در این بخش بی بی گل مفقود شده است.
اگر چرخ بال ها در ارگ می بودند، شادروان دکتر نجیب با آن ها به پشاور فرار میکردند.
بخش سوم
نوشتهی محمدعثمان نجیب
آقای سنجر سهیل!
استادان فن بلاغت و سخنوری به شاگردان شان در امور ژورنالیسم و خبرنگاری تلقین می نمایند تا پخش گزارش ها و نوشتار و گفتار های شان را چنان عیار کنند که بتوانند مؤفق باشند یعنی خوب صحبت کنند، خوب بنویسند، خوب بخوانند و خوب اطلاع رسانی کنند. آن بزرگواران در دانشگاه های ملی و بین المللی برای مؤفقیت های ما کنوانسیون سخنرانی و گزارشگری مطرح کرده و رعایت آن ها را ضامن پیروزی های ما در حرفهی ما میدانند.
استادان ما و شما در دانشگاه کابل افغانستان، یا در خارج از کشور مثلاً در دانشگاه SGDبزرگترین مرکز تربیت تحصیلات عالی در اروپا برای ما و شما همین حالا در سراسر جهان آموزش میدهند که ما هفت مرحله را برای تدوین یک گزارش، یک مصاحبه، یک سخنرانی و یا گفتار عادی یا رسمی عبور کنیم به این شرح:
مجموعهی مطالب، ساختار، رده بندی، برنامه ریزی ارائه، حتا ورزش، سخنرانی یا گزارش نویسی و ارزیابی.
شما به گزارش خود دوباره نگری کنید که کدام یک از موارد بالا را در آن می بینید؟ حتا اگر به روال خود آموزی امور خبرنگاری و ژورنالیسم رو آورده باشید.
شما مصاحبه شوندهی تان را چنان پرت و پلا معرفی کردید که گویا ارتباطات یا شناخت شما بهتر از او با مقامات دزد و فراری بوده، یعنی مؤظف بودید یک سناریوی مضحکی را پسا فرار به دست امواج انترنتی بدهید تا هر جی باد آباد.
خبرنگار حرفهیی، گزارشگر متعهد و کشور اندیش جهانی از سرمایه را به اتوریته و باور و اعتماد خود بدل نه می کند. چون معنویت و مناعت در حرفه اش نوشته است و بدویت و مادیت در ثروتاش.
شما از قول خود تان دیگران را که به هر ترتیب، آقای اتمر را در حالی بیخبر نشان داده اید که پاسپورت رهبر دزد فراری اش را در جیب داشت و غنی وطن فروش پاسپورت را رها کرده فرار کرد. قبول کنیم که شما چنین چیزی را شنیدید. مگر این راوی و همراه دیگر غنی دزد چی کسی بوده که در عین حال اطلاع دهندهی ماجرا ها در آن آشفته حالی ها به شما بوده باشد؟ به این حساب اگر هر روایت را یک دزد در حال فرار به شما گفته باشد، شما چندین راوی داشته اید. پس ضرورت برای سناریو سازی چی بود؟ مخصوصاً که راوی اول شما در پرواز چرخبال ها از صحنهی تماشایی ارگ دور شده بود. این راوی دیگر چی کسی بوده که از رفتن باز مانده و ماجرای فرار سلام رحیمی و حنیف اتمر را پسا فرار دزد کلان به شما گزارش داده است. در خیانت به وطن و همدستی با خاین هیچ چیزی برای پنهان کردن چهره های خاین نه می ماند. شما روی کدام ملحوظ حتا نام خیانت کاران هم پنهان کردید؟
آقای سنجر سهیل!
نه نامی به ژورنالیسم و ژورنالیست باقی ماندید و نه آبِ رویی برای خبرنگار و خبرنگاری.
