افغان موج   

سید موسی عثمان هستی

دیدید که افراد وطن درخون تپیده

امروز ز بیگانگان شبخون رسیده

گردیده  افسرده و تن ما پاره پاره

تاریخ  در جنگ چنین دون ندیده

حجرالنسر

سوالات دوست محترم را در زیر این نوشته بخوانید... بدخشی درسن 18 سالگی به اساس هدایت عبدالروف خان پدرضیاء باری بهاری که از اقارب طاهر بدخشی بود او را منَ از نزدیگ زمانی که دربدخشان قاضی بودم می شناختم. عبدالروف خان حزبی ساخت در بدخشان؛ جوان ترین افراد حزب شان طاهربدخشی بود. طاهر وقتی که به کلبل آمد در خانه سرور دهقان زندگی میکرد سرور دهقان  شاعرمتصوف وهم درسیاست دست رسی داشت. آن وقت چپ بازاری نبود. اشخاص و افرادی مثل مشروط خواهان درخانه دهقان رفت وآمد داشتند و دهقان درآن وقت تجارت قالین داشت. وطاهربحیث یک همسایه سرور دهقان و یک شنونده خوب درمحفل مشروطه خواهان با ما در آن مجالس می نشست و مشق سیاست میکرد. اینکه گفتم طاهرازعضای جوان حزب دست ساخته عبداروف خان باری بهاری بود آیا در سیاست وارد بود؟ نخیر! طاهر آن وقت یک جوان علاقمند درسیاست بود ولی  الفبای سیاست را هم نمی دانست. تنها یک شنوند درمجالس خانه سروردهقان بود.

من طاهر را بار اول در خانه سرور دهقان دیدم که گفتم طاهردر آن خانه زندگی می کرد. آن  وقت طاهرخاموش بود و درمجلس یک شنونده خوب به حساب می آمد ولی ما هنوز با مشروط خواهان روابط داشتیم. البته مشروط خواهان هم از زندان رها شده بودند و یا از تعبید فراه مرغاب ، قطغن و قندهار بر گشته  بودند.  با احتیاط سیاست میکردند . کسانی را که از خانوادگی نمی شناختند با آن اشخاص روابط سیاسی نمیگرفتند اما ارتباط شخصی میداشتند و با آن کس که روابط  داشتند او را زیر نظر می گرفتند.

باراول که در خانه نعیم شایان وقتیکه تره کی، ببرک ، من، غبار ، سید کاظم داگر و دیگر دوستان دور هم جمع شدیم تا حزبی بسازیم غبار از ببرک بد اش می آمد.  درآن مجلس موفق به ساختن یک حزب شده نتوانستیم.

ببرک وقتیکه فهمید رهبری او و تره کی را افراد ما قبول نمی کنند او در فکر این شد تا کسانی را پیدا کند که با سوابق ببرک کاری نداشته باشند وتشنه ای سیاست و مبارزه باشند. تره کی و ببرک چپ و راست را دور یک میز جمع کرده کنگره حزب را دایرکردند . و در آن  کنگره آدم خان بی سواد که اخوانی هم بود.

طاهر در اول یک زن از بدخشان گرفته بود از او هم  یک پسر داشت بعد با خواهر کشمند آشنایی پیدا کرد با آن زن ازدواج کرد ودرحزب باکشتمند یکجا رفت. اما دیری نگذشت که طاهردرک کرد که تره کی یک فاشیست است. طاهر از حزب کناره گیری کرد زن اش که خواهر کشمند بود و خواهر های کشمند زیر تاثیر کریمه کشمند خانم کشمند بودند بالای طاهر فشار آوردند تا دوباره  به حزب برگردد و یا زن اش سر طاهر اعتماد کرده نمی تواند که دریک خانوده سیاسی یک شخص بی هویت رفت وآمد داشته باشد.

به خواهش طاهر با خواهر کشمند تماس گرفته شد. او خواهرکشمند این جمله را تکرار کرد:  من طاهر را به خاطرهویت سیاسی اش گرفته بودم ور نه شخصی که هویت سیاسی نداشته باشد درخانه ما راه ندارد. طاهر هم انسان شیق وسرکش  بود حاضر به  طلاق نشد و از حقوق مذهبی خود کار گرفت که دراسلام طلاق حق مرد است سالها زن و شوهر ارتباط  نداشتند تا کودتای ثوربوقوع پیوست. حفیظ الله امین که با طاهر روابط  نیک نداشت به پنجشیری دستور داد که طاهر را به وزارت معارف مقرر کند  وتحت نظارت شخص پنجشیری قرار داشته باشد همان  بود که رهبران پرچم درخارج سفیرشدند کشمند به نام یک کودتا  با جنرال شاپوراحمدزی میرعلی اگبر رئیس شفاخانه جمهوریت وداکتر کریم یورش هراتی که اول دخترغبارگرفته بود بعد خواهر زن حسن شرق اینها را به جرم کودتا دستگیر کردند وبه زندان انداختند کدام روزی دروقت نان دراتاق پنجشیری طاهر میگوید که من ازکشمند بدم میآید ولی او کودتا نمی کرد این یک دسیسه است این احوال به امین رسید امین افراد اکسا را فرستاد پنجشیری او را از دفتراش خواست و به دست جاسوسان اکسا داد. کشمند در زندان اکسا وعده داد که ترا نمی کشیم تنها ازتو می خواهم که طاهرچه فکر دارد طاهر به کشمند میگوید که دستگیر پنجشیری مرا فریب داد اگر پایم در بدخشان میرسید من می دانستم که با فاشیست ها چه نوع برخورد می کنم.  کشتمند حرفها طاهر را ضبط و به اکسا میدهد امین دستور کشتن طاهر را میدهد. دیگران که با کشتمند به نام کودتا دستگیرشده بودند همه اعدام میشوند و کشتمند بخاطرتعهداش با اکسا کشته نمی شود و درشش جدی از زندان با زن خود می برآید.

