افغان موج   

ایران شناور دریای حباب‌هاست.

جهان در کشمکش‌های چهار ده ده سال اندی پسینِ خودش، بیش‌ترین چالش‌ها را از سوی آخوند‌های ایران داشته است. ما که در حوزه‌ی جغرافیایی و زبانی و دینی و فرهنگی هم‌سفره‌ی خوانِ کَرم طبیعت با ایران می‌باشیم،

پامال بی‌درنگ و‌ پیوسته‌ی شبیخون‌های آخوندهای ایران در چهل سال معاصر بوده‌ایم، شدت درد شکنجه‌ی آخوند ایران بر تن خسته‌ی کشور و مردم ما چنان سهم‌گین است که هم جان مان را می‌گیرد و هم روان مان را می‌فرساید و هم کشور ما به صحرای محشرِ بی‌پرسان تبدیل کرده است. ما از پاکستان که دنبال‌کننده‌ی سیاست انگلیس و هند برتانوی در برابر ما می‌باشد، به دلیل دشمنی آشکار و نه داشتن قدامت تاریخی رابطه‌ی سیاسی و حضور جغرافیایی آن کشور، گلایه‌یی نه‌داریم. چون سیاسیون پاکستان، دورنمای کار شان را به آتش کشانیدن کشور ما می‌دانند و این یک برنامه‌‌ی ملی شان است. گلایه‌یی ما از ایران آخوندی به دلایل زیادی است که در بالا بر شمردم و مزید بر آن داشتن ریشه‌ی کهن یکی بودن ژنتیکی ما با ایران غربی بوده و ما خودمان ایرانیان شرقی و خراسانیان بزرگ هستیم که به جبر زمان از بدنه‌ی یک‌دگر جدا افتادیم. در هیچ جایی از جهان نه می‌یابید که خودی‌های بدکردار خواسته یا توانسته باشند پارچه‌های جدا شده‌ی ناخواسته‌ی سرزمینی خودشان نادیده انگاشته و بر نابودی آن تلاش‌های کشنده، سوزنده و ویران‌گر کنند. ایران پیشا شاهان صفوی با ما، مذهب مشترک هم داشت، چون ما آن‌گاه یک روح بودیم و در دو تن جدای مان کردند. مگر به هر رویی که شد، میانه‌های رفتاری کشوری و مردمی ما هم‌‌چنان در هم‌تنیده بود و تافته‌ی جدا بافته از هم شمرده نه می‌شدیم. پهناوری خراسان بزرگ با مرزهای منتهی به هند برتانوی و روسیه‌ی تزاری، افتخار سرزمین‌های دی‌روز و‌ کهنی ماست که تا اوایل قرن بیستم، مردم جهان آن را با عنوان رسمی پارس یا پرشین و گمانم آریانا یا کشور آریایی ها می‌شناختند. کنون که دو کشوریم، مگر می‌شود، جدایی جغرافیایی، اصالت ژنتیکی ما را از میان بردارد و مذهب ما را از هم جدا سازد، در حالی که دین مشترک داریم؟ اگر برخوردهای پسین آخوندهای ایران در مقابله با آمریکا و استیلای جهانی آن مورد حمایت مردم ما قرار دارد یا نه دارد، پرونده‌ی کاملاً بسته و باز نه شده است، چون نه کسی از مردم ما پرسیده و نه مردم ما را از خود پنداشته. در کم‌ترین فرصت هم تا آن‌جا بی‌مهری کرده اند که تیر به دست دژخیمان خراسانیان دی‌روز داده اند تا به بهانه‌ی ایستایی در برابر آمریکا، ایرانیان شرقی و بومی و اصلی خود شان را نابود کنند. پشتون بی‌هویت و بی‌سرزمینی را در چهل سال پسین کمک‌های آن‌چنانی کردند تا این که شاخه‌ی طرف‌دار خودش را بر ما حاکم ساخته و ما را به دست جلادان بی‌رحم قبیله‌ی وحشت پشتون سپردند تا خنجرهای خلنده‌ی شان جان‌های هم‌خونی‌های دی‌روز ایران را بگیرند. این که خمینی و خامنه‌یی و دار و دسته‌های شان از کدام سرچشمه‌یی آب می‌خورند، اگر آشکار نه، مگر پنهان می‌دانیم و هر آگاه تاریخ و سیاست پیشینه‌ی پرورش آنان را درک می‌کند. قدرت ام‌روز ایران آخوندی در قدرت کشورهای منطقه و آسیایی به ویژه روسیه و چین و هند نهفته است. ایرانی که ام‌روز با تمام جهان غرب و عرب می‌جنگد، پایه‌ی پایش آن را تنها در حمایت همین کشورهای هند و چین و‌ روسیه سراغ کرده می‌توانیم و بس. کنون این پرسش مطرح است که چرا آخوندهای ایران هر از گاهی یک‌بار نتیجه‌ی ناکامی‌های استخباراتی و مدیریتی شان را با کشانیدن پای مهاجران کشور ما، لاپوشی می‌کنند؟ من در شمار زیادی مقالات نوشته‌ی خودم، یادآور شده ام که آخوند‌های ایران، تکبر و غرور بی‌جا دارند از رفتار و ساختار تشکیلاتی شان. به سخن دگر، ایران آخوندی شناور دریای حباب‌هاست. نه غواص کاردان عبور از موج‌ طوفانی دریاها. شکاف‌های عمیق نارسایی استخباراتی در ایران تازه نیستند. از فروش اطلاعات محرمانه و نقشه‌های اتمی شان تا ناکامی در حفاظت از هنیه، در چهل سال پسین زیاد دیده و شنیده ایم. مگر مهم این است که شعار صدور انقلاب اسلامی آخوندی به‌ جهان، تنها به معنای کشتار دگران برای زنده ماندن خود است؟ اگر چنان است پس شما یک گروه تروریستی و وحشی رسمی دارای اقتدار و اعتبار جهانی استید و جهان هم تروریست پرور. طالب تروریست حاکم ساخته شده بر کشور ما به کمک شما آخوندهای تروریست، معنای آن را دارد که در دریافت منافع تان، هم‌طراز آمریکایی‌هاستید و با انگلیس در تفاهم. وقتی خواست‌های پنهان تان را بپذیرند. رزاق مامون در برنامه‌ی شماره « ۳۴۴۰ » جمهوری پنجم، گزارش داد: «…روزنامه‌ی جمهوری اسلامی در تازه‌ترین شماره‌ی منتشره‌ی خود نوشته که اکثریت مهاجرین افغانستان در تهران مسلح استند…و‌ فرمانده جهادی مستقر در مشهد ایران، نظامیان سابق را به حمید خراسانی لو می‌دهد. و زلمی نوری هم به تازه‌گی به طالبان پیوسته… یک مقام ایرانی تعداد مهاجران افغانستانی را بالاتر از ده میلبون نغر برابر به ۱۲ درصد جمعیت ایران دانسته است…». هر انسان آگاه و خردمند، هم‌زمانی نشر چنین دروغ بزرگ را با ترور هنیه، در تهران دانسته و کوشش مقامات ایرانی را برای توجیه ناکامی‌های امنیتی و استخباراتی و «گ» عمیق خارج شده از مدیریت و‌ نفوذ استخبارات جهانی در داخل ساختارهای امنیتی ایران می‌داند. جهان حد اقل در چهل سال پسین گواه مرتکب شدن کوچک‌ترین جرم و جنایت جمعی و اقدام برعلیه منافع ایران در تهران از سوی مهاجران کشور من نه بوده است. جرایم جنایی، فردی و در خود ایران هم فراوان اند. علاوه بر آن، ایران از همین مهاجران به عنوان نیروهای پیش‌رانده‌ شده‌ی کشتار در جنگ‌های سوریه و لبنان و یمن استفاده‌های عظیمی کرده و نشانه‌ی آن تشکیل گروه فاطمیون است. ادعای رقم درشت حضور ده میلیون نفر مهاجر افغانستانی در ایران و آن هم مسلح بودن شان را بایستی به عنوان فکاهه‌ی دروغ قرن، در کتاب گینس ثبت کنند. من با ضمانت می‌گویم که در خوش‌بینانه‌ترین حالت، مجموع مهاجران کشوری به نام افغانستان به ایران و پاکستان بالاتر از پنج میلیون نفر نیستند. هیچ ارگانی در طی چهل سال پسین یک آمار دقیق از حضور مهاجران ما در کشورهای ایران و پاکستان را ارایه داده نه توانسته و ادعای رقم‌های درشت، تنها برای دریافت کمک‌های جهانی توسط این دو کشور است که مهاجران را به منابع دریافتی شان حربه ساخته اند. چنانی که من چند هفت روز پیش در مقاله‌ی زیر نام تیرترورگر خامنه‌یی نوشتم، آیا کشتن سلیمانی، رفسنجانی، کشتار جمعی ۵۷، کشتن رئیسی، کشتن عبداللهیان و اخیراً هم کشتن هنیه، کار مهاجران کشور من بوده یا تقلای توجیه ناکامی آخوندهای ایران که تیغ وحشت شان، اخراج‌های اجباری مهاجران کشور و سپردن اطلاعات نظامیان پیشین توسط استخبارات ایران یا برخی فرماندهان جهادی مستقر در ایران به طالبان، کار همین ده میلیون!؟ مهاجر است؟ پس این همه تشکیلاتی با طول و عرض های نامعلوم امنیتی و کشفی ناکام ایران چه معنا دارد؟ من باور دارم که هیاهوی دروغین انتقام‌گیری ترپر هنیه هم یک گزافه‌گویی تبلیغاتی ایران است و سرانجام آن هم مانند دوران کشته شدن سلیمانی، چند تا راکت هوایی و توافقی پرتاب خواهد شد و تحرکات زمینی و جنگ منظم با اسرائیل هرگز در دستور کار خامنه‌یی قرار نه دارد

 

نویسنده: محمد عثمان نجیب