(پيرامون تأسيس حزب دموکراتيک خلق افغانستان وسقوط حکومت جمهوری افغانستان درآغازسال دوم دهه نود ترسايی)
امین درحال بوسیدن دست نور محمد ترکی
(تشکيل دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان؛ بروزاختلافات ميان هردو جناح حزب برسر شکل و مضمون اين رويداد که منجر به پيروزینخستين کودتای درون حزب توسط امين؛ اخراج و سرکوب رهبران و کادرهای جناح پرچم از رهبری حزب و دولت گرديد)
طوری که دربخش پيشن ذکرگرديد،
درنتيجه ی قيام مسلحانه ی تحميلی هفتم ثور1357، قدرت سياسی ازسلطه ی سردارمحمد داوود، بوسيلۀ افسران ارتش به حزب دموکراتيک خلق افغانستان منتقل و حزب موظف به تشکيل دولت و تنظيم خط مشی سياسی برای آي
نده ی کشور گرديد.اما ازآن جايی که روند وحدت ميان هردو جناح (پرچم وخلق) ح. د. خ. ا به پختگی لازم نرسيده بود؛ اين رويداد توسط
عناصر سازمان " سيا" در درون حاکميت داوود و بيرون آن، بسيارپيش از وقت برحزب وجامعه تحميل گرديد؛ بنابرآن اختلافات سياسی روی سرنوشت محمد داوود و اعضای خانواده اش؛ پيرامون متن اعلاميه و تشکيل شورای انقلابی، اعضای حکومت، اعضای کميته مرکزی حزب و خط مشی دولت جديد آغاز گرديد.
اما پيش از اين که روی چگونگی اين اختلافات از زبان صاحبنظران دخيلدر کشمش ها چيزی بشنويم؛ نخست بايد علت ها را ريشه يابی کنيم تا با دريافت علل و عوامل رويدادها، معلول را خوبتر دريابيم و پس از آن به داوری بنشينيم و به پرسشهایآتیپاسخ منطقیدهيم:
الف ـ حفيظ الله امين چگونه هرم قدرت را در حزب و دولت بدست گرفت؟
ب ـ او چگونهازدو عضو بيروی سياسی جناح پرچم برده وار بيعت گرفت و با کسب رأی اکثريت، رهبران جناح پرچم ح. د. خ. ا را به خارج کشور تبعيد کرد و متباقی را رهسپار زندان پلچرخی نمود؟
ج ـ چرا منشی عمومی و اعضای رهبری جناح خلق که در قتل علی احمد خرم وزير پلان توسط مرجان عضو باند امين، به اخراج او از کميته مرکزی حزب موافقه نمودند؛ اما حالا همگی در زير دستور وی سرخم کرده دربرابراعمال جنايت بار ضد انسانی وضد حزبی اوهيچ واکنشی نشان نداده وسرخميدند....
برای پاسخ به اين پرسشها می خواهم، کمی به عقب برگرديم، تا مانند آقای ودان روی بروز رويداد ها کورکورانه حرف نزده باشيم و بدون شرح علت، به معلول نه چسبيم واز مسير اصلی جاده ی کاوش و پژوهش، راه انحراف را درپيش نگيريم.
به باورنگارنده، پس ازتشييع تشييع جنازۀ خيبر و صحبتهای تنش آوررهبران حزب،(نمايش قدرت) بطوری حتمی بايست پلنوم کميته مرکزی ويا دست کم جلسۀ بيروی سياسی حزب، بصورتسری درجای امن داير و روی عواقب اين رخداد و اقدامات واپسين، تصاميم لازم آتی اتخاذميگرديد:
ـ مسؤولين نظامی هردو جناح حزب مکلف می شدند تا نخست کميتۀ نظامی واحد را از آگاه ترين و
ورزيده ترين افسران نظامی تشکيل و سپس پلان تدابير منظم دفاعی مشترک را درصورت حملۀ رژيم حاکم، که موضوع انتخاب دو راهی مرگ دسته جمعی ويا دفاع مشروع بود، تدوين و حد اقل به تصويب بيروی سياسی می رسانيدند؛
ـ بايست برای اعضای بيروی سياسی و حتا اعضای کميته مرکزی حزب مخفی گاههای مصون، بمنظور جلوگيری از يورش پوليس رژيم ويا شبيخون عناصر افراطی وابسته به هيأت حاکمه ويا ارتجاع سياه؛ تدارک ديده می شد؛
ـ کميتۀ نظامی مشترک هردو جناح حزب بايد محل مناسب را بمنظور تدويرجلسات کاری مشخص و آماده گی های لازم را جهت تطبيق پلان و دفع و طرد توطئه ها و تهاجم دولت عليه حزب ميگرفتند.
اما باکمال تأسف که نه تنها تدابيرجمعی و مشترک نظامی هردو جناح حزب گرفته نشد؛ بلکه هرچهار مسؤول نظامی جناحهای حزب (علی رغم اين که عبدالوکيل در سفر خارج کشور بود؛ وليک نوراحمد نور، دکتر شاه ولی و حفيظ الله امين) روی حوادث خونبار موجود و عواقب بعدی آن که سرنوشت حزب، نهضت و جامعه با آن وابسته بود نيز نشست مشترک و تدابير باهمی را اتخاذ نکردند.
امين همين که دستور ويا فشاری را ازجانب رهبری حزب، پيرامون اتخاذ تدابير مشترک، احساس نکرد؛ بنابران وی برای تطبيق برنامه های نظامی خود، بطور يکه تاز وارد ميدان يک قمار سياسی و نظامی گرديد ودستوری را ازنام رهبرحزب، مبنی برآغازقيام به عضو رابط بخش نظامی جناح خلق (سيد محمد گلاب زوی) ارسال نمود، که هرگاه افسران جناح پرچم ( رفيع ـ عمرشهيد ـ يوسف ـ مولاداد از قوای چهار و پانزده زرهدار و ديگران ) وارد ميدان نبرد نمی شدند؛ همچنان عبدالقادر رئيس ارکان قوای هوايی ومدافعۀ هوايی بصفت يک کادر حزبی غيروابسته( به نور وامين) رهبری و سوق و ادارۀ قوای هوايی را دردست نمی گرفت؛ با شکست قيام يک جانبۀ جناح خلق، فاجعۀ خونين بدتر ازاندونيزياـ سودان ـ ايران و چلی، تکرار می گرديد و جوی های خون از روشنفکران رسالتمند و متعهد کشور جاری می شد.
مزيد برآن، شوربختانه مسؤول نظامی جناح پرچم حزب (نوراحمد نور) دربخش خود و درجمع رفقای نظامی اين جناح که افسران ورزيده، کار آگاه و دلير بودند و يکبار امتحان لياقت، ايثار و ازخود گذری شان را درکودتای 26 سرطان 1352، درحالیکه اکثريت نزديک به اتفاق آنان درآن برهۀ زمان عضويت ح. د. خ. ا را نداشتند؛ موفقانه ثابت کرده بودند، نيز درمدت ده (10) روزمعينه، هيچ گونه تدابيری رادربرابرحوادث احتمالی بعدی اتخاذ نکرد.
علی رغم اين که وی مسؤول امور تشکيلات و اطلاعات حزب بود؛ مگر در مورد پيشبينی حوادث و اتخاذ تدابير دربرابررخدادهای سرنوشت ساز کشور، آنقدر ازخود بی کفايتی و ضعفهای کمرشکن و زندگی برانداز را به نمايش گذاشت، که هيچ يک از اعضای حزب تصور آن را هم نمی نمود.
بگونۀ مثال، شام 25 اپريل 1978 همين که ازطريق راديو افغانستان اعلان گرفتاری رهبری حزب پخش گرديد؛ امين صبح روز26 اپريل دستور قيام نظامی را دربخش خود به عضو رابط خويش (سيد محمد گلابزوی) ارسال نمود؛ اما قرار اطلاع درآن شب نوراحمد نور برغم اين که درچندين منزل رفقای حزب خود را مخفی نموده بود، به عوض اين که دستور قيام وعمليات نظامی را به رفقای مربوطۀ خويش صادر وآن را ازمخفیگاه رهبری نمايد؛ برعکس مخفيگاه دومی منزل حميد الله کارگر را نيز با کريم ميثاق يک جا ترک کرده رهسپار مخفيگاه سوم درمنزل داوود رزميار واقع شش درک کابل گرديده، انتظار ظهور يک معجزه الهی (!) را می کشيد.
رفقای نظامی جناح پرچم حزب دريک تاريکی، ابهام و دو راهی قرارداشتند. ازيک طرف دستور قبلی حزب مبنی بر اين که: " هرگاه عليه رژيم محمدداوود کودتای ارتجاعی صورت گيرد بايد کودتا خنثی گردد؛ درصورت سقوط رژيم بايد خود قدرت را دردست گيرند"، نزد شان با قوتش باقی بود؛ ازجانب ديگرزندانی شدن رهبران و صدورحکم دستگيری اعضای حزب و نرسيدن دستور قيام نظامی عليه رژيم سرکوبگر محمدداوود.
هرگاه محمد رفيع سرپرست قوماندانی قوای چهار زرهدار با غلام عمر شهيد و محمد يوسف قوماندان قوای پانزده زرهدار با مولاداد و ديگر رفقای قوای چهار و پانزده زرهدار ـ رفقای فرقۀ هشتم پياده و به تعقيب آنان خليل الله رئيس ارکان لوای 88 توپچی و ديگران درداخل ارگ به تصميم و تحليل و تفکر خود ابتکار عمل را دردست نمی گرفتند و اقدامات مشترک را با رفقای نظامی جناح خلق عليه تهاجم رژيم داوود انجام نمی دادند؛ همان گونه که دربالا تذکر رفت، نسلی ازدگرانديشان ترقيخواه و تحول طلب در افغانستان باقی نمی ماند و داوود خان مانند نادرخان و هاشم خان عموهايش همه را سر
می بريد.
