من طرفدار مقرری مجدد بسماالله خان نه بودم.
محمدعثمان نجیب نوشت:
کشوری به نام امروز افغانستان با موقعیت دورنمایی جغرافیایی عالی، ولی نه داشتن رهبران ماهر و وطن دوست به جای سود جستن از موقعیت طلایی چهار راه اتصالی جهانی خود همیشه پامال بوده است.
نه کشورگشایی های گذرای جزیه بگیر و برگردِ احمدشاه ابدالی کاری برای بهینه سازی بنیادین زیرساخت ها و رو ساخت های افغانستان داشت و نه وطنفروشی های غنی و کرزی که آخرین سلسلهی حکام پشتون بودند. بهترین افتخارات آنان کشتار یکی توسط دیگری به کمک خارجی ها و عمدتاً انگلیس ها بوده است و در سیاست های داخلی هم تفاوتی میان هر دو قبیلهی درانی و غلجایی در ظلم و ستیز بر ضد مردمان دیگر این مرزوبوم نه بوده، بل همدست هم بوده اند. طالب های درانی و غلجایی حاکم امروز و مصروفیت شان به چپاول و غارتگری و وحشت آفرینی به غیر پشتون ها و تقسیم گاهی متناسب گاهی کم زیاد عاید ملی و سرمایه های مردمی میان هر دو گروه، در صورت کمرسی ها به یکی دگر شان صفآرایی های مرگبار و کُشنده در برابر یکدیگر کار دیگری نه دارند. گیر افتاده ها در میانهی این دو گروه همان تاجیکان، ازبیکان، هزارهگان، ترکمنان و دگر اقوام به شمول سه تا پنج فیصد پشتون های آگاه و چیزفهم و شریفی اند که مدام زیر جامههای ستوران شبگرد و شبروانِ پشتون سیاسی خُرد و ریز میشوند. بهانه های مختلفی برای جنگیدن های قدرت درآوری پشتون سبب شده اند تا تنور داغِ بهرهبرداری های سودجویانهی شان هرگز خاموش نه شود. برای آنان مهم نیست که راستگرا هاستند یا چپاندیشها، سیکولار هاستند یا پیروان خطِ امپریالیسم. برای آنان مهم است که مدام نیروی نیابتی جنگی به دگران چه در درون مرز ها و چه در ماورای مرز های افغانستان باشند. برای آنان تنها پول و قدرت هر چیز است. در میان اقوام دگر کسانی که خود به کاهی نه میارزند، خویشتن ها را رهبر وانمود کرده و در خدمت پشتون سیاسی تا آنجا پیش میروند که عُرضه واخلاق آدمیت را هم فراموش میکنند. ولی برای خود شان و اولادهی شان تجملات دست و پا کرده و مردم عام خود را هم در خدمت خود میگیرند. یعنی چیزی به نام آرمانگرایی ملی و وطنی حتا هویتی در وجدان های خُفتهی شان راه نه دارند. جهان هم وقتی میبیند که نیروی اجیر ارزانِ خودکُش بیگانه پرست در افغانستان بسیار به آسانی دستیاب میشود با کاربرد همان شیوهی تفرقه بیانداز و حکومت کن انگلیس بر ضد مردم افغانستان قرار میگیرند. اسلام در خطر است، دین در خطر است، جهاد فرض است، شعار های نهادینه شدهی بیپایانهی تاریخی است که دکترین سیاسی نظامی غرب در افغانستان را قوت میبخشند تا برنامه های استخباراتی شان را عملی کنند. ولی در همین راه هم عملاً کشور را به مانند روشنی آفتاب و پیش چشمان مردم به گروهی میسپارند که بیشتر برای منافع انگلیس و آمریکا کار میکنند و اجیران وفادار اند. هم اسلام، هم جهاد و هم مبارزه برضد تروریسم همه و همه پروژه های سیاسی، دینی، برون مرزی و حتی بیرون اوقیانوسی و بیرون قارهییستند برای آمپریالیسم و غرب و اروپا که در وجود وطن فروشان دینی پشتون سیاسی از حکمتیار گرفته تا کرزی و غنی عملی میشوند. همه امتیازات برای اینان در نظر گرفته شده، حقوق مساوی مردم به اینان داده شده و مردم غیر پشتون در یک اجبار تاریخی گویا اقلیت شناخته شده اند. موردی که هرگز کسی از بومیان اصلی این سرزمین آن را قبول نه دارند. اخلاق سیاسی و ملی اندیشی تاجیک تباران و فارسی گویان چنان در ابهت و جلال و آلایندهگی و پایندهگی عقلانی رشد کَرده است که هرگز مدعی اکثریت بودن