افغان موج   
حمل سال ۱۳۶۱ خورشیدی را بیاد می آورم. طبقۀ سوم کوته قلفی های بلاک سوم آنقدر مُزدحَم بود که به مشکل می شد نفس تازه کرد. هر ضلع این بخش ۲۵ تا ۲۶ سلول داشت. دروازه های سلول ها به دلیل انبوه جمعیت قفل زده نمی شدند.
در سلولی که گنجایش دو نفر را داشت پنج زندانی را جا داده بودند. متباقی زندانیان چون رمۀ گوسفند روی دالان طویل و عریضی در کنار هم می خوابیدند. بخش کوته قلفی های بلاک سوم به شکلِ حرفِ کلانِ (U) انگلیسی ساخته شده بود. قاعدۀ (U) را بسته بودند و تنها دهانۀ آن باز بود که می شد از آن طریق، از یک ضلع به ضلع دیگر رفت. هر دو ضلعِ کوته قلفی عین نقشه و عین حالت را داشتند. رفت و آمد از یک دهلیز به دهلیز دیگر منع شده بود، اما در آن صحرای محشر ادارۀ زندان توان نَظارت تام را نداشت. زنده یاد زبیراحمد، داکتر عبدالله و داکتر کریم الله در دهلیز دیگر بودند. من به خاطرِ غم غلط کردن و زیارتِ روی یاران دزدانه به آن دهلیز می رفتم. یکی از روز ها نزدیک سلول زبیر احمد ایستاده بودم. مردی قد بلند، خوش هیکل و با وَقار سرگرم صحبت با داکتر عبدالله بود. موهای بُلندِ سر و ریشش با اندام خوش ریخت او تناسب قشنگی داشت. دانه های تسبیح را با انگشتانش حرکت می داد. آرام و شمرده سخن می زد. از زبیرجان پرسیدم :« ای کیست؟» زبیر پاسخ داد: «ای شاهپور قریشی نام دارد و یکتن از روشنفکران جنبش چپ است.» اسم شاهپور را با جنبش چپ پیوند زدم. رساله یی بیادم آمد که به قلم شادروان عین علی بنیاد نوشته شده بود. اگر به خطا نرفته باشم، سال - ۱۳۵۰- بود که رسالۀ نام برده را خوانده بودم. در این نوشته از گروه شاهپور نام برده شده بود که در فعالیت های فکری و عملی جریان دموکراتیک نوین( شعلۀ جاوید) نقشی داشته و موقعیتی. شاهپور قریشی در زندان گوشه گیر و کم حرف معلوم می شد. نمی دانم که در کوته قلفی های بلاک سوم، من و او چند کلمه یی با هم رد و بدل کردیم یا خیر؟
من و یارانم در جهَنَم سوزانِ زندان پلچرخی نفس می کشیدیم و نفس می دادیم تا آنکه ماه جوزا فرا رسید. سارنوالی اختصاصی انقلابی علیه نزده تن سامایی زندانی اقامۀ دعوا کرد و اتهام نامه چندین صفحه یی را به ما تحویل داد. نام شاهپور قریشی را نیز در این اتهام نامه نوشته بودند. با خواندن نام و اتهام او آنچه را که نمی دانستم، دانستم. شاهپور با تخلص رویین یار و نام خانوادگی قریشی یکی از یازده سرفراز تاریخ سازی بوده که در ماه سرطان سال ۱۳۵۸ سازمان آزادیبخش مردم افغانستان(ساما) را تأسیس کردند.
شاهپور رویین یار در سال ۱۳۲۷ خورشیدی در شهر کابل زاده شد. آموزش های اولیه را در لیسه های استقلال و حبیبیه به پایان رسانید. در سال ۱۳۴۹ از رشتۀ اقتصاد پوهنتون کابل سند فراغت گرفت. مُدتی به حیث معلم در لیسۀ تجارت کار کرد، سپس به شعبۀ پلان وزارت معارف مقرر شد. در دوران معلمی اش شاگردان لیسۀ تجارت را با اقتصاد سیاسی آشنا ساخت و زمان ماموریتش در وزارت معارف افغانستان در تألیف و تدوین برنامه های سالم و مترقی برای معارف کشور سهم شایسته یی ادا کرد. اعضای خانواده و دوستانش می گویند که قریشی از همان وقت استعداد نوشتن و ترجمه را داشت. در مجلات عرفان و آریانا مقاله می نوشت و ترجمه هایش را با نام رویین یار به نشر می رسانید.