بلی! همين بی برنامه گی و مخفی شدن نوراحمد نور طی 30 ساعت درسه مخفيگاه به انتظار ظهور مهدی موعود و پيشدستی حفيظ الله امين در رويداد هفتم ثور1357 بود که زمينه های وسيعی را برای فعاليتهای تخريبی، ماجراجويانه ضد حزبی، غصب قدرت، يکه تازی ها و سرکوبگری های خونين درداخل حزب و در مقياس جامعه، به امين و شرکاء مساعد نمود و وی را درجايگاه فرمانده انقلاب ثور(!) و پرچمی ها رادرموضع " فرمانبردار" امر و نهی امينی های خونخوار، قرارداد.
ـ بعد ازپيروزی قيام مسلحانۀ هفتم ثور 1357 نيز علی رغم اين که هردو جناح حزب درآن شرکت داشتند و بدون شرکت جناح پرچم دراين رخداد آن طوری که دربالا ذکر شد، پيروزی يک جناح غيرممکن بود؛ مگرامين موضوع دستورقيام را که او به نظاميان جناح خلق داده بود؛ وليک ازجانب نوراحمد نور چنين دستوری به نظاميان جناح پرچم صادر نگرديد؛ پيش کشيد و اصرار ميداشت که آنان حق شرکت مساوی را در سرنوشت نظام، رهبری جامعه و ارگانهای دولت ندارند.
درست بربنياد همين ضعف و بی برنامگی و عدم جسارت نوراحمد نور و تسليمی بدون قيد و شرط جبونانۀ لايق ـ بارق ـ غوربندی و سروريورش و انعطاف وعقب نشينی بيش ازحد و پيهم رهبری جناح پرچم بود که امين با اعمال نفوذ بر تره کی و سايرين عملاً نه تنها وحدت سال 1356 حزب را نقض و راه انحصار قدرت را درپيش گرفت؛ بلکه از تطبيق اصول مرامی حزب و خطوط اساسی اهداف انقلابی درمورد ساختار دولت، تشکيل جبهۀ متحد ملی و شرکت دادن ساير روشنفکران و متحدين سياسی نيز انصراف ورزيده، ازطريق سازماندهی توطئه ها و دسايس و انجام کودتاهای خونين درون حزبی، قدرت سياسی را کاملاً غصب و درافغانستان جوی های خون را جاری نمود.
واما چرا سليمان لايق ـ بارق شفيعی دو عضو بيروی سياسی با قدوس غوربندی و سرور يورش دو عضو کميته مرکزی جناح پرچم حزب به حفيظ الله امين بيعت کردند و به تبعيد زنده ياد ببرک کارمل و چهارتن ديگر از کشور و سرکوب خونين رهبران و کادرهای ملکی و نظامی پرچمی ها رأی دادند.
اجازه می خواهم که نگاهی به گذشته اندازم:
برمبنای اظهارات يکی از اعضای بلند پايه ی حزب به نگارنده؛ پس از سقوط حاکميت محمد داوود در هفتم ثور 1357، بنابر دستور مشترک تره کی و امين، هيأتی موظف شد تا دفتر رياست جمهوری و رياست اداره ی مصونيت ملی (ضبط احوالات سابق) را تفتيش کنند و اسنادی را که از نظر سياسی ـ نظامی ـ امنيتی و اطلاعاتی، برای کار و وظايف آتی حزب و دولت، ارزشمند باشند، همه را گردآوری کرده، به گونه منظم ترتيب و به رهبری حزب و دولت بسپارند.
رئيس هيأت که درقيد حيات می باشند، بزرگترين راز پنهانی را که شايد شماری آن را باور نکنند، بدين شرح به نگارنده بيان نمودند:
درمتن اسنادی که ماگرد آوری کرديم؛ يکی هم دفتر ذاتی همکاران مسئول جمع آوری اطلاعات برای اداره ی مصونيت ملی بود که در جمع آنان اسم خليفه عبدالغنی پدر سليمان لايق هم ذکرشده بود، که ویاطلاعات مربوط به ولايت بغلان را جمع آوری و به اين اداره تسليم می داد و بحيث يک عضو اطلاعاتی انجام وظيفه می نمود.
در برگشت از تفتيش، پيش ازاين که گزارش کارمان را به رفيق تره کی تقديم داريم، حفيظ الله امين به من تلفون کشيد و گفت، که از تفتيش تان چيز های که جنايات خانواده ی داوود را برملا سازد، بدست آورديد. من گفتم از داوود خان نه؛ اما يک سندی از پدر يک رفيق حزب ما ديده شد. امين گفت: قبل از ديدار با تره کی صاحب ،اگر زحمت نشود بدفتر من تشريف بياوريد.
چون درآن لحظات امين لقب قوماندان سپيده دم انقلاب را از آن خود کرده بود و بامن هم ميانه ی چندان خوبی نداشت؛ ناگزير بدفترش رفتم و جريان را برايش گفتم.
به مجرد سخن گفتن از ثبت نام خليفه عبدالغنی پدر لايق در دفاتر مصونيت ملی (ضبط احوالات سابق) امين آنقدر از من خوشنود شد که فکرکردم جهانی را به وی تحفه داده باشم. سپس وی تمام آن دفتر و ساير اسناد تفتيش ما را گرفت و گفت که از شما يک جهان تشکر؛ مطمئن باشيد؛ من تمامی اسناد گرد آورده ی شما را نزد تره کی صاحب می برم و اگر تره کی صاحب می خواستند شما را ببينند، يا خود شان به شما تلفون می کنند ويا من شمارا در جريان می گذارم.
فردای آن از طريق رفيق ميثاق و رفقای ديگری... خبرشدم که حفيظ الله امين ساعاتی بعد از گرفتن اسناد ذکرشده، لايق را بدفتر خود خواسته و اسناد را برايش نشان داده است.
طوری که بعداً امين به تره کی گزارش داد: لايق از ديدن اين اسناد؛ نخست شک و ترديد خود را درمورد صحت و سقم آن ابراز داشته گفت که اين يک دسيسه عليه من است؛ اما همين که با صحبت تهديد آميز امين مواجه گرديد. سپس از امين پرسيد، که از من چه می خواهيد؟
امين برايش گفت که گرچه من اطلاع داشتم که هم پدرت نخست مخبر محمد هاشم خان، سپس شاه محمود خان و اخيراً از داوود خان بود؛ وليک بعد از کودتای 26 سرطان 1352 وی عوض خود شما را معرفی کرد و شما تمام اطلاعات مربوط به امورحزبی و سياسیپرچمی ها را به داوود خان می داديد.
همين که شما و خيبر می خواستيد با حزب داوود خان يک جا شويد، از کل جريان آن خبرداشتم.
از همين رو من مخالف وحدت با شما بودم و در جريان انقلاب ثور هم من بر شما اعتماد نداشتم؛ ازهمين خاطر، مسئولين نظامی پرچمی ها را خبر نکردم، که مباداشما راپور اين حرکت ما را به داوود خان بدهيد. اما حالا ببين که اسناد رسمی ارتباط اطلاعاتی پدرت را با دستگاه ضبط احوالات بدست آوردم. پس از اين ديگر قصه ی همه ی شما مفت است.
لايق گفت که اين کاررا نکنيد که اگر خبرآن بيرون درز کند، کل حزب ما بدنام می شود.
امين گفت: با ديدن و رويت اين سند، اين شما هستيد که بدنام می شويد نه من.
لايق گفت، که اين کار را نکن، ما سال ها در کنار هم بوديم؛ يک جا مبارزه کرديم؛ دوست و دشمن مشترک داريم؛پدرم يک روحانی نامدار در کشور است؛ نمی دانم چگونه اسم وی در آن دفتر نوشته شده؛ با آنهم از من هرچيزی که می خواهيد، بگوييدتا آن را، انجام دهم.
امين برای لايق می گويد: اگر شما اين وظايف را انجام دهيدمن اسناد را حفظ کرده اين راز را پنهان نگه می دارم:
اول ـ برای فاميل خيبر و همه اعضای حزب بگوييد که قاتل ميراکبر خيبر، ببرک کارمل است.
دوم ـ ما کارمل و دار دسته اش را از رهبری دولت و حتا حزب اخراج می کنيم و اگر مقاومت کنند زندانی و سربه نيست می شوند. شما همرای بارق شفيعی در بيروی سياسی هرتصميمی را که ما گرفتيم؛ با ما يک جا دست بلند کنيد و در کميته مرکزی هم همين کار را تکرارنماييد.
سوم ـ ليست تمام نظامی های پرچمی را که در ارتباط با خيبر بودند ويا خود تان می شناسيد ،بصورت منظم ترتيب داده و برايم تسليمکنيد.
چهارم ـ ببرک کارمل را در تمام صحبتهای خود از طريق راديو و تلويزيون آن طوری که ما معرفی می کنيم شما هم اورا به اعضای حزب و مردم معرفی و افشاء کنيد.
پنجم ـ درميان اعضای کميته مرکزی و کادرهای پرچمی کار دوامدار کرده آنهايی که استعداد خلقی شدن را دارند؛ معرفی شوند و متباقی هرگاه دست به فعاليت عليه ما و به طرفداری کارمل می زنند؛ ليست آنها را با آدرس های شان ترتيب داده به من تسليم بداريد.
ششم ـ متباقی کارهارا بعداً در وقت و زمانش برای تان می گويم که چی کنيد.
سپس حفيظ الله امين با تسليمی و بيعت لايق و به دنبال وی بارق و غوربندی و سرور يورش، جايگاهش را بعنوان قوماندان سپيده دم انقلاب محکم تر کرد و عملاً رهبری حزب و دولت را بدست گرفت و سرکوب مخالفين درون حزب و دولت را آغاز کرد.