طاهروقتی کشته میشود  که رهبران پرچم  سفیردرخارج مقررمی شوند امین وتره کی زنده است این دروغ است که تا شش جدی طاهر زنده بود امین آن قدر احمق نبود که دشمن خود را مجال می داد نه  تنها طاهر زرغون و دیگرمخالفین خود را بیدرنگ کشت شعله ای هایکه در دست آن قرار گرفت و گرفتار شدند بدون معطلی آنها را کشت. موسی شفیق با وجودیکه پشتون بود چون مشهوربه اخوانی بود او را ازخانه سیداحمدگیلانی گرفتند کشتمند سرجوالی که ریسمان به کمرداشت امین به جوالی بیچاره رحم نکرد طاهر را چه طور زنده می ماند کسانیکه ازمحفل انتظار بودند مخفی شدند زنده ماندند قاتل طاهر،باعث ،حفیظ دره پنجشیری است نوشته های پنجشیری را اگربخوانید آن وقت میدانید که پنجشیری درتمام جریانات دخیل ودم اش زیر پای امین بوده تره کی وامین پنجشیری رادر روزهای اول کودتا موظف میکند درزندان برود در قسمت رهایی باعث وحفیظ دره با آنها صحبت کند و نظرآنها را به تره کی وامین گذارش دهد پنجشیری درکتاب خوداعتراف کرده بیروی سیاسی اگر وجدان داشته باشد ازاین جریان بیروی سیاسی بهترآگاه است.

طاهرمحفل انتظارساخت تا آخر وفادار به محفل انتظارماند البته مخالفت های دردرون حزب موجود بود. کوشانی وظهوری و چند نفر دیگر که در رس رهبری قرار داشتند مردمان وقت شناس وکرسی طلب بودند در پهلوی کرسی  طلبی ها خود خواه هم بودند کوشش کردن که محفل انتظاردر انزوا قرار بگیرد و نقش طاهرکمرنگ شود.

1)      چون دستگیر پنجشیری چند مرتبه از حزب رفت و برگشت وطاهر روبط نزدیگ با پجشیری داشت حزب دموکراتیک خلق او را در شارلتانی سیاسی دستگیر شریک می دانستند درحالیکه پنجشیری دربین محفل انتظار تفرقه می انداخت که اگر بتواند در یکجا شدن گروی کار ومحفل انتظار یک حزب سکتاریستی بسازد. ولی طاهرنمی خواست که با پنجشیری یکجا شود. طاهر میگفت دستگیر درسیاست بدرد نمی خورد فرکسون بازی وکنجک نشینی به پنجشیری عادت شده و دستگیر بیمار تفرقه اندازی است. منافع اش به او ارزش دارد همان که گفته اند درسیاست دوست دایمی ودشمن دایمی وجود ندارد. دستگیر دراین قالب مبارزه می کند اعتماد دریکجا شدن اشتباه است طاهرمی فهمید اگربا پنجشیری یکجا شود دستگیر تشنه رهبری است.  چیزهایکه امروزراجع به طاهر ومحفل انتظار زده می شود و یا نوشته می شود این حرفها کوشانی ظهوری ودیگران است به خاطر اهداف شوم شان دربین افغانان پخش می شود.

چون کوشانی ظهوری ودیگران  که با دولت نجیب کنار آمدند  با گرفتن سه کرسی بزرگ افراد محفل انتظاردر جبهات توسط دولت نجیب فرستاده شدند به نام اعضای حزب وسپاه انقلاب سبب شد که ازمحفل انتظار صد هاعضو کشته شدند و اعضای رهبری محفل انتظارسود ببرند.

کوشانی بعد ازسقوط دولت نجیب الله  با داکتر رسول رهین که قبلاً شعلۀ بود با ساما رفت واز ساما جدا شد. تازه اندیشان ساخت کوشانی و دیگران بارسول رهین رفتند در این تازگی با نایب خیل که خود را میراث خوار ببرک می داند کوشانی رفته این بینی بریدگی ها سبب شده که باز خود را کیک پوستین طاهر بسازند. با ساختن این محفل به خود ابروی ساختگی کمایی کنند در ظاهرطهوری با کوشانی اختلاف سلیقی به خاطر فریب اعضای محفل انتظار دارند ولی در باطن یکی کیک پوستن یکدیگر اند واین نوع سیاست ها دربین سیاسیون افغانستان امرطبعی بوده.

یکتعداد شارلتانهای  بی آبروی سیاسی هستند که خود رامگس هردوغ سیاسی می سازند و چیزی هم به گفتن درمجالس ساخته و بافته خود ندارند. بخاطرنداشتن حرفهای قانع کننده دروغ های شاخدار در لفاظی بیان میکنند. یک مثال ازدروغ های شاخداراین است که با بیشرمی بعد از اینکه دریک مقاله من نوشتم هیچ اثری که به درد ملیت های افغانستان بخورد باقی نمانده... چون رهبران چپ و راست افغانستان عادت به مطالعه نداشتند وتوان نوشتن را هم نداشتند بعد از نوشته من درسایت ها به خاطریکه به محفل انتظار بینی خمیری بسازند آوازه کردند ومصاحبه های ساختگی ساختند بی شرمانه اینجا وآنجا می گویند 41 اثر از طاهر بدخشی مانده  که به نشرنه رسیده درمجلسی که در کاناد از طرف یکتعداد اشخاص همفکر ظهوری ساخته بودن وقتیکه درآن مجلس گفته شد همه خنده کردند.