نیستند و میگویند در افغانستان همه اقوام برابر و برادر اند و هیچ کسی اکثریت نیست و هیچ کسی برتر از دیگری نیست. اقوام شریف دگری چون ترکمنان، ازبیکان، هزاره ها، قیرغیز ها، گجر ها، پشهیی ها، پامیری ها، ایماق ها، نورستانی ها همه و همه بر اکثریت بودن ملیتی و اتنیکی اقوام در افغانستان تأکید دارند. پشتون این مورد را نه پذیرفته و خودش را با حمایت باداران خارجی اش اکثریت میتراشد که هرگز جایی را هم نه گرفته. ولی امتیازات فراوانی را نصیب شده اند به شمول توسعهی هژمونی تک تباری و حکومت راندن بالای دگران به زور برچهی انگلیس و آ مریکا و اروپا. کارشناسان، صاحبان تجارب سیاسی و نظامی و جامعه شناسان و دنیا شناسان عرصه های سیاست در افغانستان، هوشدار هایی پیشا فروپاشاندن عمدی شیرزاه های افغانستان به دست غنی و خاینان همراه او به همه آنانی داده بودند که در رأس قدرت بودند تا متوجه باشند و از خیانت به مردم خود بپرهیزند و پشتون سیاسی را حمایت نه کنند که آنان تعهدی به وطن نه دارند. ولی چون صاحبان اندیشه قدرت اجرایی نه داشتند و نادان های قدرتمند آنان را تحویل نه میگرفتند، نتیجه چنان شد که حالا همه در غرقابِ تالاب های خیانتکاران غرق شدیم. پوتین نگاه چندان نکویی به افغانستان نه داشت و ضمیر کابلوف نمایندهی پوتین قدرت مانند دلقک اوپرای تمسخرگرایی فقط تنها کار های نمایشی به ملت افغانستان داشت و در خفا همکار و هماندیش طالب و غنی و کرزی بود و شاید هم در کارکردهای استخباراتی پس پرده برای وطنش مؤفق بوده باشد. سیاست های آخوند های ایران چالش های مذهبیتر از سیاسی نسبت وقوع حوادث و ماجرا آفرینی برای مردم افغانستان داشتند و دارند تا حسن نیت همسایهگی نیک. موقف پاکستان که روشن است و آسیای میانه هرقدر هم سعی کند، از زیر بار نظارت روسیه خارج شده نه میتواند. پسا جنگ اوکراین بود که پوتین متوجه شد تا در افغانستان با جبههی سیاسی بجنگد و حریفان خودش را مات کند که از سوی این کشور خطری احساس نه کند. در یک اقدام مشترک منطقهیی، طالبی را در آغوش گرفت که دستپرورده و دستنشاندهی آمریکا و انگلیس و اروپا بود بر ضد روسیه. چین که خط روشن تقابل با آمریکا دارد و هند هم ترجیح داده تا در برابر پاکستان بایستد و نگذارد آمریکا و جلودار نفوذ پاکستان به خاک افغانستان شود. با آن که از منظر کوتاه نگری این کار ها فایدهیی نه دارند، چون طالب حالا مجری اهداف پاکستان در افغانستان است، ولی در درازنگری ها جبران اشتباهاتی است که هند و چین و روسیه و ایران و کشورهای مشترکالمنافع آسیای میانه پیشا فروپاشاندن نظام جمهوری نسبت به آن بی تفاوت بودند. اقدام متهورانهی دستگاه رهبری کرملین برای برگردانی رخ طالبان به سوی خودش و متحدین چنینی و ایرانی و منطقهیی اش بود که در حقیقت شکست دیگریست برای ناتو و آمریکا. پوتین و متحدین او خواستند با نزدیک قبول کردن طالب به خود شان ابتکار مدیریتی رهبری طالب را در خفا از دست آمریکا و متحدانش خارج کنند و چنان هم شد، البته نگاه این کشور ها در این تغییرنظر نه آن است که عاشق افغانستان و مردمش باشند، بل برای بازخوانی و بازتعریف منافع شان چنان کردند که حالا قصیحالقلبترین گروه وحشیتروریستی طالبانی در آغوش پوتین و متحدانش خوابیده است. من، دوسال پیش با رزاق مأمون و سمرقندی هم صریح همین موضوع را در برنامهی جمهوری پنجم گفتم که حالا اتفاق افتاد. دکترین جدید ماسکو در برابر افغانستان آن است که پوتین میخواهد بگوید افغانستان نقطهی کامل تقابل یا تعامل ماسکو با جهان یا به سخن دیگر نوعی حیات خلوتش است….