برای معلومات بيشتر، دراين رابطه بهتراست که چگونگی اختلاف نظر و جريان مبارزات درونی هردو جناح حزب رااز زبان شخصيت هايی که در جريان رويدادها حضور داشتند، بيان گردد.
الف ـ سلطان علی کشتمند، عضو بيروی سياسی کميته مرکزی ح. د. خ. ا و وزيرپلان حکومت آن وقت، عملکرد های هردوجانب را اين گونه بازتاب داده است:
«صبحگاهان 28 اپريل در اثر مساعی مشترک تانکيستها و پيلوتها آخرين مقاومتهای گارد جمهوری درهم شکست. ولی محمد داوود تا آنگاه مقاومت کرده بود. پس ازآن گروهی از قاصدان نزد وی به ارگ فرستاده شدند.
هيأت رهبری حزب هنگامی که درحدود ساعت 8 ـ 9 صبح مطلع شدند که محمد داوود حاضر به تسليم نيست. درباره اينکه با وی، همکاران و خانونده اش چگونه برخورد صورت بگيرد، بحث داغی ميان اعضای کميته مرکزی موجود، درگرفت. امين بنحو آتشين درباره انجام حمله مسلحانه بر وی و درصورت مقاومت، ازميان بردن فوری او و همکارانش سخن می گفت. ولی ببرک کارمل بنحو قاطع با آن مخالفت نمود و اظهار داشت که نبايد به هيچصورت باين امر مبادرت ورزيد. او گفت:
«بگذار با حوصله مندی و حونسردی اين مسأله حل گردد. ازهمين اکنون نبايد به مردم و جهانيان چنان انتباه داده شود که انقلاب بيرحم است و ماوراء قانون عمل می نمايد. بگذار دادگاه مردمی درباره آينده وی تصميم بگيرد».
اين حرف ها موجب خشم امين گرديد. وی درحالیکه اظهار می داشت:«ما با سازشکاری سازگارنيستيم» ازجا برخاست و تحت بهانه تأمين تماس با برخی از قوماندانان قطعات جلسه را ترک گفت و پس از ساعتی باز گشت.
بحث پيرامون اين مسأله و مسائل ديگر بدون موجوديت امين و با موجوديت او برای مدتی ادامه داشت تا اينکه يک تن از افسران که گفته می شد از زمره خلقی های وفادار، ولی نه هواخواه شخصی امين بود، با دست و بازوی راست خونين وارد اتاق گرديد و مطالبی را باين مفهوم اظهار داشت:
«من با عده ای از افسران و سربازان داخل گلخانه ارگ شدم و از نام شورای نظامی به محمد داوود ابلاغ کردم که سلاح بر زمين بگذارد و تسليم شود؛ ولی او نپذيرفت و با سلاح دست داشته خود برما فير کرد. يک تن از رفقای ما کشته شد و طوری که می بينيد من جراحت برداشتم. همراهان من طاقت نياوردند، او و همه را که همراه او بودند تحت آتش متقابل گرفتند»....
حفيظ الله امين و همکاران نزديک وی به اين عقيدۀ غلط بودند که گويا در هر دگرگونی خونريزی يک ناگزيری است و برای پيروزی آن بايد هرگونه مخالفت و مقاومتی را با خشونت درهم شکست. بنابرهمين روان مسلط مبتنی بر انقلابيگری ها، انقلابی نمايی ها، خودخواهی ها و انحصارگری های ذهنيگرانه بود که بيرحميها، تصفيه ها، شکنجه ها، اتهامات، توطئه ها، دسايس، ترورها و کشتارها آغاز وتداوميافت...روز نهم ثور(29 اپريل) ازصبح اعضای بيروی سياسی درجايگاه وزارت دفاع افغانستان، درمقابل ارگ دراتاق وزيرگرد آمدند. جلسه داير گرديد و پيشنهادی ازجانب عبدالقادربه جلسه ارائه شد مبنی براين که: برای مدتی تا استقرار کامل وضع، حزب بايد درسايه باقی بماند وچهره نگشايد و رهبری دولت برعهده يی شورای نظامی و نظاميان قرار بگيرد....سپس نور محمد تره کی آغاز به سخن کرد و با نشان دادن واکنش شديد درسيما و حرف خويش پيشنهاد را رد کرد....
حفيظ الله امين که درجلسه بيروی سياسی دعوت شده بود، پافشاری می نمود که قدرت دولتی را بايد شورای نظامی و شخص او در رأس آن تمثيل نمايد و اکثريت وزراء نظامی باشند.... ولی اکثريت قاطع بيروی سياسی با اين پيشنهاد مخالفت کردند. طرح های ديگری نيز پيشنهاد شد و ازجمله ببرک کارمل وهمنظران وی واز جمله اينجانب معتقد بودند که يک اداره مؤقت غير نظامی تشکيل گردد و سپس جای آن را يک حکومت دموکراتيک ائتلافی بگيرد.
نورمحمد تره کی و جانبداران وی از تشکيل شورای انقلابی متشکل از رهبران حزبی والبته خود دررأس آن پشتيبانی می کردند. سرانجام طرح تشکيل شورای انقلابی پذيرفته شد....
شورای انقلابی بالنسبه به سادگی تشکيل گرديد. ترکيب آن را جمعاً اعضای کميته مرکزی حزب و افزون برآن يک تعداد از نظاميان، که در قيام دست اول شمرده می شدند، متشکل از 35 تن تشکيل می داد ... حفيظ الله امين موفق گرديد که اشخاص مطلوب خويش را از ميان افسران شامل اعضای شورای انقلابی بسازد....
شورای انقلابی در نخستين جلسه خويش به روز 30 اپريل 1978 نورمحمد تره کی منشی عمومی کميته مرکزی ح. د. خ. ا را بحيث رئيس شورای انقلابی و صدراعظم و ببرک کارمل را بحيث معاون شورای انقلابی و معاون صدراعظم انتخاب نمود(فرمان شماره 1)....
به روز اول می، پلنوم فوق العاده کميته مرکزی ح.د. خ. ا... درتالارگلخانه صدارت درفضای متشنج و پردرد سر دايرشد. قبل ازتشکيل جلسه.... درتالاربيرونی: تره کی، کارمل، نور، شاه ولی (اعضای دارالانشاء کميته مرکزی) و امين نشسته بودند و رفت و آمد مکرری درآنجا صورت ميگرفت. سرانجام بعد ازظهر، جلسه دايرگرديد وفهرست کابينه يا هيأت وزراء مورد تائيد قرارگرفت. حفيظ الله امين نيزبه پيشنهاد دارالانشاء بخاطر" خدمات انقلابی!" وی بحيث عضو بيروی سياسی کميته مرکزی انتخاب گرديد!....
شايان ياد آوری است که چهار مقام [علاوه برپست رياست شورای انقلابی و مقام صدارت که تره کی هردوی آن را ازآن خود کرده بود] درادارۀ دولت باصطلاح کليدی و مهم تلقی ميگرديد که عبارت بودند از: وزارتهای دفاع، امورخارجه، امورداخله و ادارۀ باصطلاح امنيت دولتی [درآن وقت اگسا]. تره کی وامين برای اينکه سُکان قدرت را دردست داشته باشند برای بدست آوردن هرچهارمقام تلاش ميکردند. درباره وزارت امورخارجه حرفی در ميان نبود، زيرا امين بالای آن دست گذاشته بود. درمورد وزارت دفاع نيز پرچميها ادعائی نداشتند[زيرا عبدالقادر بحيث شخص مستحق درآن پُست مطرح بود] و دررابطه به امنيت دولتی اصلاً هيچگونه علاقمندی نشان ندادند. صرف درمورد وزارت امورداخله که با مسايل پيچيده روزمره مردم و مهمتر ازآن با اداره تمام ولايات و محلات کشورسر و کارداشت، پرچميها[ به تقرر نوراحمد نور، فارغ دانشکده حقوق دانشگاه کابل و منشی تشکيلات حزب] ابرازعلاقمندی نمودند.
همچنان باينوسيله ميخواستند که رهبری اين اداره بدست يکتن ملکی باشد و از يکه تازيها و نظاميگریها بگونه يی جلوگيری بعمل آيد.
محمد اسلم وطنجار بحيث وزيرمخابرات و معاون صدراعظم و درمقابل محمد رفيع بحيث وزيرفوائدعامه پذيرفته شدند. پست وزارت زراعت و اصلاحات ارضی به صالح محمد زيری، وزارت تعليم و تربيه به غلام دستگير پنجشيری، وزارت ماليه به عبدالکريم ميثاق و وزارت پلان به من، سپرده شد.