همه گفتند سی وچند سال ازمرگ طاهرگذشت درکوچه های شور بازارهم کتاب چاپ شد کتاب های بدخشی هنوزهم درعقب کندوهای کهنه به ترشی کاغذی تبدیل شده... وهم درآن مجلس مردم بین خود می گفتند طوریکه شنیده میشود این شارلتانهای سیاسی گروپ هایی را تعین کردند که چیزهایی به نام طاهربدخشی بنویسند و درآن نوشته ها خود را براعت دهند. مثلیکه به نام مولانا فیضانی که یک بیسواد بود چیزهایی نوشتند. فیضانی درزندان با من و انجینرعثمان بود. نزد من تفسیرمیخواند با وجودیکه تا صنف دوازده خوانده بود در دین ومذهب مرد بیسواد بود مثل پته خزانه این نوع جعلکاری ها زیاد در وطن ما شده وبه خاطردرگ وفهم بیشترخوانندگان این قلم ازمعقوله ها روایت ها کنایه و طنز دراین نوشته استفاده و بکاربرده شده که به خواندگان نوشته جالب خواهد بود.

 

قسمت دوم

 

مقوله ای دروطن ما دربین مردم معمول است. خدا را ندیده ام ولی اورا بخاطرعظمت دنیا می شناسم

ما اگردربین استخبارات افغانستان ومنطقه نبودیم اما رویداد های افغانستان ومنطقه را هر فرد متفکر و روشنفکر به دقت مطالعه میکرد ومی خواست که بداند درافغانستان ومنطقه چه میگذرد. نظر به گفته خود شما منحیث یک روشنفکر شما نزد طاهر می روید طاهر تمام هست و بود سیاسی خود را به گوش شما می رساند.

سوال دراین جا است به گفته خروسشف که ازاو پرسیدند چرا شما انتقادات خود را در زمان زندگی استالین ارایه نکردید امروز که مرده او رامحکمه  می کنید. خروسشف تبسم میکند می گوید آن وقت پلک زدن  کار مشکل  بود چه رسد که زبان دراز کرد.

خود قضاوت کنید من که گفته بودم بهترازمن کس دیگر طاهر،باعث ،مجیدکلکانی وداکترفیض را نمی شناخت ونمی شناسد. روزیکه درآن محفل برپا شده درکاناد گفتند 41 جلد کتاب چاپ نا شده ازطاهر باقی مانده با وجودی که من احترام زیاد به صفت دوست نزدیگ به طاهرداشتم ودارم آشکارا درمجلس گفتم سرزنده طاهربدخشی تجارت کردید. سرمرده اش سیاست نکنید. چنین توانمندی دروجود طاهر نه تنها من بلکه هیچ دوست وهمسنگرش ندیده است.

درافغانستان نه تنها طاهر بلکه تمام رهبران احزاب افغانستان جز لفاظی فهم وتوان نوشتن در وجود شان دیده نشده وهم  سانسور دولتی آنروزمانع نوشتن و ابراز نظر تحریری شده بود. به خاطر نبودن مواد مطالعه ،چاپ و نشر درمملکت رهبران افغانستان تمام فشار خود را در تخریب یکدیگر وجلب وجذب روشنفکران احساساتی صرف کرده بودند. نه درفکر قلم وکاغذ و نه توانمندی چنین حرکت فرهنگی را داشتند. نه تنها اعضای احزاب چپ که الفبا را نه خوانده بودند. رهبران شان چند جمله قالبی که ورد زبان ها شده بود را درهرمحفل نیشخوار می کردند.

چند نفر آگاه و یا کودن را دورخود جمع می کردند سازمان می ساختند. یعنی این رهبران حمامچی بودند حتی از گنده درحمام سیاسی کار می گرفتند. ازاین هیچ با وجدان وطن انگارکرده نمی تواند و در مجلسی به بخاطر بزرگ داشت زنده یاد طاهر برگذار شده بود  به کسانی که مجلس را رهبری میکردند گفتم وآنها ازسخنرانی من وحشت زده بودند مجلس را با سخنرانی چند دلقک به پایان رساندند. من گفتم خود شما بارها گفتید که طاهراز سازمان خارج شده بود وبه خاطریکه بامهره خطرناک استخباراتی امین (دستگیرپنجشیری) در تماس بود به آن هیت رهبری محفل انتظار گفت طاهر دست ازهمکاری با حزب دموکراتیک خلق بکشد درغیرآن اعتماد کردن به طاهر خودکشی است نطر به این ادعا وقتیکه طاهر رهبر وعضو محفل انتظار نبود شما به کدام حق خود را میراث خوار افکار طاهر بدخشی قلمداد می کنید؟

دوست عزیز حرفها و دیدن شما با طاهر قبل ازاینکه به پایان برسد شما چند چیز را میرساند. یا طاهرمیخواست نظرشما را بگیرد یا سرشما اعتماد نداشت یا می خواست توسط شما و دیگران بگوش دولت امین برساند که به خاطرهمکاری با دولت  مرا ازمحفل انتظار اخراج کردند و یا طاهرخود به رهبری محفل انتظاردستور داده بود به خاطر بازی های استخباراتی وجلب اعتماد امین ویا به خاطر حفظ محفل انتظاردر ظاهر کناره گیری کرده باشد.