نامهی من برای بسمالله خان پیش از مقرری آخرش.
[ ۱۴۰۰ تیر ۱۶, چهارشنبه
من جانب دار تقرر آقای بسم الله محمدی در وزارت دفاع نیستم
دوستم تنها مارشال رزم امروز است و بس
فرار شب هنگام آمریکا درست فصل شکست شرم بار اما جدید آن کشور پس از ویتنام و ده ها جای دگر در جهان است.
نوشتۀ محمدعثمان نجیب
سیر منفی تحولات سیاسی نظامی در کشور به گونه یی غافلگیر کننده است. اوضاع و احوال آشفته ی کشور مستوجب رسیده گی عاجل و مقدم بر همه امور را دارد که سیاست ورزان و سیاست مداران مصروف آن ها نیستند.
جهش های تقریبن قابل پیش بینی تحولات در سراس کشور می رسانند که روند اداره ی مملکت در حال خروج از کنترول دولت است و نا کارهگی ارکان رهبری ملکی و قوای مسلح را عریان تر می سازد.
هر چند پاکستان مانند ایران هر دو از تهاجم و زخم زدن بر پیکر رنجور کشور ما به مقاصد مختلف ارضی، اقتصادی، سیاسی و در این اواخر آب دریغ نه می کنند و رقابت های منطقه وی و جهانی شان را به خصوص که تحت فشار آمریکا قرار می گیرند بر کشور ما تحمیل می کنند، اما این بار ایران با چرخش نه چندان غیرقابل پیش بینی آرزوی گستردن بساط جنگ در همه کشور را دارد که پیش چشمان ما اتفاق میافتد.
حملات پیهم طالبان در چهار سوی کشور و بیشتر به شمال و واگذاری عمدی شهرستان ها توسط غنی برای طالبان فصل تازهیی از عملی سازی سیاست آمریکا و انگلیس است تا به هر نوعی شده شمال را بزنگاه خود توسط غنی کرزی و طالبان مبدل سازند و آسیای میانه را بر ضد روسیه تحت رصد داشته باشند. وارد شدن تلفات به نیروهای امنیتی و دفاعی کشور و مردم نشانگر و سقوط برق آسا و بدون مشکلِ شهرستان ها توسط طالبان حاصل پلان های زمان کرزی است که غنی آن را دَرَو میکند.
فراموش نه کنیم که با استفاده از این اوضاع نابه سامان زمان عملی شدن تهدیداتی است که روحانی رئیس جمهور ایران چندین ماه قبل در ارتباط به مهار آب های افغانستان توسط دولت مطرح و استان فراه را آماج حملات طالبان ایرانی قرار داده بود، البته که پاکستان هرگز نه میتواتد از نظر دور باشد. زیرا در بر اندازی اقتصادی و سیاسی و نظامی و حتا اجتماعی کشور ما همه بیگانه ها و همسایه هایی مثل ایران و پاکستان محور شرارت اند. اما حملهی آن گاهِ طالبان ایرانی به فراه ها فقط یک بخش کوچکی از دلایل نا امنی ها بود که بر جغرافیای فراه. ولی فراتر از آن جنگ های سراسر کشور را میتوان نتیجهی سوی مدیریت عقلی و عمدی دولت مدسسِ افغانستان دانست و بس. زیرا این ها فقط مصروف فروعات اند که قدرت شان را استمرار بخشند و تفرقه را بر ملت تحمیل کنند. فاجعه ی ملی کشور را فرا گرفته و شیرازه ها شکسته شده اند. و وزیر دفاع آن زمان ، بیشرمانه بار بلند جنگ را در فراه جنگ مدیریت آب می دانست او توضیح نه داد که جنگ های تمام شرق و غرب و شمال و جنوب و شهادت جوانان ما در میدان ورزشی کریکت ننگرهار مدیریت چی بوده است؟ کندز، کندهار، ارزگان، خوست و تمام کشور که در جنگ می سوزند، و نه بود رفاه و خدمات اجتماعی و نه بود توسعه و انکشاف متوازن و تقرری های نا متوازن، به یغما بردن اقتصاد به صورت سیستماتیک توسط یک تبار و قوم خاص، عملی شدن طرح تئوری های توطئه علیه سایرین و برتری جویی های تباری و قومی در چی است؟
از جانبی هم فشار این روز های ایران بر فراه توسط ایادی خریده شده اش به نام طالب، هشداری است به آمریکا و هم پیمانانش که بدانند خروج از برجام یا تحریم ایران کنش های منفی ایران را که هیچ گاهی هم به جانب افغانستان مثبت هم نه بوده است، بر علیه آمریکا در پی دارد و چالش زا است با آن که آمریکا از آن فرصت به خوبی برای استقرار پایگاه های خود در حواشی مرز های ایران سود جست ولی فشارهای این چنینی، گسست امنیت و فرصت های زنده گی را از مردم ما می گیرد و هر روز قافله ی مرگ جوانان رشید وطن را طویل تر می سازد. فرار دزدانهی یک ابر قدرت جهانی از کشور نتیجه و تبعاتِ نابخردی سیاسیون و نظامی های آمریکا و انگلیس و باور بیش از حدِ آنان به پاکستان و غرور. خاص اقتدار بود که توسط جنگ خاموش پوتین به سرافکندهگی فرار را بر قرار ترجیح داند.