درجلسه موافقت بعمل آمد که نورمحمد تره کی نه تنها بحيث رئيس شورای انقلابی، بلکه درعين زمان بعنوان صدراعظم نيزکارنمايد. ببرک کارمل درمقامات تشريفاتی معاون شورای انقلابی ومعاون صدراعظم بدون اينکه وظايف مشخصی داشته باشد، تعيين گرديد وحفيظ الله امين افزون بروزارت امور خارجه، مقام معاون صدراعظم را نيز احراز نمود که درعمل بالاتر از تمام صلاحيتهای صدراعظم را دردست داشت.» (1)
ب درمورد رخداد هفتم ثور، دستاورد ها وانحرافات از خط مشی سياسی حزب و دولت، دستگير پنجشيری عضو ديگر بيروی سيياسی حزب درآن زمان چنين مينگارد:
« فرایند زوال حاکمیت حزب دموکراتیک خلق ازهمان لحظات نخستین قیام و رهایی رهبری ازتوقیف استبداد و تصرف رادیو افغانستان آغازشد وبا پیدایی دوگرایش متفاوت ازجمله:قاطعیت ونرمش ـ انحصار قدرت ودفاع از اصول سازمانی ـ خود محوری و رعایت تصامیم جمعی ومصوبه "سند وحدت 12سرطان 1356 خورشیدی" ـ گرایش نیرومند به تمرکز قدرت و مبارزه برای دموکراسی درون حزبی ودولتی ودرنهایت مبارزه برضد کیش شخصیت وبسود رهبری جمعی ـ زایش خود را اعلان کرد و دوگرایش متضاد پیرامون مسأله اشتراک یا عدم اشتراک رهبری سیاسی درقیام مسلحانه، مسألۀ مرگ وزنده گی سردارمحمد داوود؛ دربارۀ تشکیل وترکیب حکومت؛ پیرامون پخش نخستین اعلامیۀ رادیویی قیام برهبری جمعیت دموکراتیک خلق، مسأله پخش خطوط اساسی وظایف انقلابی در رادیو افغانستان و درنهایت پیرامون توسعه کمیتۀ مرکزی وشورای انقلابی؛ میان ببرک کارمل و حفیظ الله امین آشکار گردید ودرهمان نخستین ما ههای آغاز انقلاب ضد فیودالی، رهبری جناح پرچم ازمقامات رهبری حزبی ودولتی برکنار و به سفارتهای کشورهای همسایه واروپای شرقی تعیین و تبعید شدند وشماری آز آنان ازجمله جنرال رفیع، سلطان علی کشتمند وزیر پلانگذاری وسلیمان لایق وزیر رادیو تلویزیون نجم الدین کاویانی وتعداد دیگری از فعالان لشکری و کشوری زندانی وشماری از انان بدون محاکمه سرکوب خونین شدند. جنرال قادر هراتی فرمانده قیام مسلحانه هفتم ثور1357 خورشیدی وطراح تمرکز قدرت دردست سازمانهای نظامی حزب، به شیوه غیرانسانی وانتقامجویانه گرفتار، زندانی وشکنجه شد و جنرال شاهپور احمد زی لوی درستیز ودکترمیرعلی اکبر به شیوه غیر دموکراتیک زندانی وبدون محاکمۀ قانونی توسط چاووشان [چاقوکشان] ح .امین مجا زات سنگين وسر به نیست گردیدند. برمحمد طاهر بدخشی رهبر سازا فرزند جوان ویارانش، مولانا باعث، دکترزرغون ودیگر مخالفان سیاسی غیر مسلح ضربات غیر اصولی ومرگبار وارد آمد.» (2)
طوری که هم ميهنان عزيزما آگاهی دارند، بعد از پيروزی قيام مسلحانۀ هفتم ثور 1357 وآغاز تک تازی ها و حرکت های چپ روانه، افراطی و خود محوری ازجانب حفيظ الله امين وحواريونش؛
« رهبری پرچمیها بخاطر طرح برنامۀ نوين دولتی تدوين شده، پافشاری نمودند. پس ازبحث های زياد، سرانجام فيصله گرديد تا چنين سندی آماده گردد. درنتيجه، کاربرای طرح خطوط اساسی وظايف انقلابی آغازگرديد. بنابه پيشنهاد ببرک کارمل دربيروی سياسی، تصويب بعمل آمد تا طرح بوسيلۀ او و من [کشتمند] آماده گردد. من طرح را تحت نام " خطوط اساسی وظايف انقلابی" آماده کردم و پس از دستکاری خيلی مختصر بوسيلۀ کارمل، سند به بيروی سياسی ارائه شد و به تصويب رسيد. شورای انقلابی نيز برآن صحه گذاشت». (3)
برنامۀ (30) فقره يی «خطوط اساسی وظايف انقلابی» درآن برهه ای از تاريخ کشورما ، پاسخگوی تمامی نيازمندی های اساسی زندگی سياسی، اقتصادی، فرهنگی، امنيتی وانجام خدمات اجتماعی ميهن و مردم بپا خاستۀ مان بود؛ درصورتی که وظايف، مکلفيت ها، وجايب و مطالب مطروحه در آن صادقانه رعايت و درمنصۀ تطبيق قرار ميگرفت؛ آنگاه، امکانات عملی برای استقرارحکومت قانون، توسعۀ نظام دموکراسی، پيروزی انقلاب ملی ودموکراتيک درکشور و عبور از اين مرحلۀ تاريخ مساعد ميگرديد. زيرا به باور نگارنده، برای پيروزی يک تحول بزرگ ووارد آوردن تغييرات کيفی بسود آزادی و سعادت مردم، آبادانی و شگوفايی ميهن و استحکام پايه های يک دولت مردمسالار؛ موجوديت سه عنصر مهم و پايدار نقش مرکزی و تعيين کننده را ايفاء می نمايد:
1ـ تدوين، ارائه وتطبيق يک برنامۀ علمی و سازنده که درآن همه نيازمندی های مبرم، مربوط به حيات سياسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی و فرهنگی مردم، متناسب با شرايط زمان وويژگی های زندگی شهروندان درنظر گرفته شده باشد؛
2 ـ آماده بودن شرايط عينی و ذهنی برای پذيرش و تطبيق برنامه ارائه شده درميان توده های مردم؛ کسب حمايت همه طبقات واقشار زحمتکش جامعه درزمينۀ پياده کردن آن ولگام زدن به دسايس وتوطئه های دشمنان مردم و ميهن؛
3 ـ موجوديت رهبری آگاه، دلسوز، پاک نفس، وطن پرست و متعهد به منافع توده های مردم و مصالح عليای کشور، برای مديريت سالم و ادارۀ بهترامور؛ گزينش کادرهای مسلکی، ملی، مجرب، پاک، با اراده، و معتقد به ترقی و تعالی کشور و وفادار به آرمان سعادت و بهروزی مردم، به وظايف در اداره و رهبری ارگانهای دولت؛ رعايت سياست عادلانۀ کادری، که ستون فقرات هردولت ملی و با ثبات را تشکيل ميدهد.
تا جايی که بخاطر دارم و دراسناد تاريخی معتبر مسجل شده است، اکثريت قاطع مردم افغانستان، بويژه توده های فرودست و مستعد به کاردرجامعه، در آغاز ازپيروزی قيام مسلحانۀ هفتم ثور1357 استقبال گرم و صميمانه بعمل آوردند؛ برنامۀ کارا وسازندۀ (30) فقره يی درمطابقت با اصول مرامی حزب و ضرورت های مهم و حياتی جامعۀ افغانستان هم تدوين گرديد؛ شرايط انجام کار برای تطبيق برنامۀ ذکرشده هم، هرگاه مطابق به قانونمندی نظام اجتماعی کشور، بصورت تدريجی و بدون شتاب زدگی صورت ميگرفت، مساعد بود؛ مديريت رهبری کننده و کادرهای ملی، بصورت کُل دروجود اعضای رهبری و کادرهای حزبی و غيرحزبی، شامل علماء و دانشمندان و کارشناسان بخشهای مختلف، درمقياس کشور نيز موجود بود.
وليک با دريغ و درد که رهبری اداره حزب و دولت، برای مديريت سالم اين رويدادمهم و حياتی و گذار پيروزمندانه ازاين مرحلۀ تاريخ، با آغاز کودتای خونين حفيظ الله امين و شرکای جرمی اش از دست حزب ما وساير مبارزين وطن خواه و مردم دوست، ربوده شد و جايش را هيجانات انقلابی گری، هوسبازی ها، شتاب زده گی ها، يکه تازی ها، فرد گرايی ها و حرکات انحرافی گوناگون گرفت.
درمورد تطبيق اهداف " خطوط اساسی وظايف انقلابی" هيچ گونه برخورد مسؤولانه و تدابيرآگاهانه اتخاذ نگرديد؛ ازتشکيل جبهۀ متحد ملی و استقرار دولت فراگيرملی و نظام دموکراسی هم رسماً انصراف بعمل آمد و جای آن را تيزسهای انقلابی(!) مشهورامين گرفت؛ دريک کلام از تطبيق برنامۀ ح. د. خ. ا مصوب کنگرۀ موسس به زاويۀ 180 درجه انحراف صورت گرفت.
درمورد تطبيق اين برنامه انحرافی و زندگی براندار، حفيظ الله امين بمنظور انحصار قدرت و داشتن دست باز، سلطان علی کشتمند، عضو بيروی سياسی کميته مرکزی ح. د. خ. ا و وزير پلان آن زمان را عقيده براين است که امين کار را از تصفيه و اخراج همه اعضای رهبری و کادرهای فعال و چيزفهم ، با اتوريته، مبتکر وبا اعتبار جناح پرچم ح. د. خ. ا، آغازکرد وبدين گونه يکه تازی های انقلابی نمايی اش، درمعرض نمايش اوليای امور (!) قرار داد:
«طوريکه درعمل ديده شد پلان امين برای تصفيۀ کامل پرچميها ازحزب، ازاداره واز اردو سه مرحله بود:
درمرحلۀ اول، بايد فهرست پرچميها درمقاماتيکه مؤثريت داشتند، تکميل ميگرديد. البته، تشخيص ملکی ها کارمشکلی نبود واين فهرست دراختيار وی قرارداشت.... برپايۀ چنين پلانی، حفيظ الله امين تلاش نمود تا درآغاز به حيله گری، سپس با تطميع و دراخير با شانتاژ و تهديد فهرست نظاميان پرچميها را بدست آورد. او تاحدودی موفق به چنين امری گرديد و باينقرارمرحلۀ اول پلان وی تکميل شد.
درمرحلۀ دوم، او درنظرداشت که اعضای رهبری پرچميها را فلج نمايد وبه سه بخش ازهمديگرجدا سازد. برای اين منظور، اولاً او موضع آن عده را که با وی تبانی داشتند، بنفع خويش محکمتر و مشخصتر ميکرد. ثانياً شماری را که درامورتشکيلات ملکی و نظامی حزب شناخت، اتوريته، دسترسی و امکانات بسيج داشتند، ازافغانستان تبعيد مينمود و باينوسيله دست شان را ازسازماندهی درون حزبی کوتاه ميکرد. ثالثاً شماری را ازقبل انتخاب و نشانی مينمود و درتوطئه ايکه قبلاً خود سازمان داده بود، درگير ميساخت و بهانه برای سرکوب کامل حزب بدست ميآورد.