ولی طوریکه بعد ازشهادت طاهر تا امروزی دیده وشنیده میشود هرکدام از اعضای رهبری  سر از گریبان طاهر دوستی و شخصیت پرستی میزنند وحق محفل گیری به خاطر یاد بودش را به خود میدهند. این خود ثابت میکند که طاهر از محفل انتظار روی ضرورت و به مشوره خود طاهر کنار زده شده باشد ودلقکان رهبری محفل انتظار پیش از زندانی شدن طاهر با او روابط داشتند که امروز با وجودیکه می گویند طاهرعضو محفل انتظار نبود اخراج شده بود. نمی توان به کدام حرفهای شان باور کرد وهیچ جای گفته نشده که به خاطر اخراج طاهر ازمحفل انتظار دوگانگی درمحفل انتظار رخ داد و ما دیروز اخراج طاهر از محفل انتظار را تقبیح کردیم امروز به حیث دوستداران طاهر محفل یاد وبود میگیریم. این سیاست یک بام و دو هوا نیست ؛ شما بودید دیروز طاهر را اخراج کردید و اورا محکوم به همکاری با حزب دموکراتیک خارج نمودید. وطاهر اخراج خود را ترجیع داد که همکاری خود را با دولت وجاسوس گلیدی امین و دستگیر پافشاری به دستور روسها وامین که طاهر روابط خود را ادمه دهد. پس اگراین کار را طاهر کرده باشد و زیر بار توطیه روس گماشتگان وجاسوسان وطن فروش روس رفته باشد مسوولیت این ننگ تاریخی را به گردن کی می گیرد؟

بخاطریکه سالها طاهر و ظاهر افق با انتقاد ازحزب برآمدند وازمنتقدین وموسسین حزب دموکراتیک خلق بودند پس معلوم است این دو نفر در حالیکه اختلاف نظر داشتند چوکی  چشم شان کور کرد باز به همان حزبی که سرخود شان و وطن فروشان حزب انتقاد داشتند دوباره به دست بوسی برگشتند. آیا برگشت این دو نفرکه افکار ملیت های افغانستان درقسمت حزب دموکراتیک خلق مغشوش ساخته بودند تف سیاسی خود را لیسیدند وبه خدمت  حزب خائین به گفته خودشان برگشتند.

بازهم من می گویم شناختی که من ازامین داشتم رهبری حزب دموکراتیک خلق نداشت وندارد من از زبان صدها زندانی شنیده ام که من طاهر و مجید را در زندان دیده ام. مجید را هیچ کس ندیده طاهرتنها را کشتمند دیده وآنها را آقای تلاش قندهاری که مسوول دستگاه جاسوسی حرب دموکراتیک خلق بود به اثبات جرم کشمند و طاهر با هم روبرو کرده بود کس دیگر کسی طاهر را ندیده.  طاهر با احمدزی ،رئیس ومعاون شفاخانه جمهوری یکجا کشته شده مثلیکه مجید کلکانی،عالمیارها، طوفان والی اورزگان ،صاحب جان صحرایی ،ظریف والی قندهار و وزیرمخابرات امین و یک تعداد دیگر بشمول اسدالله امین یکجا در یک شب اعدام شده اند.

حرفهای زریاب ،ضیا بهاری ودیگران قابل باورنیست کس شعر به گفته ایرانی های می باشد دراین جای شک نیست که کشمند ازترس وبزدلی به اساس خصومت قبلی ودستگیرپنجشیری به خاطرجاسوسی وسازش بادولت وروسها وبه خاطرادامه سیاسی درحزب دموکراتیک خلق  دراعدام  طاهرای هردودست داشتند ودراین قسمت هیچ جای شک نیست وهمه این دو را قاتل طاهرمی شناسند ودرکشتن واعدام باعث و حفیظ دره صد درصد دستگیرپنجشیری دخیل بوده. شما خود کتاب دستگیررا بخوانید بعد قضاوت کنید .شما کتاب ظهور و سقوط پنجشیری بخوانید. چون درپاکستان نوشته یک کلمه راجع به پاکستان درآن کتاب نوشته نکرده شما کتاب دیگردستگیرپنجشیری را بخوانید یک کلمه راجع به جنایت احمدشاه مسعود نوشته نکرده شما چه طورسرحرفهای دستگیراعتماد میکنید ونوشته های آن را موخذ می دهید. دستگیراگر از وجدان کار بگیرد بهتراز کشمند می داند که طاهر در کدام  روز و یا  شب اعدام شده چیزی که ثابت است این است که طاهرزمانی که به دستورامین کشته شده تره کی زنده بوده و ببرک درخارج ازمملکت وکشتمند درزندان ودستگیردرقدرت بوده است.

من هیئت تحقیق قتل خیبر بودم وهم هیئت تحقیق رهبران حزب دموکراتیک خلق من نوشته های را که کرده ام چون واقعیت وبدون کم وکاست بوده تاحال کس رد کرده نتوانسته یا نوشته هایکه راجع به سه عقرب نوشته ام هیچ کس رد کرده نتوانست دستگیر فرید شایان را پیش کرد. نوشتم روباه دم خود  خود شاشید واز فرید شایان ودستگیردریک نوشته پرسیدم شما اگردرسه عقرب درجنبش سهم داشتید بگوید شعر ظلم بی حد رژیم پادشاهی راببین ازکدام شاعرانقلابی است که روز بعد سه عقرب سروده شده من وانجینرعثمان به جرم توزیع این شعردستگیر و زندانی شدیم آنها چون نقش رهبری درسه عقرب نداشتند سکوت کردند دیدند چشم سفیدی سود ندارد ودستگیرپنجشیری که پای طاهربدخشی را در رهبری سه عقرب کشیده بود که از پیروان طاهر به خود آقا بلی پیدا کند آنرا به دلایل رد کردم. طاهر بدخشی در وجود انجینرعثمان عصیان پرکاه بیش نبود و همه می دانند که طاهردرآن وقت دربین جامعه روشن فکری نقش نداشت درخانه سروردهقان ختم قرآن می کرد.

همچنان صمد ازهر وارونه نویسی درقسمت قتل میوندوال کرد چون من از قربانی های  آن کودتا بودم دورغ های آنرا برملا کردم ومحتاط  شاید گرفتم و به وجدان اش قسم دادم صمد ازهرعقب نشینی کرد واقعیت ها را هیچ کس نمی تواند انکارکند.