رویین یار هنوز جوان بود که فروغ آگاهی سیاسی در ذهنش تابید. ستم و نابرابری اقتصادی- اجتماعی را مردود دانست و در برابر بی عدالتی ها ثابت قدم ایستاد. با جنبش دانشجویی دهۀ چهل خورشیدی همراه شد و در میتنگ ها و تظاهرات اعتراضی محصلان شرکت کرد. در همین زمان بود که با جمعی از همفکرانش محفلی را بنیاد نهاد که در تاریخ جنبش چپ افغانستان به نام «محفل شاهپور» مسمی است. نزدیکان او عقیده دارند که شاهپور برخی شبنامه ها و اطلاعیه های جنبش محصلان و معلمان را نیز می نوشته است. چندی بعد، با جریان دموکراتیک نوین همگام شد. گفته می شود که مقالاتی در جریدۀ شعلۀ جاوید هم نوشته است. با وجود همکاری صادقانه با این جریان، عضویت س.ج.م را نپذیرفت. به قول فاروق روشنا برادر شاهپورجان:« شاهپور و رفقای گروه مربوطه اش بنابر اختلافات عقیدتی، ستراتژی سیاسی و تاکتیک های مبارزاتی به عضویت سازمان جوانان مترقی نپیوستند.»
از استاد نصیرمهرین پیرامون سوابق سیاسی و کارنامه های رویین یار پرسیدم. جناب شان معلومات ارزشمندی را در اختیار بنده قرار داده اند که بخشی از آن را با شما شریک می کنم:« شهید شاهپور روئین یار که با تخلص قریشی نیز یاد میشود در سال ۱۳۴۶ خورشیدی، توسط شهید سیدکاظم دادگر برادر مرحوم سید هاشم صاعد، به جمعی راه یافت که چندی بعد جریدۀ شعلۀ جاوید را انتشار دادند. البته از موجودیت سازمان و نام آن مطلع نبود. میگفت تا شمارۀ شش شعلۀ جاوید مطالبی را نوشته است. پس از آن به دلیل اصلاحات در نبشته هایش از همکاری امتناع ورزید. نام مستعاری را که سازمانی ها بر او نهاده بودند، "غلام رضا" بود. پس از فروپاشی جریان شعلۀ جاوید و به ویژه پس از آگاهی از موجودیت سازمان با نام سازمان جوانان مترقی، با آزرده گی بیشتر و محکومیت آن می پرداخت.»
فاروق روشنا مقاله یی نوشته زیر عنوان« یادی از زنده یاد شاهپور رویین یار قریشی» که برشی از آن را می آورم:
«شاهپور قریشی پس از کودتای ثور ۱۳۵۷ مورد پیگرد رژیم دست نشانده قرار گرفت و ناگزیر شد زندگی مخفی اختیار کند. در همین آوان بود که شهید عبالمجید کلکانی شاهین بلند پرواز آزادی و اسطورۀ مقاومت خود را به مخفیگاه رویین یار رساند و دست دوستی و همرزمی به او داد. این دو به همیاری سایر شخصیت ها و گروه های میهن دوست تصمیم به تأسیس سازمان آزادیبخش مردم افغانستان گرفتند.»
اعمال ضد بشری کودتاچیان هفت ثوری عکس العمل قاطع و عملی می طلبید. بدون تردید که هیچ عمل موثری بدون اتحاد و همدلی نیرو های سیاسی به ثمر نمی نشست. همین مهم بود که جنب و جوش مخفیانه یی برای وحدت میان افراد و گروه های سیاسی چپی آغاز شد. عمدتاً چهار گروه چپ مخالف رژیم کودتا با هم نزدیک شدند که درنتیجۀ وحدت آنها سازمان آزادیبخش مردم افغانستان(ساما) تشکیل شد. زنده یاد شاهپور رویین یار با یکی از این گروه ها تماس گرفت و برای وحدت بزرگتر آمادگی نشان داد.
نصیرمهرین که عضو یکی از گروه های چهارگانه بود، می نویسد:« در آغازین روز های ماه جوزای سال ۱۳۵۷ خورشیدی، نخستین تماس از طرف مسؤول ارتباط یکی از گروه ها( وسال بعد، اجزای تشکیل دهندۀ ساما )، با وی(شاهپور) تأمین شد. طی آن سال چندین دیدار با مجید شهید نیز داشت.