مرحلۀ سوم، عبارت بود ازتصفيۀ وسيع حزب و سرکوب قاطع تمام پرچميها... برای اين منظور، امين بهانه ميکرد و هرروز شکايت جديدی را بالا ميآورد که گويا پرچميها و بخصوص افسران نظامی دراين و آن امر، دراينجا و آنجا، دراجرای وظايف انقلابی سهل انگاری ميکنند و حتی کارشکنی مينمايند؛ يا گويا اينکه مشاورين شوروی ازروشها و شيوهای کار غيرمسئولانه آنان انتقاد دارند....
ديری نگذشت که عزل و تبدل نظاميان هوادار پرچميها و اشغال پستهای آنان بوسيله خلقيهای وفادار، آغاز گرديد. دراين جريان فهرستی ازنظاميها که اکثريت آنان وفادارشخص امين بودند برای شمول در ترکيب شورای انقلابی پيشنهاد گرديد. [ اين تعداد علاوه برآنانی بود که درروزهای اول بعد ازقيام ثور به اين مقام برگزيده شده بودند- نگارنده]. اين حرکت موجب تحريک جدی رهبری پرچميها بخصوص ببرک کارمل و نوراحمد نورگرديد. مشاجرات بالا گرفت، ولی آب زورسربه بالارفت.
پس ازآن، کشمکشها بيشترگرديد و درجلسه مؤرخ 17 جون 1978 بيروی سياسی، امين با اکثريت آراء خلقيها [ بشمول لايق و بارق ] تصميم گرفت که شماری ازاعضای رهبری پرچميها را به خارجه تبعيد کند و البته مفهوم شده شمار ديگری را ازسرراه خويش به طرق ديگر بردارد.
ببرک کارمل حين ملاقات پوزانوف سفير شوروی با نورمحمد تره کی دردفترش واقع درقصرگلخانه " خانه خلق " خواست که مطالبی را درميان بگذارد. او بتاريخ 18 جون 1978، درحاليکه سفيرشوروی پوزانوف و سرمشاورحزبی خارازوف نزد تره کی بودند، به دفترکاروی وارد گرديد.
کارمل بدون توجه به سفيرکبير، ازاوضاع و احوال پيش آمده بشدت شکايت نمود و ازتره کی خواست که به آن وضع ناهنجار خاتمه بخشد. تره کی دنبالۀ صحبت را با کارمل موکول به آينده کرد، ولی ازاين واقعه بشدت برافروخته گرديد. معهذا، برطبق ياد داشت پوزانوف دريک سند رسمی محرم که درسال 2000 برروی شبکه انترنت برگردان آن به زبان انگليسی پخش گرديده است، کارمل چنين اظهارداشته بود:
" اخيراً به نظر ميرسد که وحدت درحزب ازميان رفته است و اين امر بدون ترديد تأثير برخود حزب، براداره دولت، ارتش و انقلاب و بر اعتبارشوروی وارد مينمايد و ميتواند به عواقب ناگواری منجرگردد... متأسفانه عليه ما ( پرچميها ) درحزب، دولت وارتش تحريکات صورت ميگيرد. من نميخواهم پرابلمی ايجاد نمايم تا نه دوست و نه دشمن نتوانند ازموقف من بهره برداری نمايند. برطبق فيصله مؤرخ 17 جون 1978 بيروی سياسی کميته مرکزی شماری ازرفقا بحيث سفير به کشورهای خارجی فرستاده خواهند شد. من و نوراحمد نور... مفيد ميدانيم که بحيث سفرا يا درتحت نام تداوی صحی به خارجه برويم تا اينکه زمينه برای تحريکات عليه مردم نجيب و صادق داده نشود... متأسفانه من نه درحزب و نه در ارتش امکانات آنرا ندارم که ازتسزهای [ تزسها ی] خويش دفاع نمايم، دشوار است که فيصله نامه 24 می درباره وحدت حزب و رهنمود های بيروی سياسی مورد تطبيق قراربگيرد. آنها بر روی کاغذ باقی ميمانند و چيزی بيش ازآن نيست... من هم درحزب و هم درحکومت سمت دوم را پس ازتره کی دارم ، با وجود آن نميدانم که درکشور چه ميگذرد. آنان مرا تجريد کرده اند، من درمسايل سياستهای داخلی و خارجی سهمی ندارم و من مثل اينکه در يک قفس طلايی زندگی مينمايم".
پوزانوف درسند متذکره بالا، نگرانی کارمل را درباره اينکه اعضای حزب ( پرچميها ) تحت فشار و کشتار قرارخواهند گرفت و بدنام ساخته خواهند شد، يادداشت کرده است. برپايه آن، کارمل چنين گفته بود: " من خود درتحت تهديد بسر ميبرم و ممکن است که مورد پيگرد قرارگيرم ".وی درنتيجه صحبتهای خود چنين اعلام کرده بود: " وضع درحزب بسوی انشعاب انکشاف می نمايد ".
برطبق يادداشت پوزانوف درسند متذکره ، تره کی چنين نظرقاطع ابرازنموده بود: "
تمام مسايل در ارگانهای حاکمه ح. د. خ. ا براساس مرکزيت دموکراتيک فيصله ميشود و هيچکسی، هيچکسی را تهديد نميکند. درحزب انشعاب وجود ندارد، وحدت حزب تحکيم گرديده است باوصف اينکه برخی اشخاص عليه آن اند. هرگاه کسی عليه انقلاب و وحدت حزب حرکت نمايد، دراينصورت تصفيه حزبی صورت خواهد گرفت. تروروجود ندارد، ولی بايد دانست که اين يا هرشخص ديگری برای انقلاب خطری بوجود آورد، درآنصورت موازين قاطع جزايی بر وی تا جزای اعدام تطبيق خواهد شد".
پوزانوف درپايان يادداشت کرده است که با اين حرفها، تره کی صحبت را قطع کرد و فهماند که نميخواهد صحبت را با کارمل ادامه بدهد. کارمل خداحافظی کرد و رفت.
پوزانوف اظهارميدارد که دربقيه صحبت، تره کی اظهارداشت که: حزب متحد است و وحدت آن روزتا روزمستحکمتر ميشود و درباره کسانيکه عليه وحدت قرارگيرند چنين اظهار نمود:
" ما آنانرا مانند اينکه زيررولربخار (جاده صاف کن غلتان) قرارگيرند، خورد و خمير خواهيم کرد.
اينچنين اقدامات صرف موجب تحکيم حزب ميگردد.
تشديد فشار و تبعيد رهبران پرچميها:
فشار برکارمل ازطريق آراء اکثريت اعضاء بيروی سياسی و کميته مرکزی شدت يافت. با استفاده ازآن بيروی سياسی بتاريخ 24 جون 1978 با اکثريت آراء فيصله کرد که شماری از رهبران پرچميها به خارجه فرستاده شوند. کارمل وادارگرديد که به آن تن دردهد. امين بجای کارمل مقام منشی کميته مرکزی حزب را احراز نمود. ولی، حرف دراينجا پايان نيافت و متعاقباً اعزام عده ديگری ازاعضای رهبری پرچميها بخارجه مطرح گرديد. درنتيجه دراواخر همين ماه، کارمل به چکوسلواکيا، اناهيتا راتبزاد به يوگوسلاويا، محمود بريالی به پاکستان، نوراحمد نور به ايالات متحده امريکا، نجيب الله به ايران، عبدالوکيل به بريتانيا بحيث سفيرتعيين و اعزام شدند. همچنان عبدالمجيد سربلند دربمبهئی هند بحيث جنرال قونسل و عده ديگری بحيث سکرترها تعيين و عازم کشورهای مربوط شدند.
بدينگونه، بيروی سياسی به يک ماشين رأی دهی برای پيشنهادات امين مبدل شده بود. برای مدت کوتاه ديگر تنها يک رأی مخالف ازسوی من وجودداشت وبس که هيچ جای را گرفته نمی توانست» (4)
طوری که در متن بالا تذکار رفت، حفيظ الله امين بعد ازتبعيد رهبران جناح پرچم ح. د. خ. ا و احراز موقعيت ( رسماً بمثابۀ شخص دوم؛ ولی درعمل گردانندۀ همه اموردولت) زمانی که اطمينان کامل حاصل نمود که ديگر هيچ گونه واکنش و مقاومتی جدی دربرابر اعمال و حرکات خرابکارانه اش وجود ندارد؛ بعنوان، نخستين ضربه، به تاريخ 26 اسد 1375 دستگيری جنرال شاهپور احمدزی رئيس ستاد فرماندهی قوای مسلح کشور(لوی درستيز) و دکترسيد علی اکبر سرطبيب بيمارستان جمهوريت، اقدام نمود. به تعقيب آن جنرال عبدالقادر وزيردفاع را که رهبری قيام مسلحانۀ هفتم ثور1357 را تا پيروزی نهايی آن به عهده داشت؛ به اتهام واهی و بی بنياد که گويا وی درحادثۀ شبهنگام سقوط چند ساعتۀ ولسوالی کشم بدخشان در اجرای وظيفه غفلت کرده (چراولسوالی را بمباردمان نکرده و شهروندان آن منطقه را قتل عام نه نموده است)، نيززندانی وتا سرحد مرگ شکنجه نمود. علت اين واکنش خشن درمقابل جنرال عبدالقادر اين بود که موجوديت وی در مقام وزارت دفاع، برای امين غيرقابل تحمل پنداشته ميشد؛ زيرا امين کليه القاب وافتخارات نظامی را در رويداد هفت ثورمنسوب به خود می ديد؛ درحالی که مردم افغانستان اين شايستگی را ازآن جنرال عبدالقادر ميدانستند.