اینکه اشخاص شهرت طلب وخودخواه میگویند ما مجید کلکانی و یا طاهربدخشی را در زندان دیدیم، به این می ماند که زن خرشده بود هرکس می گفت که من آن زن خرشده را دیده ام و صد ها قرآن و قسم هم می خوردند درحالیکه یک موسسه انگلیسی درافغانستان ریسرج میکرد که بداند چقدراین میلت های افغانستان به مزخرفات دینی وفرهنگی پابند است وتحقیق میکردندهنوزهم به مزخرفات گویی مردم درافغانستان باور دارند حتی یک روزمحصلین درپوهنتون منتظر بودند که امروز زنی که خرشده به پوهنتون آورده می شود و بلاخره نوشتند که نه تنها مردم عوام روشنفکراین مملکت افغانستان هنوزهم خرافه پسند است.

آنچه که واقعیتها است وطوریکه ظهوری وگوشانی ازجریان گرفتاری طاهر آگاه هستند اگر واقعیت ها را بگویند در بین محفل انتظار که چند نفرکر و گنگ به اینها اعتماد دارند دیگر اعتماد نمی کنند من تعجب میکنم ازنوشته شما معلوم می شود که دراین جریانات دخیل بودید چطور به حرف رهبران محفل انتظار که دردامن خاینین ودشمنان تاریخی طاهر و باعث افتادند هنوزهم اعتمادمیکنید. وخودرادرعصرزن خرشده قرارمیدهد

شما ندیدید کسانی که باعث قتل خیبرشده بودند تا آخرحکومت نجیب الله سکوت کردند موقع به ثریا بهاء دست داد که درکتاب رها درباد دروغ های شاخدارنوشت من آن کتاب را نقد کردم تمام دروغ های آن را کشیدم. اناهیتا گفت شما به حزب خیانت کردید حزب درقسمت قتل خیبرسکوت کرده بودید وشما سکوت قاضی سیدموسی عثمان هستی را شکستید قاضی سیدموسی عثمان هستی دایه جنبش روشنفکری افغانستان است.

دوست عزیز به گفته شما که در وقت ملاقات با شما طاهر کودتا را انقلاب گفته من نمی دانم که خود را صد درصد یک انقلابی آتشی می دانست که قیام 7 ثورانقلاب نیست یک کودتا آشکارنظامی است وشما می گوید(مرحوم بدخشی در صحبت های خود از نهضت روشنفکری افغانستان حرف زد ،از خزب دموکراتیک خلق حرف زد ، از انقلاب ثور حرف زد) اگر طاهر کودتا را انقلاب گفته باشد یا سرشما اعتماد نداشته همه حرفهای طاهر.... بوده ویا او فرق کودتا وانقلاب را نمی توانست بکند تا با رفیق خود واقعیت ها رابگوید.

یک سیاست مدارمی گوید تا زمانی که شما حرفهای خود را نگفتید حرف شما است  زمانی که شما حرفهای خود را گفتید آن حرفهای شنونده است.

من تعجب دراین میکنم که طاهرچرا دست پاچه شده بود که به هرکی اعتماد میکرده من حرفهای تراقبول میکنم همین حرفهایی را که شما می گوید دستگیرپنجشیری هم میگوید.

خسروروزبه یکی ازاعضای حزب توده ایران بود اوزندانی بود زن اش که هم عضو حزب توده ایران بود، حزب به زن روزبه دستور داد تا به خاطرکارهای حزبی به المان برود زن روزبه درزندان نزد روزبه آمد گفت رهبری حزب توده به من چنین دستور داده روزبه عصبی شد به زن خود گفت کارهای حزبی ما بالاتر از زن وشوهربودن من وتو بوده تو حق نداری دستوری که به توداده می شود بکس دیگربگویی حتی به شوهرخود بگویی و یا چیزیکه درقسمت حزب توده می دانی شاید نباید به دیگران گفت اسرارداری درحزب اصل است شاید من یک جاسوس باشم ویا درزندان به اثرشکنجه ساواک زیر تاثیر ساواک قرار گرفته باشم و با ساواک همکاری داشته باشم درحالیکه این طورنبود.

معلوم است که دفاعیه ویاداشت های روزبه را هم طاهرنخوانده باشد آنچه که درقسمت محفل انتظار ورفقای خود می دانسته به دستگیرهم گفته باشد وشاید اینرا هم نمی دانسته که ازعضو بی سواد حزب دموکراتیک خلق تا بیروی سیاسی  مجبور بود که به منشی خود گزارش دهد مگر دستگیر جرات این را داشت که حرفهای طاهررا بی کم و کاست به حزب گزارش دهد؟ کدام عقل سلیم این را قبول خواهد کرد؟

مرد بزرگی می گوید حرف هرکی را که شنیدی وقتیکه جایی حرفهای آن را میگوید وچیزی می نویسید نام ازآن ببرید نگوید که این حرفهای من است ویا ازنام آن بخاطریکه ازاو بد می برید نام نمی برید انسان بی وجدان کسی است که با امانت حرفهای دیگران راانتقال نمی دهد.

خلاصه چیزهایکه شما درقسمت طاهرخوانده و یا شنیده اید هرکس که بشنود و بخواند میداند که زیرکاسه نیم کاسه است. وقتیکه درقسمت قتل خیبرابراز نظرنمیکنند آیا درقسمت شهادت طاهر زبان درازمیکنند. مرده طاهر مانند مرده ای میراکبر خیبر نزد محفل انتظار و رهبری حزب دیموکراتیک دریک تابوت سردرگم قراردارد.

هرروزاعضای حزب دموکراتیک خلق ورهبری محفل انتظاردرکش وکوب و وارونه کردن تاریخ طاهر و دیگران هستند واین چه دردی را  دوا می کند که طاهر را تره کی، امین یا ببرک کشته باشد. مرد بزرگی گفته است دم سگ سگ است کله وپاچه سگ سگ است سرتاپای سگ سگ است.