پس از دیدارهای چندین ماهه، روئین یار، مسودۀ برنامه یی را پیشکش نمود که در شکل دادن و نزدیکتر شدن بعضی افراد و گروه ها مؤثر بود.
سرانجام در کنفرانس دوم قوس سال ۱۳۵۷ خورشیدی با یک تن دیگر شرکت نمود. . . برنامۀ پیشنهادی وی در بخش دوم اجندا خوانده شد. در بخش نخستِ آن کنفرانس، برخی از شرکت کننده گان برداشت های خویش را از اوضاع آن وقت، پیشینۀ شعلۀ جاوید مطرخ نمودند. در بخش دوم طرح برنامه خوانده شد و مورد بحث قرارگرفت.
در بخش سوم، چهار تن به عنوان اعضای کمیتۀ مرکزی مؤقت تعیین شدند که یکی از آنها روئین یار شهید بود. این چهار تن عبارت بودند از: انجنیر قدوس، روئین یار، زلمی، و اعظم دادفر.
یکی از فیصله های مرکزیت مؤقت این بود که برنامۀ تهیه شده در اختیار مجید شهید گذاشته شود. وی آن را مطالعه و در حاشیه هایش نکاتی را سزاوار توضیح و پرسش یافته بود.
سرانجام با فاصله گرفتن بی سر وصدا و آرام جناح مجید شهید از گروه انقلابی و به زودی اطلاع دادن وی از آن گسست، مرکزیت مؤقت ترتیب نشستی را با وی داد. چون مجید شهید از ارتباط با دکتور هادی محمودی نیز یادآوری نموده بود، از همان نشست نادرعلی شهید با وی به دیدارهادی محمودی رفتند.
روئین یار در نشست تأسیس «ساما» شرکت نموده و از جملۀ بنیانگذاران آن است. اما تا آخرین لحظات نظریات مشابه با نادرعلی شهید، داشت. . . . هنگام تعیین وظایف عضوهیأت تحریریه شد که مسؤلیت آن به دوش هادی محمودی بود.»
گروه های متحده برای تشکیل «ساما» در برخی موارد دیدگاه های متفاوتی داشتند. وجود این اختلافات بسیار طبیعی هم بود. تجارب شیرین و تلخ جریان شعله، تجزیه و تلاشی اسفبار آن، پیروزی کودتای ثور، طوفانی شدن اوضاع، خیزش های مردمی، برهم خوردن تعادل جامعه و شکل گیری مناسبات جدید در جامعه سبب شده بود که برخی از نمایندگان تحلیل ها و برداشت های متفاوتی از گذشته و حال ارایه دهند. این را نیز باید افزود که افراد و گروه های متحده از لحاظ رشد فکری و آمادگی عملی در سطح یکسانی قرار نداشتند. شش/ هفت سال جدایی، رکود و رِخوت و تا جایی انزوای سیاسی روی تمامی گروه ها تأثیرات زیانباری بر جا گذاشته بود. بنیان گذاران «ساما» این درایت و بصیرت را داشتند که بخاطر امر بزرگی که همگان بر محور آن گرد آمده بودند، با هم متحد شوند و مبارزۀ مشترک نمایند. آنها به نیکویی می دانستند که وحدت جنبش تنها با پولمیک های سیاسی و جدال های ایدئولوژیک آنهم زیر سقف میسر بوده نمی تواند. رهبران ما مسئلۀ وحدت جنبش را پروسۀ بغرنج، طولانی و استحکام آن را در پیوند با پراتیک می دیدند. بنیان گزاران «ساما» نخواستند زمان را با درازگویی های معمولِ روشنفکرانه از دست بدهند. همان بود که برای بحث های بیشتر و مطالعات عمیق تر کمیتۀ تحقیق- تئوریک تشکیل گردید تا این کمیته بطور مستمر و همه جانبه روی مسایل مورد اختلاف کار نماید و داده هایش را به رهبری بسپارد. شاهپور رویین یار با نام مستعار حاجی ستار عضو همین کمیته انتخاب گردید. چند روزی از تشکیل کمیتۀ تحقیق- تئوریک گذشته بود که تعدادی از شرکت کنندگان کنفرانس موسس «ساما» به چنگ دشمن افتادند و بدین ترتیب این آرزو مانند ده های آرزوی دیگر در نطفه خفه شد.
رفقا و دوستان محترم!