سلطان علی کشتمند جريان حادثه را به گونه زير شرح ميدهد:
«صبح يکی از روزها درشهر، اين آوازه پخش گرديد که عبدالقادر، وزيردفاع رژيم به اتهام انجام کودتای نظامی دستگيرشده است. شام همان روز(6 اگست) جلسۀ بيروی سياسی دايرگرديد. درآغاز، نورمحمد تره کی با آوازگرفته ولکنت زبان مطلب را باطلاع رسانيد وگفت که تفصيل موضوع را امين صاحب بازگومينمايد. حفيظ الله امين با غرور وآشکار ا اظهار داشت: " جنرال عبدالقادر درصدد انجام يک خيانت بزرگ ملی يعنی کودتا عليه دولت انقلابی بود. او امروز صبح دستگيرگرديد و وی به جرم خويش اعتراف کرده است".
با استماع اين مطلب، همه تکان خوردند و گيچ شدند. بعضيها زيرزبان چيزهای نامفهومی گفتند و بعضيهای ديگر اعم ازپرچميها و خلقيها سخت ترسيدند و خاموش باقی ماندند. اين اولين بار پس ازقيام نظامی اپريل بود که يکتن ازاعضای رهبری حزب وآنهم وزيردفاع دستگير و زندانی شده بود. ازميان همه، غلام دستگير پنجشيری اظهارداشت که اين غيرقابل باوراست که عبدالقادر خاين باشد و در صدد انجام کودتا! او گفت:
"ماهمه شاهد فداکاريهای وی درشب انقلاب بوديم" و به تعقيب آن چنين پيشنهاد کرد: "بهتر است وی در جلسۀ بيروی سياسی احضارگردد تا اززبان خود وی بشنويم".
اين حرف به شدت ازجانب حفيظ الله امين رد گرديد و گفت:" اوديگر يک خاين است وحق ندارد که در جلسۀ حزبی شرکت نمايد، ارگانهای مربوط ازوی بازجويی خواهند کرد".
درراستای صحبت پنجشيری عبدالکريم ميثاق و صالح محمد زيری نيز حرفهايی گفتند و بنحوی ناباوری و مخالفت خويش را ابرازداشتند.
نورمحمد تره کی بحيث يک استدلال، دليل يا سند برای محکوميت عبدالقادر، اظهارداشت:
" فراموش نبايد کرد که او(عبدالقادر) دراولين روز پس از پيروزی انقلاب، طرح شورای نظامی را پيش کشيده بود".
همه بشمول تره کی ميدانستند که آن طرح ازحفيظ الله امين بود و صرف عبدالقادر به دستور وی آن را ارائه کرده بود. امين ابرو درهم کشيد و گفت:
"قادر برطبق اسناد محکوم است و ضرورت به ياد آوری از حرف يا کارگذشته اونيست".
من اگرچه ميدانستم که حرف زدن درباره بی اثر و خطرناک است، ولی نتوانستم خاموش بمانم و اظهار داشتم:"من به هيچوجه باورندارم که عبدالقادر اولاً درانديشۀ کدام عمل کودتائی باشد و ثانياً هرگاه کودتا ميکرد چگونه و همکاران وی کی ها هستند که دستگيرشده باشند".
حفيظ الله امين بشدت حرف مرا قطع کرد و اظهارداشت:" قادر رهبرکودتا نيست که همکاران وی دستگير ميشدند، بلکه او صرف يک وسيله بود و بزودی رهبری سياسی کودتا کشف خواهد شد".
اوبا اظهارجمله اخيرخويش کينه توزانه چشم به چشم من دوخت و پوزخند زد.
نورمحمد تره کی به اشارۀ امين، بعجله پايان جلسه بيروی سياسی را اعلام کرد و اظهارداشت که زمان کم است و بايد فوراً جلسۀ نظاميان دايرگردد و موضوع باطلاع آنان رسانيده شود. وی ازامين پرسيد: " همه جمع شده اند؟" او بجواب گفت:" ببينم"
او ازاتاق خارج شد. درمدت غيابت کوتاه وی، همه غرق درانديشه های خود شدند و هيچ کسی حرفی برزبان نياورد. امين بازگشت و گفت که همه درتالار جمع اند و صرف چند تن از قوماندانان که ازبرخی ولايات تأخير داشتند، همين اکنون وارد ميدان هوايی شده اند و پس از چند دقيقه اينجا ميرسند.
برای اينکه به سوال احتمالی برای عدم شرکت اعضای بيروی سياسی يا ترکيب اشتراک کنندگان درجلسه نظاميان گويا ازقبل جواب گفته شده باشد، اظهارگرديد:"جلسه نظامی متشکل ازاعضای صرف نظامی شورای انقلابی و قوماندانان نظامی داير ميگردد و ضرورت برای شرکت اعضای بيروی سياسی درآن نيست".
ولی اين گفته برای سالهای بيشماری جواب نبود که درذهن و مغز هريک ازاعضای بيروی سياسی بوجود آمده بود و عدۀ بيشتر ايشان با وجدانهای جريحه دار، ارگ (خانه خلق) را ترک گفتند....(5)
به ادامۀ دسايس ذکرشده، سريال سرهم بندی توطئه ها و انجام جنايات شدت بيشتر يافت؛سلطان علی کشمند وزير پلان با جنرال محمد رفيع وزيرفوايد عامه (فرمانده ديگرقيام هفتم ثور) وعده ای از کادرهای ورزيدۀ جناح پرچم ح. د. خ. ا، يکی پی ديگر دستگير و تاسرحد مرگ شکنجه شدند و توطئه چنان به پيش رفت، که بازداشتها شامل حال تمام کادرها و فعالين جناح پرچم حزب، سازمان جوانان و سازمان زنان افغانستان گرديد.
درجو يک چنين فضای سياسی خفقان آور، ديگرهيچ راهی، به جز پيشبرد کار و مبارزات مخفی و مقابله با اين باند خون آشام توطئه گر؛ در محور "سازمان مخفی پرچمداران، حزب دموکراتيک خلق افغانستان ا"؛باقی نمانده بود.
بدين شيوه تاريخ ،رسالت پيشبرد مبارزات مخفی سازمان يافته را بدوش پرچمداران ح.د.خ. ا، گذاشت!
ازاين که شماری ازعناصرعقده مند، شکست خورده، مشکوک و وابسته به سازمانهای اطلاعاتی کشورهای منطقه و بين المللی، فعاليتهای سازمان يافته را برضد ح. د. خ. ا و رهبران پرمقياس و رسالتمند آن آغاز کرده، دراين راستا تبليغات خصمانه راعليه سازمان آزاديبخش پرچمداران ح. د.خ. ا(سازمان مخفی حزب) که دردشوارترين شرايط تسلط استبداد خونين حفيظ الله امين، پرچم مبارزه و مقاومت دادخواهانه مردمی را برضد ديکتاتوری طرازفاشيستی باند جنايت پيشۀ امين و شرکاء و بدفاع ازشرف، ناموس، حيات و آزادی مردم افغانستان؛ بمنظور جلوگيری ازانجام يک دسيسۀ سازمان يافتۀ بين المللی عليه ح. د.خ. ا و نهضت دموکراتيک جامعۀ افغانستان؛ برافراشتند و باريختن خون و نثار کردن گرانبهاترين جوهرهستی، يعنی جانهای شيرين بهترين فرزندان خويش، به حيات ننگين ديکتاتور جبار وستمگر دراين خطۀ باستانی پايان داده سنگرمقاومت دادخواهانه را تحکيم بخشيدند؛ نيز برپا نموده افاده می نمايند که گويا: حفيظ الله امين انقلاب ثور را به پيروزی ميرسانيد(!)؛ امنيت را در افغانستان تأمين ميکرد(!)؛ جامعه را شگوفان ومردمرا سعادتمند ميساخت؛ وليک پرچمی ها با تشکيل سازمان مخفی، مبارزه راعليه نظام انقلابی(!) آغازکردند وزمينۀ سقوط حکومت انقلابی رفيق امين(!) وآمدن شورویها را درافغانستان مساعد نمودند.
واما چشم ديد های خود نگارنده ازآغاز تا فرجام اين مرحلۀ تاريخ:
بعد ازپيروزی قيام هفتم ثور1357 واعلان رئيس واعضای حکومت جديد، عبدالحکيم شرعی بحيث وزير عدليه ولوی سارنوال، عزتقررحاصل و به کار آغاز نمودند. ساعاتی بعد از اشغال مقام شان، همه کارمندان هرسه بخش(عدلی، قضايی وسارنوالی) مربوط آن وزارت مطابق عنعنات کشور، بمنظورانجام مراسم تبريکی به ديدن وزيرجديد انقلابی رفتند که در جمع آنان اين کمترين هم شرف حضور! يافت.
پس ازانجام اين مراسم، شرعی به تنهايی به من گفت که شما ازجانب مقام های مسؤول حزب بحيث کادر سابقه دار حزب دراداره ی قضا معرفی شده ايد. بنابرآن بايست رشته ی کار وانجام مسؤوليت مشترک را با شرکت شما و رفيق عبدالرحمان يعقوبی (ازجناح خلق) کارمند وزارت عدليه، ازگزينش کميته ی تعينات مشترک هرسه بخش ذکرشده آغازنماييم.
روزبعد جلسه ی سه نفری تحت رياست شرعی، روی انتخاب اعضای کميتۀ تعيينات دايرگرديد و درگام نخست دوتن ازقضات سابقه دار(محمد يعقوب کمک وعزيزالرحمان ممنون)، اعضای اصلی حزب ازجانب نگارنده و محمد اکرم عبقری و محمد ابراهيم سامل ازطرف شرعی بحيث اعضای کميسيون پيشنهاد وهرچهارتن به اتفاق آراء بحيث اعضای کميسيون برگزيده شدند.
دراين جريان دکترمحمد احسان روستامل وزيرعدليۀ پيشين واستاد دانشکده حقوق دانشگاه کابل بحيث معين قضايی (آمرعمومی اداری قضا) ازمقام رياست شورای انقلابی، مقرر وعضويت کميته ی تعيينات را برحسب جايگاه و رابطه ی کاری اش، حاصل نمود....