این سوال دوستان ودشمنان طاهرجواب بگویند که حزب دموکراتیک زرنگ بود که دستگیر دستور داد مانع فرار طاهر شود ویا طاهرخاین به محفل انتظار و رفقای خود بود و یا طاهر به گفته ایرانی ها لو بود که به دشمن اعتماد کرد.

مگرطاهر نمیدانست که به گرفتاری اوصد ها جوان و پیرمحفل انتظار به کشتارگاه ها برده میشوند و یا طاهر فکرنمی کرد که رهبران حزب دموکراتیک خلق دشمنان تاریخی او اند.

امروزکه حرف ازتسلیمی طاهر زده می شود و یا طاهر کودتا را انقلاب میگفت پس در تسلیمی رهبری محفل انتظاردر زمان نجیب الله کی مقصراست؟ پیش ازاینکه هیت رهبری تسلیم شود رهبر شان طاهر به گفته خود شان تسلیم شده بود و به خاطرتسلیمی به حزب دموکراتیک خلق طاهربه گفته شما دوست ارجمند از رهبری محفل انتظار اخراج و طاهر هم از خر جهل خود پائین نشد تا روزی که  کشته شد.

مثلاً امروزاعضای تسلیمی ساما می گویند بعد از گرفتاری مجید خانواده مجید تسلم دولت حزب دموکراتیک خلق شد و بعد ما اعضا و یکتعداد از رهبری ساما به دولت تسلیم شدیم آنها خانواده مجیدکلکانی را مقصردرهمکاری با دولت ببرک می دانند دروغ های دوستان ودشمنان طاهرمانند دیگردروغ های شان است که ازطاهرچهل ویک جلد کتاب مانده و روشنفکران ملیت های افغانستان دیگرروشنفکران آن زمان که گفتند زن خرشده نیست. با دروغ های شاخدار نه خود را مسخره کنند نه روشنفکران محفل انتظار را نه تنها هیت رهبرمحفل انتظار که هیت رهبری احزاب چپ وراست دیگر بازار خرید ندارند و این نوع دروغ ها سود ندارد.

پشت نام پدرچه می گردی

پدرخویش شو اگر مردی

مطابق عصر و زمان مبارزه کنید زیر دیوارهای شکسته وقت ضایع کردن خود کشی بیش نیست همین کفایت نمی کند که رهبران چپ و راست هم خود را مسخره کردندهم حزب وهم جنبش روشنفکری را؟

 

 محترم سید موسی عثمان هستی !

 

مطالب ونوشته های شما را همیشه مطالعه میکنم از موضوعات که بصورت واضح وآشکار و بی پرده یا بگویم عریان منعکس میسازید برایم دلچسپ است. ای کاش همه نویسندگان ما چنین میکردند.

در نگارش پر محتوای شما تحت عنوان  از لابلای حرفهای سخن رانان معلوم میشد که طاهر بدخشی را آنها نشناخته بودند.

برای من چند نکته آنقدردرست روشن نیست اگر کمی روشنی ومعلومات برایم بدهید ممنون خواهم شد.

1ـ چگونگی جدائی بدخشی با خانم شان کدام وقت بوده وچه نوع بوده است.

دوست عزیزازاینکه جواب سوالهای شمارانداده ام معذرت میخواهم پیری ومریضی های دوام  داربعضی وقت هاروابط انسان بادوستان کمرنگ میسازدکه نمایندگی ازبی علاقه گی من نمی کند

 

2ـ بدخشی چرا و به کدام مدرک به زندان کشانده شد.

3ـ بدخشی چه وقت کشته شده قبل از 6 جدی 1358 یا بعد آن.زیرا مطالبی نشر شده که نشان دهنده زنده بودن بدخشی را الی صبح 7 جدی همین سال نشان داده است.

4ـ بدخشی که رهبر محفل انتظار بود چرا از محفل انتظار خارج شد واشتباه یا خیانت او چه بود.

5ـ بعد از مرگ بدخشی  علت تجلیل و بزرگداشت از وی چیست آیا بعد از مرگ دوباره اصلاح شده یا چطور.

با تقدیم حرمت

 

دوست نهایت محترم سید موسی عثمان هستی !

با سپاس و حرمت سلام واحترامات مرا بپذیرید. از اینکه جائی رفته بودم و نتوانستم ایمل خود را ببینم تا وصول ایمل پر محتوای شما اطمینان میدادم پوزش میخواهم درارتباط بدخشی در سایت های انترنتی مطالب گوناگونی به نشر رسیده است که قسمتی را جهت معلومات برای شما ارسال میدارم ممکن شما هم این مطالب را خوانده باشید یا خیر. تا جاییکه من اطلاع گرفتم کلمات بخش مقاله دوم از دهن شخص حاضر در جلسه  گرفته شده که مشاور جواب داده است.

با آنهم آیا اصل حقیقت چنین است یا خیر. نمیدانم نظر و معلومات شما درقسمت این مطالب چگونه است.

به آرزوی صحت و موفقیت شما

 

 

نشر شده در سایت های انترنتی

..............................

((.... در این جا میخواهم از یک مثال طور نمونه و آن هم گرفتاری یکی از شخصیت های بر جسته وشناخته شده ی افغانستان یک تن از جمله سه چهار نفر پیشگام و مؤسسان فعال وپر تلاش نهضت مترقی کشورمحمد طاهر بدخشی تذکر بدهم. شخصی که در زمان گرفتاری اش عضویت هیچ حزب وسازمانی را نداشته است. و از سازمانی که خودش بنیان گذاری نموده بود اخراج شده است . بنآ قبل از آنکه گرفتاری وی را ذکر کنم بهتر است این موضوع که چگونه عضویت هیچ سازمان را نداشته است توضیح باید داده شود. زیرا موصوف رهبر سازمان محفل انتظار بود.