پیشرو شدن در هر جنبش و حرکتی دل شیر می خواهد، ولی پیرو بودن آسان تر از آن است. از همین لحاظ است که رهبران صد صد تا به دنیا نمی آیند. پیشرو اوضاع را به تحلیل می گیرد و بررسی می کند، طرح بیرون می دهد تا راه را برای رهروان هموار سازد. رهبران نه تنها از لحاظ فکری، بل از رهگذر عملی نیز راهنمای جنبش اند. یکی از خصوصیات رهبران این است که آنها جسور اند و مسئولیت پذیر. البته یک رهبر خصوصیات دیگری نیز دارد که گفتنش در اینجا محل ندارد. وقتی کسی افکار و برداشت هایش را می نویسد و به دیگران پیشکش می کند، معنایش این است که مسئولیت آن را نیز به گردن گرفته است. همینکه شاهپور قریشی برنامه یی نوشته بود و آن را به عنوان طرحی برای تغییر و تحول جامعه پیشکش جنبش نمود، می رساند که او انسانی بوده نترس، اندیشمند و صاحب صلاحیت. این را بار بار شنیده ام که شاهپور قریشی اندیشۀ «مشی مستقل ملی» را به رفقا پیشنهاد کرده بود. خودش می گفت که این فکر را از استاد واصف باختری گرفته ام. زنده یاد شاهپور رویین یار اهل مُجامِله نبود. از دورویی و تقلب خوشش نمی آمد. او با صراحت کامل از برنامۀ ملی- دموکراتیک به دفاع برخاست و شعار آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی را بلند کرد.
شاهپور رویین یار پس از تأسیس «ساما» از تشکیلات آن کناره گیری کرد. این دوری چند سالی ادامه یافت. من خودم این سخن را از زبان او شنیده ام. حدود یکماه پیش از اعدامش به من گفت:« در آغاز پروسۀ تشکل ساما با رفقا همکاری کردم، اما جریان مباحثات مرا به این نتیجه رسانید که دیگر نمی توانم با «ساما» همکاری داشته باشم چون با برخی از افکار و برداشت های دوستان موافق نبودم.» در جواب این سوالم که آینده را چگونه می بینی، گفت:« ما در دوران جنبش های ملی و دموکراتیک به سر می بریم.»
بهار سال ۱۳۶۰ بود که رویین یار دوباره به سازمان مراجعت کرد. در آستانۀ گفتگو با نادرعلی دهاتی بود که رهبری سازمان ضربت خورد و شاهپور قریشی نیز به دست خاد افتاد. او را به سلول های مرگ آفرین زندان صدارت بردند. ماه ها زیر شکنجه قرار گرفت و تن شریفش درد و رنج فراوانی را تحمل کرد. حزب دموکراتیک خلق افغانستان از همان آغاز پیروزی کودتای ثور دست به کشتار هزاران انسان بی گناه زد که در این میان، با عقده مندی خونریزانه رهبران و اعضای جریان دموکراتیک نوین را وحشیانه به زندان افکند و جوقه جوقه به رگبار بست. برای خرس قطبی فرقی نمی کرد که شکارش چه رنگی باشد؛ سرخ یا خاکستری. تجربه نشان داد که قربانیان درنده خویی این حزب بد نام همه شعله یی و سرخ نبودند. رژیم های تاتولیتر به سگ هاری می مانند که حتی به دست و پای خود نیز دهن می اندازند. با وجود اعمال فشار و تضیقات زیادی که بر رویین یار وارد کرده بودند، قامتش نخمیده بود. او طبیعتاً مرد مقاوم، حلیم و با تمکین بود. من در بارۀ شخصیت رویین یار در جلد اول کتاب رنجهای مقدس چند جمله یی نوشته ام. من او را انسان آگاه، خون سرد، مُهذب، سنگین و نرمخوی یافتم. کمتر صحبت می کرد. بیشترینه با افکار، آرمان ها و غصه هایش مشغول می بود. شاهپور که یکی از ناموران جریان دموکراتیک نوین و شرکت کننده در کنفرانس موسس «ساما» بود، مورد غضب و کین حزب دموکراتیک خلق قرار گرفت. همین دو اتهام کافی بود که جان به سلامت نبرد. از گرفتاری اش حدود سیزده ماه گذشته بود که جنایتکاران تاریخ در هفدهم سنبلۀ سال ۱۳۶۱ شاهپور رویین یارِ سی و چهار ساله را با دوازده تن از رهبران و کادر های «ساما» از زندان پلچرخی بیرون کشیدند و به اعدام گاه بردند.
 
نويسنده: محترم نسيم رهرو