ترور بیولوژیکی مارشال دوستم توسط آمریکا و انگلیس به همکاری مستقیم غنی و کرزی و عبدالله در یکی چنان ایامِ دشوار مستقر در شمال بخشی از ایجاد موانعی است در مبارزهی تنها مارشال وطن دوست و باغیرتی که همه عمر اما با صلابت و شکسته نفسی و مناعت چون کوهی در مقابل متجاوزین بود. نه احمدشاه مسعودی و نه مارشال فهیمی و نه دوستمی را داریم که در یک چنان حالات پوز طالب و طالب پروران را به خاک بمالند .
سُتردن بار غم ملت و درد و اندوه این کشورِ ماتمزده در دستور کار هیچ گروهی قرار نه دارد
من جانبدار تقرر آقای بسم الله محمدی در وزارت دفاع نبودم و نیستم،. به دلیل این که غنی به مشورهی کرزی و خلیزاد و پاکستان خواست در آخرین دقایقِ بازی طوق شکسته و غیر قابل ترمیم امنیت افغانستان را به گردن او بیاندازد و فردا بگوید که ما مقصر نبودیم، وزیر دفاع ما بی کفایت بود و چنان هم میکنند، اقتدار و کرسی نشینی آنقدر ها اهمیت ندارد که به خاطر آن تاریخ سیاهی برکارکرد های مان نوشته شود.
ما حالا رهبر سیاسی نداریم ولی به عهدهی اکثر یابو های سیاسی کشور است تا با استفاده از طرح های خردمندانهی آگاهان در مقابله به این حملات و جلب حقیقی همکاری های آمریکا و متحدان اش برای تامین امنیت همه کشور به خصوص شمال اقدام نمایند.
هیچ عقل سلیمی قبول نه میکند که تحرکات با چنان ساز و برگ طالبانی و حملهیی به چنین گستردهگی را نیرو های بینالمللی آگاه نه باشند. پس الزامی است که دولت با مسئولیت و بدون بی تفاوتی در برابر ریخته شدن خون جوانان و مردم کشور نه برای ادامهی قدرت که برای بقای ملک و ملت کار کند.
فاشیزم سیاسی، قبیلهوی، کشوری و شخصی دیگر هرگز کارا نیستند جزء امتداد لحظه های خونین و خون آفرینی در کشور ما یک آدم روانی و دیوانه و مستبد و دیکتاتور و قومگرا و دشمن آشکارِ ملت در شمال و شماالشرق و حوزه ی پارسی زبانان در رأس ارگ آورده اند که غنی نام دارد و همه دیدیم اربابش در آمریکا و در بگرام با او چه کردند. آقا تا حال خمی به ابرو نیاورده که در کشور چی حال است چون میداند که پلان هایش عملی می شوند .