دربدوامر نگارنده از دو دستگی ها وماجراهای درون حزبی اطلاعی نداشتم، فکر مينمودم که وحدت تأمين شده همه کارها مطابق به پرنسيب ها، ضوابط و نورم های حزبی ومعيارهای حقوقی و اخلاقی انجاممی پذيرد.
يک ماه بعد خبرتبعيد ببرک کارمل، منشی دوم کميته مرکزی ح. د. خ. ا، معاون رئيس شورای انقلابی و معاون اول صدراعظم ج. د. ا باشماری از اعضای رهبری (جناح پرچم) دربيرون و درون حزب پخش گرديد.
علی رغم اين که درجلسات حزبی درشهرکابل و اکثر ولايات اين تصميم که بيانگر نقض صريح وحدت سال 1356 ارزيابی و ازمقامات رهبری حزب تقاضای جدی بعمل آمد تا ازهمچوتصاميم وحدت شکنانه جلوگيری بعمل آيد؛ وليک چون اين دستور(!) قوماندان سپيده دم انقلاب(!) بود، آراء و نظر اکثريت کادرها و صفوف هردو جناح حزب به هيچ گرفته شد. حتی اين اراده ی اعضای حزب مورد قهر و غضب حفيظ الله امين نيزقرارگرفت.
دوروزبعد از واکنش اعضای حزب، شرعی نگارندۀ اين سطور را بدفترخود احضارکرده گفت: درمقامات بالايی حزب تصميم گرفته شده است که رفقا کارمل، راتب زاد، نور، نجيب، وکيل و بريالی، بحيث سفرای کبار(!) به وظايف جديد بروند. بنابران مخالفت براين تصميم در جلسات حزبی که شما هم آن را در ناحيه 11 حزبی براه انداختيد، ولوکه دارای تصاميم اکثريت کادرها و صفوف حزب هم باشد نزد مقامات حزبی هيچ گونه ارزشی ندارد.
وی اخطار گونه گفت: همچو نظرخواهی های وحدت طلبانه(!) عواقب خونبار را درقبال خواهد داشت. وحدت کاملاً تأمين است، دستور رفيق تره کی بحيث رهبر حزب و رفيق امين بمثابۀ قوماندان انقلاب ثور برای تمام اعضای حزب قابل قبول است، هرکسی با آن مخالفت کند بحيث عنصر ضد حزب و ضد انقلاب سرکوب خواهد شد.
پس ازتشخيص اوضاع و آشکارشدن حرکات و اعمال وحدت شکنانه و ضد حزبی حفيظ الله امين وشرکاء، ديگر موضوع اصول و ضوابط حزبی نزد آنان مطرح نبود؛ بنابران بعد از برگشت ازمراسم توديعی زنده ياد ببرک کارمل و دکتر اناهيتا راتب زاد، اولين جلسه ی حزبی را با اشتراک رفقا: اسماعيل پولاد، شاد روان اسدالله فايز، زنده ياد مهتا ب الدين واين کمترين، درمنزل رفيق فايز، درشهرکهنه ی کابل داير وپس ازبررسی دقيق وهمه جانبه ی وضع درونی و بيرونی حزب، دولت وکشور، به اين نتيجه رسيديم،که وحدت سال پار 1356 هردوجناح حزب خيلی ها خام، پيش ازوقت، ميکانيکی، شتاب زده ونيم بند، صورت گرفته بود، که توسط امين و شرکاء بصورت يکجانبه نقض و بالای آن خط بطلان کشيده شد. عنقريب سرکوب خونين رفقای حزب شامل تمامی پرچمی ها و تعدادی ازخلقی های وحدت خواه مخالف برنامه های انحصارطلبانه ی امين آغاز ميگردد. بايست تدابيرلازم را برای مبارزات مخفی اتخاذ و هسته های سازمان مخفی را ازهم اکنون ايجاد کرد، تا خود و ساير رفقای حزب را ازتهاجم امينی ها و حوادث خونبار اين باند سفاک نجات بخشيم.
هفته ی بعد آن به ناحيۀ 11 حزبی احضار و اطلاع حاصل نمودم که همه رفقای حزب (جناح پرچم) از وظايف و مقامهای حزبی ناحيه برکنارشده اند. مسؤول جديد ناحيۀ حزبی، تمام کميته های حزبی ای را که من مسؤوليت داشتم همه را ازنزدم تحويل گرفتند و مرا بحيث عضو عادی حزب به ناحيۀ 12 حزبی درکارتۀ 3، تحت عنوان اين که همه اعضای حزب به اساس محل کار تنظيم می گردند، معرفی نمودند.
منشی اين ناحيه ی حزبی همان محمد سعيد بشريار تاجر قالين و از شاگردان آقای شرعی که وی را با رتبه 11 در بست رتبه اول بحيث رئيس دارالانشای شورای عای قضاء مقرر نموده بود؛ ازجانب شرعی دراين پست حزبی نيز عز تقرر(!) حاصل نمود، تا هدايات وی را در حزب و اداره ی قضا موبمو پياده نمايد.
چنانچه مدتی بعد از زندانی شدن سلطان علی کشتمند و محمد رفيع و جنرال قادر اعضای کابينه؛ زنده ياد محمد يعقوب کمک معاون لوی سارنوال،عزيزالرحمان ممنون رئيس تفتيش قضاء و مدتی بعد محمد طارق کوهستانی، که هر سه تن ازجمله کادرهای جناح پرچم ح.د.خ.ا افغانستان بودند، ازجانب شرعی و بشريار روانه "اگسا" شدند.
درجلسۀ هفته ی اول عضو اصلی حزب بودم؛ اما درجلسه ی دومی من ورفيق طارق کوهستانی هردو را، بدون جرم، گناه، استجواب و محاکمه ی حزبی، بحيث عضو آزمايشی تنزيل حزبی داده اظهار داشتند، که شما سر از امروزخود را بحيث يک خلقی وفادار به تره کی صاحب و امين صاحب آراسته نموده، درعمل تثبيت کنيد، که يک خلقی واقعی هستيد....
واما درمورد طرح وتشکيل سازمان مخفی، گرچه محترم کشتمند ازتشکيل کميته ی چهار نفری در صفحه (384) کتابش تذکرداده است؛ مگر موضوع تشکيل سازمان مخفی پرچمداران ح. د. خ. ا، برضد حاکميت طرازفاشيستی حفيظ الله امين ونجات حزب، نهضت و جامعه ی افغانستان از زير سلطه ی ديکتاتوری اين باند وحشی صفت و ايجاد کميته ی رهبری جديد ازکادرهای فعال، مبارز و با ايمان درداخل کشور، برای نخستين باربوسيله ی رفيق شهيد محبوب سنگر، که به معيت دکترکريم بهاء به منزل نشيمن بنده درپروژۀ خيرخانه آمده بودند، مطرح گرديد. تا جايی که بخاطر دارم ايشان گفتند:
من همين امروز سه ساعت، با لايق صحبت داشتم. او به تعقيب خيانت اولش در رأی گيری مبنی بر اخراج رهبران حزب از رهبری حزب و دولت و از کشور مانند:بارق و غوربندی، به باند جنايت پيشه ی امين و شرکاء پيوسته است. اين هرسه تن ديگر يک فيصد هم مورد اعتماد نمی باشند.
زنده ياد سنگر در ادامه گفتند؛ازصحبتهای لايق دريافتم که حوادث خونبار بالای پرچمیها آمدنی است. بايست به همه رفقای حزبی اطلاع داده شود که ازرفتن و صحبت کردن با لايق، بارق و غوربندی جداً خودداری کنند؛ دريک کلام آنها خائنين به حزب، نهضت، وطن و انقلاب هستند.
شهيد سنگر درمورد آيندۀ حزب گفت: ازآن جايی که رفيق کارمل با ديگر اعضای رهبری (جناح پرچم) مخالف تمام موازين حزبی و مصالح عليای کشور و انقلاب تبعيد شده اند، از وضع معلوم می شود که يک پلان شوم و دسيسه ی بزرگ بين المللی درحالت اجراء است.
گرچه تعدادی ازرفقا گاهگاهی نزد رفيق کشتمند، رفيع، کاويانی و سرورمنگل ميروند و درد دل مينمايند؛ ولی اين ديد و بازديدها دردی را مداوا کرده نميتواند. زيرا اين رفقا تجارب کار تشکيلاتی وجرأت مبارزه ی مخفی را درشرايط دشوارکنونی که مسأله مرگ و زند گی مطرح است، ندارند. حتا رفيق کاويانی نظردارد که رفقا بايد کشور را ترک کرده مثل حزب توده ی ايران مبارزه را از کشورهای اروپايی آغاز کنند.
اما برعکس، من معتقدم که بايست سازمان مخفی حزب و کميته ی رهبری آن ازميان بهترين کادرهای مجرب، با تحرک، فداکار، سازمانده و معتقد به اهداف و آرمانهای حزب مان در داخل کشورتشکيل و رسالتش را در امر نجات مجموعۀ اعضای حزب، نهضت، انقلاب و جامعه افغانستان، ازپنچه های خونين اين باند تبهکار، از طريق تأمين وحدت واقعی با جناح اصولی و وحدت خواه خلقیها، بسيج همه نيروهای ملی و دموکراتيک درجهت تشکيل جبهۀ متحد ملی، انجام دهد و بدين وسيله به حاکميت باند امين خيانت پيشه خاتمه داده شود.
