از پنجره وسیله به آن، چشم اندازیم. به گونه دگر می‌توانیم بگوییم: اگر حجاب هدف اصلی می‌بود، در شریعت به مخالفین آن جزا تعیین می‌شد. به عنوان مجرم شناخته می‌شد. اما بار جای دگر کجی دارد، کجی آن زمانی است، که حجاب را منع قرار می‌دهند. عمل اختیاری و اخلاقی را به اجباری عوض می‌کنند. زن اجازه دارد، لبان خود را با حجاب دفن کند و یا به آن پشت کند، اما زمانی‌که اختیار را از آن سلب می‌کنند، به آن اجازه‌ای پنهان کردن گلوی خود را نمی‌دهند، در این وقت است، آب گل‌آلود شده و تیره‌گی می‌کند، زشت می‌شود. زیرا سرشت انسان به امور اجباری، آشتی نمی‌کند، همیشه در جنگ است. انسان‌ها همیشه به آزادی، شور و مستی می‌کنند.

 

نگارش از حاکی خاور.

فرستنده: محمدعثمان نجیب