پوتین با طرح نگهداشتن بیطرفی افغانستان در اوج بحران اوکرایین و درگیری نامعلوم خاتمهی تاریخ نشان داد که نظارهی اوضاع را در دست دارد و نوعی خودش را نزدیکتر از دگران برای تصمیمگیری در مورد افغانستان نشان داد. ولی پوتین نه گفت که سرنوشت پیمان های نظامی بسته شدهی چند سُویهی افغانستان با کشور های منطقه و آمریکا و خود روسیه چه میشود؟ آیا بر اعلام ابطال تمامی این قرارداد ها توسط طالبان بسنده میکند؟ در این صورت بحث حقوقی عدم مشروعیت داخلی و بینالمللی طالبان چه اثری بر ابطال احتمالی قراردا های منعقد شده توسط طالبان خواهد داشت؟ آیا مافذ خواهند بود یا الغا؟ واکنش و تصمیم کشور هایی که با این نوع قرارداد ها یک طرف تصمیم با افغانستان اند چه خواهد بود؟ یا پوتین راه عبوری برای گریز از یک جبههی جدید از سوی افغانستان بر ضد کشورش جست و جو دارد تا درد سرش اگر کاملاً از بین نه میرود کمتر شود؟ برگ برندهی پوتین در عقبهی حمایتی این تصمیمش داشتن حقو وتو در شورای امنیت ملل متحد و حمایت حامیان منطقهیی او است.اگر در دراز مدت به این تصمیم خود پابند بماند. جانبداری برحق پوتین از حضور اقوام دگر به خصوص تاجیکان در افغانستان که محروم همه امور اند، درست پا به پای سیاست ستالین در سیاست خارجی ماسکو است. ولی تجربه های دوران های گذشته هم نشان داده که برای سیاسیون بلوک شرق آن زمان هم سیاسیون پشتون تبار افغانستان با اعتمادتر بودند نسبت به سیاسیون دگر اقوام در افغانستان. دیدیم هم که دکتر نجیب را به جای ببرک کارمل نشاندند و شادروان کارمل صاحب صریح گفتند که قربانی اشتباهات شوروی و توطئهی رفقای خود شده اند. هر چند دفاع آن زمان پوتین از تاجیکان افغانستان پاسخ کوبندهیی بود بر دهان آمریکا و انگلیس و اروپا و به خصوص آمریکا که پشتون ها را اکثریت افغانستان میخواندند و سی ای ای بدون ان که کسی بپرسد یا لازم بوده باشد در مورد زبان فارسی و فارسی زبانان و گویا اکثریت بودن پشتون ها سخن گفت. موردی که اصلاً هیچ ربطی به آن سازمان نه داشت و در حقیقت یک مداخلهی صریح در امور افغانستان بی پرسان بود به نفع عملی کردن برنامه های پشتون محور سیازی یک سرهی افغانستان در وجود طالبان. غنی که مجری تحتذامر امریکا برای این پروژه بود وظایف خود را به خوبی انجام داد. از آن جا که غنی و محب و دستگاه ارگ جمهوری غنی خرد سیاسی و استخباراتی و تحلیلی نه داشتند و نه دارند ولی مجریان خوبی برای هدایات غرب و به خصوص خیال تبرئهی خود در آینده بودند که محب در سفری به ماسکو گویا تقاضای کمک روسیه برای نجات افغانستان را کرده است. نقشی که از اول معلوم بود به دست آمریکا فلج میشود. افشای حقیقی رقم ۴۷ فیصدی و بیشتر از آن باشندهگان پارسی گفتار و تاجیکتبار در افغانستان توسط پوتین و به گفتار رسمی توسط شخص پوتین نشان دهندهی علاقهی سیاسی پوتین به واقعنکری های اتنیکی در افغانستان و در عین حال محاسبه شده برای داشتن مرزهای طولانی میان افغانستان شمالی و کشور های آسیای میانه و شرکای راهبردی ماسکو بوده است که ملیت ها و اقوام تاجیک، ازبیک و ترکمن ها همسایه های خردمندی اند برای هر کشور هم مرز با استان های شان. غنی دانسته بود که او مأمور تسلیمی خود خواسته و هدایت گرفتهی آمریکا و اروپا و انگلیس برای فروپاشاندن کشوری به نام افغانستان بود که خودش هیچ ربطی به آن نه داشت. به آن ملحوظ هم سفر محب را به روسیه زیر نظر داشت که گویا نامهی تقاضای نجات افغانستان را به پوتین برساند و چنان شد. چطوری که آقای جان غوثجانباز بسیار ظریفانه این افشاگری را در برنامهی جمهوری پنجم نمودند.