موضوع چنین است که بعد از تحول یا قیام یا انقلاب یا کودتا یا اغتشاش یا هر آنچه که برای آن تغییر دولتی ثور برای هر کس خوش آیند است نام گذاری کند. مرحوم محمد طاهر بدخشی در وزارت معارف به صفت رئیس عمومی تآ لیف وترجمه مقرر میگردد. واز نوشته های محترم دستگیر پنجشیری همه مطلع اند که موصوف کاندید وزارت امور ملیت ها نیز بوده است.

در سال1357 به اساس پرو گرام قبل از تحول ثور من کاندید یک پروگرام فیلو شپ  کشور جاپان بودم . هنگامیکه از کندهار به کابل آمدم وآمادگی ترتیب وتکمیل نمودن اسناد سفر خود بودم.به پاس ادای حرمت و احترام طبق گذشته نزد مرحوم بدخشی رفتم که رئیس تآلیف وترجمه بودند. البته مسئله سیاست و موضع گیری مختلف جای خود را داشت و دوستی شخصی جای خود را.در جریان صحبت هااز مسایل مختلف و به اصطلاح از هر چمن سمنی صحبت نمودیم . مرحوم بدخشی در صحبت های خود از نهضت روشنفکری افغانستان حرف زد ،از دموکراتیک خلق حرف زد ، از انقلاب ثور حرف زد ، او پیرامون مسایل جهانی حرف زد ، روی انقلاب فرهنگی در جهان حرف زد ، روی پیشبرد انقلاب با دکتاتوری ان در جهان حرف زد . و از ... یاران خود حرف زد.  در این جریان مرحوم بدخشی از یک موضوع غیر قابل باورکردنی یاد اور شد واظهار نمود که رفقای ما ( محفل انتظار) تصمیم گرفته اند ومرااز سازمان اخراج نموده اند . شنیدن چنین حرفی   برایم غیر مترقبه بود . و طرح پرسش نیز غیر عقلانی به نظر نمی خورد .من در فکر افتادم و گفتم بدخشی صاحب یعنی چه؟ مرحوم بدخشی چنین شرح داد رفقا درقسمت منطقه ی سرای غزنی  در خانه ی... نشستی انجام داده اند و به جرم ، یکم: همکاری با دولت دموکراتیک خلق و دوم: همکاری با رویزیونیسم شوروی مرا از رهبری حزب بر طرف و محمد رفیع را به صفت رهبر مؤقت سازمان انتخاب کرده اند. البته عضویت مرا در سازمان به یک میعاد معین (ضرب الا جل ) در صورتیکه وظیفه را ترک نکنم از سازمان اتوماتیک خارج میشوم . وتوسط ... برایم اطلاع دادند. میعاد آن ختم شده و من از کار خود استعفی ندادم بنآ از سازمان خارج شده ام.

مرحوم بدخشی در ضمن صحبت های خود در ارتباط همچو حرکات  ما جرا جویانه یاد آور شد که یک تعداد محدود ... با استفاده از احساسات پاک رفقا استفاده میکنند و ترس من این است که این حرکات جوانان خوب وبا استعداد مارا در برابر تیغ دوسر و شعله های سرکش آتش قیام انقلابی ثور قرار داده نابود خواهد کرد.وبه خودشان هیچ صدمه ی نخواهد رسید. و حفیظ الله امین را هم ما وشما خوب می شناسیم.به هر صورت من بعد این صحبت ها با مرحوم بدخشی وداع نمودم ورفتم.

سالیان خونین و پر از حوادث هم در افغانستان سپری شدند . من هم از افغانستان به آلمان آمدم.

هنگامیکه به آلمان آمدم بعد از مدتی در دنیای پر طلاطم  مهاجرت با محترم محبوب الله کوشانی هم به آلمان پناهنده شده بود تماس بر قرار نمودم .پیرامون مسایل مختلف به بحث می نشستیم . روزی از او موضوع  را پرسیدم که چگونگی اخراج بدخشی از سازمان چگونه بوده است. محترم کوشانی هم موضوع را تآئید نمودند. به عین شکل با اضاف این کلمه که : او اگر شرایط سازمان را می پذیرفت ، سازمان شرایط بیرون رفتن او را از افغانستان مساعد می ساخت . از اینکه بدخشی وظیفه را ترک نکرد فیصله تطبیق شد.

البته با آغازهمکاری مرحوم بدخشی با دولت دموکراتیک خلق افغانستان منابع مختلف در صدد آن شدند که بدخشی را باید از صحنه دور کنند زیرا مرحوم بدخشی هیچ نوع ارتباط استخباراتی وپیوند و... با هیچ مرجع وهیچ کشوری نداشت.))

 

 

////////////////////////////////////////

مقاله دیگر

((.... پیرامونمحمد طاهر بدخشی یکی از پیشګامان نهضت روشنفکری افغانستان نقاط نظر های مختلف و برداشت های گونا گونی با خوشبینی ها و بد بینی ها در بین روشنفکران کشور وجود دارد.این شخصیت متفکر ودانشمند مبتکر نه تنها در افغانستان بلکه در کشور های دیګر و بخصوص مورخین وپژوهش گران امور افغانستان ونهضت های انقلابی از شناخت کافی برخوردار است. بطور مشخص در جمهوری تاجکستان شخصیت مرحوم  بدخشی در حلقات و محافل روشنفکران مطرح بحث است .