نگارنده، که مسؤوليت عده ای ازرفقای نظامی را عهده داربودم و با شماری ازرفقای ملکی درشهرکابل وهمه رفقای حزبی جناح پرچم در کاپيسا رابطۀ کاری پيشين داشتم و آنها پيوسته نزد من مراجعه ميکردند؛ آمادگی خود را برای آغاز يک مبارزه ی جديد وسرنوشت سازکه جلسه ی نخستين آن را قبلاً داير نموده بودم؛ به دعوت رفيق سنگر، بنابرشناخت و مسؤوليت حزبی ام درسال های 50ـ 52 ، درولايات ارَزگان و زابل، که درآن زمان ايشان مسؤوليت امورحزبی جناح پرچم ح. د خ. ا را درپنج ولايت زون جنوب غرب بدوش داشتند و با هم رابطه ی تنگ تشکيلاتی داشتيم، ابراز نمودم.
دريکی دوهفته پس ازآن، خبر دستگيری جنرال عبدالقادر وزيردفاع و سپس بازداشت سلطان علی کشتمند و محمد رفيع، اعضای حکومت و سايرکادرهای ملکی و نظامی جناح پرچم حزب بشمول رفيق سنگرشهيد؛ پخش گرديد و گفته های وی به حقيقت پيوست.
درگرماگرم اين حوادث نگارنده بنابراحساس مسؤوليت حزبی ام دربرابروطن، مردم و رخدادهای موجود، مزيد بر رابطۀ کاری حزبی که با رفقای نظامی و ملکی درمرکز کابل داشتم، کار تنظيم ساير رفقاء را در لوی ولسوالی آن وقت کاپيسا با کادرهای رهبری کننده ی آن جا (عبدالوکيل کوچی ـ محمد داوود شبرنگ و وزيرمحمد پيکارولسوال نجراب، که مسؤوليت ساير رفقای مرکز کاپيسا، کوهستان، کوهبند ـ نجراب و تگابرا داشتند)،نيز انجام و رفقا درسازماندهی مخفی پرچمداران ح. د.خ. ا، کار و مبارزه ی سرنوشت ساز راآغاز واين رسالت را تا سقوط حاکميت خونين طراز فاشيستی حفيظ الله امين، جابازانه انجام دادند....
درست درهمين روزها درحالی که به بيماری شديد نفس تنگی مصاب بودم ، دکتر بهاء برايم گفت، که کميته ی رهبری سازمان مخفی پرچمداران ح. د. خ. ا، ايجاد گرديد و مسؤوليت رهبری همه اعضای حزب اعم از ملکی و نظامی داخل کشور را، عهده دار شد.
اگر ازحقيقت دورنشويم و داوری بربنياد حُب و بُغض، مقاصد شخصی و گروهی نه نماييم؛ واقعيت امر اين است، که علی رغم مخالفتهای سراسری اکثريت نزديک به اتفاق جامعه ی افغانستان، عليه اعمال ستمگرانه ی رژيم حفيظ الله امين و آغاز مبارزات شديد همه سازمانهای چپ (سازا، سزا، سفزا، کجا، سپکجا، ساما، ساوا، هجاما، سازمان فدائيان؛ بويژه مبارزه ی درونی خلقی های وحدت خواه و اصولی گرا)، سازمان افغان ملت و گروههای راست افراطی ، برضد اين ديکتاتورجبار و ستمگر، که هرکدام تأثير معينی را برجا گذاشت؛ ولی از نظر کاربرد ابعاد مختلف فعاليتهای سياسی، تبليغی وحرکتهای انقلابی تا سرحد آمادگی برای انجام قيام مسلحانه درجهت سرکوب اين رژيم خونخوار، تأمين وحدت و اتحاد تمامی نيروهای ملی، دموکراتيک وتحول طلب، دروجود جبهۀ متحد ملی و تحقق " اهداف اساسی وظايف انقلابی ... "؛ ازميان تمامی جريانهای ذکرشده، فقط اين پرجمداران ح. د. خ.ا بودند که نخستين واکنشها را برضد اين باند جنايتکار آغاز و بزرگترين قربانی (شهادت حدود 3000 تن از بهترين های خود) را متحمل شدند و درعين زمان محکمترين ضربات را برپيکراين رژيم خونخوار وارد و نقش تعيين کننده را درسرنگونی آن ايفاء نمودند.
سازمان مخفی ح. د.خ. ا نقش تعيين کننده و مرکزی را به عنوان ادامه دهندۀ اهداف حزب درجاده ی مبارزه ی مرگ و زنده گی دردشوارترين آزمون زمان وتاريخ خونين کشور، پيروزمندانه ايفاء نمود.
چنانچه " درگزارش محرمانه که اخيراً درشبکۀ انترنت پخش گرديده است. اندره گروميکو وزيرخارجه و يوری اندروپوف رئيس کميتۀ امنيت دولتی، ديميتری اوستينوف وزيردفاع وبوريس پونيماريوف رئيس شعبۀ روابط بين المللی حزب کمونيست شوروی، دررابطه به کارومبارزات سازمان مخفی پرچمداران ح . د . خ. ا اين گونه به بيروی سياسی آن حزب گفته اند: گروه پرچمی ها دراختفاء کاربزرگی را برای متحد ساختن تمام نيروهای ترقيخواه، بشمول حاميان تره کی ازگروه قبلی " خلق " انجام داده بودند.» (6)
بدين ترتيب سازمان مخفی ح. د.خ. ا نه تنها حدود نيمی ازمجموع کل حزب وساير روشنفکران آزادی دوست وترقيخواه را در امرسرنگونی رژيم سفاک وستمگر امين بسيج ، متشکل و رهبری نمود؛ بلکه درپروسه ی وحدت مجدد هردو جناح حزب، استقرار وشکل گيری دولت جديد و تحولات اساسی بعدی درجامعه، جايگاه والای خويش را ازنظرکمی و کيفی و نقش مرکزی اش را ازلحاظ اعتبارش درمتن جنبش و جامعه، تثبيت نمود که هيچ عضو با وجدان حزب و روشنفکر متعهد به آزادی، سعادت و خوشبختی انسان ، نميتواند ازآن انکار نمايد.
نتيجه گيری:
از مطالعۀ نظريات ارائه شدۀ دو عضو بيروی سياسی کميته مرکزی سابق ح. د. خ. ا و شخصيتهای مرکزی و مطرح دردرون رخدادهای آن زمان بوضاحت اين نتيجه بدست می آيد، که تمام تلاشهای حزبی و سياسی ازجانب رهبران جناح پرچم حزب، درزمينۀ دست کشيدن نورمحمد تره کی منشی عمومی کميته مرکزی ح. د. خ. ا و رئيس شورای انقلابی و صدراعظم افغانستان، ازحمايت و جانبداری اعمال و فعاليتهای وحدت شکنانۀ ضد حزبی و سرکوبگرانۀ جنايتبار حفيظ الله امين، که فرجام آن سقوط حاکميت، بی اعتبارشدن حزب درجامعه و وارونه جلوه دادن اهداف و آرمانهای ح. د. خ. ا را درقبال داشت؛ نه تنها کوچکترين نتايجی را ببار نياورد؛ بلکه برعکس، منجر به تبعيد اکثريت رهبران فعال جناح پرچم حزب، زندانی شدن فرماندهان اصلی قيام پيروزمند هفتم ثور1357(عبدالقادروزيردفاع- محمد رفيع وزيرفوايد عامه) و جنرال شاهپور احمد زی رئيس ستاد ارتش (لوی درستيز) و به تعقيب آن بازداشت سلطان علی کشتمند عضو بيروی سياسی کميته مرکزی حزب و وزير پلانگذاری، نظام الدين تهذيب وزيرسرحدات، نجم الدين کاويانی معيين وزارت امور اجتماعی ، سرورمنگل معيين وزارت فوايد عامه وديگرکادرهای ارشد حزب گرديد. به ادامۀ آن پيگرد، دستگيری وسرکوب خونين همه کادرها و فعالين ملکی و نظامی جناح پرچم ح. د. خ. ا ، توأم با تبليغات زهراگين خصمانه، با نثارکردن دشنام های دورازاخلاق حزبی و آداب انسانی، آغازو شدت يافت.
بنابران، برای پرچمداران ح. د. خ. ا انتخاب دوراه وجود داشت: يا تسليم شدن و تن دادن به پستی، گذشتن از حيثيت و آبرو، پا ماندن بالای عقايد سياسی و شرکت در بد ترين اعمال و جنايات ضد بشری و سپس داو طلبانه رفتن به زير تيغ جلادان هيتلرثانی بود؛ و يا تشکيل سازمان مخفی مبارزين ضد استبداد و ضد ديکتاتوری طراز فاشيستی امين و مبارزه جهت سرکوب اين باند جنايت پيشه و نجات حزب، نهضت و جامعۀ افغانستان ازکشتار دسته جمعی مردم ما که شوربختانه درچند ولايت اين وحشی گريها به شکل مشهود آن، درمحضرعام بوقوع پيوست.
قدرمسلم اين است که پرچمداران ح. د. خ. ا راه دوم، راه نجات حزب، وطن و مردم را برگزيدند و درايفای اين رسالت تاريخی قربانی های بزرگ و بيشماری را نيز متقبل شدند، که تفصيل ادامه ی جنايات امين را در ارتکاب کشتار دسته جمعی و انفرادی شخصيت های حزبی، سياسی و اجتماعی بشمول قتل نورمحمد تره کی ـ نور احمد اعتمادی، محمد موسی شفيق و ديگران، در نگارش بعدی دنبال خواهد شد.
(ادامه دارد)
مآخذ:
1ـ يادداشتهای سياسی و... مؤلف سلطان علی کشتمند، ج 1 ـ 2 صص 350 ـ 355
2 ـ مقاله اکادميسين دستگير پنجشيری منتشر شده در سايت آريايی
3 ـ يادداشتهای سياسی و... مؤلف سلطان علی کشتمند، ج 1 ـ ص 365
4 ـ همان کتاب ، ص 376 ـ 381
5 ـ همان کتاب صص 411 ـ 414
6- همان کتاب، ج 1 ـ 2 ص 550
ارسالی: سلیمان کبیر نوری