در این میان است که پوتین هم هیچ نقشی برای رهبرنماهای فراری جمهوری در برنامه اش نه داشت. ولی خبری که پسا این برنامه منتشر شد گویا پوتین آقای خلیلی و هیئتی از جنبش را دعوت کرده تا به ماسکو بروند. این تغییرات و این برنامه ریزی های هدفمند از جانب ماسکو نوعی اقدامات پیشگیرانه از نفوذ غرب به افغانستان و جلوگیری صدور جنگ به آسیای میانه است. ولی مهم این است که آقای پوتین چهگونه اطمینان دارد که در این بازی دو رُویه برنده خواهد بود؟ چنانی که حدود دو دهه پیش تذکر داده بودیم باز تأکید داریم که افغانستان در هر حالت پامال امیال قدرت طلبان و قدرت نگهداران است. طالب که به هیچ عنوان نیروی قابل اعتنا و اعتماد به تعهدات خودش نیست و تازه هم هیبتالله غایب فرمان جنگ جهانی اسلامی از قرائت خودش را صادر کرد و ماهیت برنامه های پنهان و ننگین دوحه هم رنگ باخته است و حدا اقل آن چیزی که آشکار شده عدم پابندی طالب به صدور جنگ است. این جا پوتین میتواند نقش سرنوشت ساز را به نفع روسیه در برابر غرب ایفاء کند. مگر اگر وضع تحت مدیریت خردمندانه گرفته نه شود، جنگ از مرز های افغانستان در برابر روسیه به نیابت آمریکا توسط طالب حتمی است و اجتناب ناپذیر. نادیده گرفتن نیروهای اصلی مقاومت ملی نسل جوان و جانبازِ دوم تحت رهبری احمد مسعود توسط پوتین و اتکای پوتین به مهره های وطن فروش دیروز مانند خلیلی یا گرد آمده های ناچار به دورِ مارشال دوستم اشتباهیست که اگر ماسکو در کوتاه مدت از آن بهره برداری کند ولی در دراز مدت ناممکن است. چون نسل جوان افغانستان دگر نه میگذارد که نادیده گرفته شود. حقیر باری در یکی از مقالات نوشته بودم که کهنه پرستی و پیر پرستی جهان در افغانستان دو گونه است و نامیرا. یکی جهان هرگز از حمایت پشتون سیاسی برای احراز مدام رأس قدرت کوتاه نه میآید و هم مهره هایی چون خلیلی را هم در مرحلهی کاربرد های ابزاری میرقصاند. دعوت از یک نفر و یک گروه که نه میتواند حلال مشکلات افغانستان باشد. دوستم یاران و همرزمان دیروز را با خود داشت که هر کدام شان در کنار دوستم هزاران جوان شان را قربانی ارتقای ظرفیت ازبیک تباران و دگر شاخه های آن در شمال کرده اند. حتا نیروهای بیشماری از دگر اقوام در کنار دوستم برای رزمیدن در آوردگاه عدالت سهیم و جانباز بودند که نه میشود آنان را نادیده انگاشت. پنجشیر، اندراب ها، شمالی بزرگ، حوزهی پهندشت شمالی همه و همه نیروهای جانباز مقاومت دوم را در خود داشتند و دارند. در حالی که تاکنون هیچ گروه خاصی از جنبش ملی اسلامی افغانستان یا احزاب خلیلی و محقق عملاً وارد معرکهگاه های نبرد بر ضد هژمونی طالبانی نه شده اند. چهگونه ممکن است تنهاییام ایجاد یک شورای مقاومت را رسانهیی ساخت ولی کاری انجام نه داد. به یاد داشته باشیم که پوتین این طرح بیطرف نگهداشتن افغانستان را نه برای حمایت از خود افغانستان که برای تحکیم موقعیت خودش در منطقهی با ارزش ژئوپولتیک از هر منظر شامل برنامه های رسمی راهبردی کرملین ساخته و آن را به عنوان حربهی با ترانهی ترساننده در مقابله با غرب و پاکستان رونمایی کرده است و آن را پیگیری هم میکند یا به سخن دیگر افغانستان از همان اولین دقایق همهگانی سازی این طرح پوتین بیطرف شد. پوتین شوخی نهدارد. ولی این که سرنوشت ملت افغانستان در این میانه چه خواهد شد؟ مایهی نگرانیست. دوستم باید متوجه باشد که موقعیت های ملی اندیشی و اقوام دگر افغانستان در این تعاملات احتمالی جدیدی را مانند گذشته در نظر داشته باشد و فراموش نه کند. من اسنادی دارم که هم من شخصاً و هم دوستان دگر بار ها به ایشان توصیه های دوستانه کردیم ولی نادیده انگاشتند و به زمین خوردند. این ها نتیجهی باور شان به پشتون سیاسی آن هم بیماری مانند غنی خاین و فراری بود.