یکی از سوال های مبهم عده ی از تاجکان در ار تباط اینکه با وجود داشتن نقش کافی   کارمندان تاجک تبار و ازبک تبار شوروی سابق در امورات مختلف در افغانستان چرا بدخشی را از زیر ساطور میرغضب وقت درافغانستان

حفیظ الله امین نجات ندادند .در این ارتباط سخنان گوناگونی را از منابع مختلف که هر کسی به زعم خود و هرکسی بر طبق سلیقه وبرداشت خود به این پرسش سخن پردازی میکردند و میکنند و آنچه که برداشت دارند ارائه میکنند. یکی از این برداشت ها و سخن های مرموز و پشت پرده از منابع کارمندان کی گی بی چنین است که بعد از حرکت کودتا گونه طرفداران محترم ببرک کارمل در درون حاکمیت تازه به قدرت رسیده ی ح. د . خ . ا . تعداد زیادی از اعضای حزب بشمول عده ی از رهبران حزب زندانی میشوند ومورد باز پرس و تحقیقات دستگاه استخبارات وقت قرار میگیرند.

کی گی بی از بدخشی بنا بر اشتبا هات ما کارمندان تاجک تبار شوروی وقت در افغانستان دل خوشی نداشت

و از جانبی هم تعقیب سیاست عدم دنباله روی وی هیچگونه همسویی و وفق را با سیاست ودکتورین سیاسی وآیدئو لوژیک رهبری ح ک ش و کی گی بی تبارز نمیداد. وقبلآ هم در مانور ها و زدو بند های مرموز ولی تا جایی مستقیم موصوف را از رهبری سازمان محفل انتظار دور نموده بود ، با بر رسی وضع و شرایط همان مقطع زمانی در زمینه با استفاده از کار موثر استخباراتی با

محترم سلطان علی کشتمندعضو دفتر سیاسی ح . د . خ . ا . ( صدراعظم افغانستان بعد ازورود قوای شوروی ) که زندانی شده و تحت تحقیق قرار داشت توسط یکی از کارمندان خود تماس و برایش مشوره میدهد که در ارائه جواب به سوالات بعدی مستنطق سهم داشتن محمد طاهر بدخشی ، جنرال شاه پور احمد زی ( لوی درستیز زمان جمهوری محمد داود ) و ... را در کودتا ذکر نماید . متکی بر این نقطه محترم سلطان علی کشتمند در برابر سوال بعدی دستگاه استخبارات از سهم داشتن محمد طاهر بدخشی ، شاه پور احمد زی و عده ی دیګری در کودتا تذکر میدهد .

بعد این جوابیه محمد طاهر بدخشی که آماده هر نوع همکاری با دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان شده بود زندانی میشود .

استعلام استخبارات وجوابیه محترم سلطان علی کشتمند را یا تمامی اعضای دفتر سیاسی وقت ح . د . خ . ا . و یا عده ی دیده و مطالعه نموده اند . از آنجمله از محترم داکتر شا ولی، محترم صالح محمد زیری، محترم دستگیر پنجشیری و محترم کریم میثاق نام برده میشود .

محمد طاهر بدخشی بروایت آوازه عده ی بتاریخ هشتم عقرب ۱۳۵۸  در زمان میر غضب ساتور بدست وبیدادگر حفیظ الله امین کشته شده است . ولی سخنان عده ی دیګری چنین نیست و ګفته میشود که بعد از ورود قوای شوروی هنگامیکه

محترم ببرک کارمل از تاشکند به کابل انتقال داده شد در میدان هوایی کابل بعد خروج از طیاره این سوال را نموده است که حفیظ الله امین هنوز زنده است یا نه ؟ وسوال دیگری بعد از جا بجا شدن هنگامیکه   مشاور همراهش راپور ها را گرفته در ارتباط مسلط بودن کلی و عدم مقاومت و ... ورفتن گروپ خاص قوا به محبس پلچرخی به منظور رهایی اعضای حزب اطلاع میدهد محترم ببرک کارمل بامشاور طرح نموده است که طاهر بدخشی و خلیل زمر فرار نکنند .

متکی به این خواست یا تقاضا راپور بعدی که داده شده مشاور برای محترم کارمل می گوید (نی بس په کوی تس افسی نورمال نه) تشویش نکنید همه چیز نورمال است . خلیل زمر در زندان است وطاهر بدخشی با امین یکجای شد . شایعات چنین است که: ۱ــ نظر به این سخن مشاور وقت که (بدخشی با امین یکجای شد )

محمد طاهر بدخشی بتاریخ ۷جدی ۱۳۵۸توسط همان گروپ اختصاصی عمل سریع موظف مربوط به کی گی بی از محبس پلچرخی خارج و بعد از بین بردن یکجای با حفیظ الله امین و تعداد دیگر... بصورت دسته جمعی در کدام محل دفن (زیر خاک) شده اند. ۲ــ محمد طاهر بدخشی در محل دیگری جدا از حفیظ الله امین دفن (زیر خاک) شده است. زیرا طبق شایعاتاعضای مسئول کی گی بی در امور امنیتی استخبارات (کام ) در اواخر قوس و اوایل جدی ۱۳۵۸با بدخشی دیده اند وهم چنان از محترم رهنورد زریاب نیز سخن بمیان می آید که در ماه قوس یا اوایل جدی ۱۳۵۸بدخشی را در محبس دیده است .

درافغانستان شخصیت های زیادی را جباران و مستبدین قربانی نموده اند که تعداد شان زیاد است نمونه مثال بدخشی ها ، رستاخیز ها ، سیدال ها ، زرغون ها ، خیبر ها ، عبد الرحمن ها ، باعث ها ، باحث ها ، مینا ها ، عفیفه ها ، اسما عیل ها ، عمر ها و سایرین البته این ها مشت نمونه خروار اند ....))

/////////////////////////////////

علاوتن محترم ضیا باری بهاری فرزند عبدالروف خان ضیا بهاری نیز در یکی از نبشته هایش از یک منبع تذکر داده که یکی ازعساکر پهره دار دروازه محبس پلچرخی گفته است زمانیکه بدخشی را از محبس برده اند وی در همان روز هفتم جدی دیده است.