شما در بخشی از گزارش تان چنین عنوان داده اید:
«…حرکت به سمت چرخبالها
همان گونه که تذکرش رفت، اوضاع در داخل ارگ روز یکشنبه، بیستوچهارم اسد سال۱۴۰۰خورشیدی مصادف با پانزدهم اگست ۲۰۲۱میلادی، با گذشت هر لحظهای آشفتهتر میشد. شماری از کارمندان شورای امنیت و ارگ از ساعتها قبل در نزدیکی ساختمان دفتر مشاوریت امنیت ملی تجمع کرده بودند. من بعدها فهمیدم که شماری از اراکین ارشد حکومتی از جمله حمدالله محب، از چند روز قبل برنامهریزی کرده بودند تا برخی از نزدیکان اشرف غنی را به امارات متحده عربی منتقل کنند. آنان به همین منظور با سفارت افغانستان در امارات متحده عربی نیز تماس گرفته و به سفارت از سفر این افراد خبر داده بودند. شمار اعضای این گروه ۱۳نفر بود که شامل رولا غنی همسر اشرف غنی، حمدالله محب مشاور امنیت ملی و یکی از معاونانش و عدهای از نزدیکان رولا غنی بودند. [متاسفانه منبع در رابطه به هویت ۱۰تن دیگر اطلاعات کافی نداشت، اما گفت که بقیه اعضای این گروه را «نزدیکان و دستیاران نزدیک» رولا غنی تشکیل میداد].»
شما از راوی تان نه پرسیدید که معاون حمدالله محب چی نام داشت؟ این گزارش سراپا بی نام و نشان چه چیزی را افاده میکند؟ روای شما در کدام بعد ها دانسته که برنامهی انتقال ۱۳نفر منتفی شده بود؟ به خصوص بیبیگل که از هویت یهودیت خود هم برای قدرت گذشته بود و قوماش را افغان و ملیت اش را به زعم خودش پشتون گفته بود در آن جدول نفر اول بوده. چگونه امکان دارد که راوی شما با آن همه هزار سری که داشت حتا نام سه تن یا یک تن از همراهان غیر مشهور بیبی گل و حمدالله محب را نه شناسد؟ به هر ترتیب گاهی خواب ها و رویا های شب برای روایت روز در خاطر انسان نه میماند. اما می گوید و خبر دارد که پروسهی ویزه گرفتن و صندلی ریزرف کردن برای آن ها تا کجا پیش رفته بوده و به شما چنین میگوید که شما نوشتید:
«…برای این ۱۳تن در پرواز خطوط هوایی امارات که همان روز (یکشنبه، بیستوچهارم اسد) انجام میشد، چوکی ریزرف شده بود. قرار بود طبق معمول هواپیمای خطوط هوایی امارات ساعت۱:۳۰پس از چاشت در میدان هوایی کابل نشست کرده و ساعت۴:۲۰عصر با مسافرانش دوباره کابل به سمت دوبی پرواز کند. هواپیمای امارات با وجود اینکه از دوبی به سمت کابل پرواز کرد، به دلیل آشفتهگی در میدان هوایی کابل و تجمع هزاران انسانی که با هجوم آوردنشان، نظم میدان را به هم زده بودند، قادر به نشست نشد. هواپیما دوباره به سمت دوبی برگشت و به همین دلیل مساله خروج ۱۳تن که ذکرشان رفت، منتفی شد…»
آقای سنجر!
یکبخش گزارش شما دو بحث دارد به این قرار:
(اول- گفتنی است که از سالها پیش به دلیل ترتیبات امنیتی و تشریفاتی خاص، چهار چرخبال همواره یا در میدان هوایی کابل و یا هم در محوطه ارگ ریاست جمهوری هر لحظه آماده پرواز بودند. این موضوع شامل ترتیبات امنیتی خاص رییس جمهور میشد.)
چون ما در نظام های با اصالت مردم دوستی و وطندوستی کارکردیم. به یاد داریم که هیچ گاهی چهار بال چرخ بال آن هم در ارگ انتظار حالات فوق العاده برای رئیس جمهور ها را می داشت. و اگر چنان میبود شادروان دکتر نجیب میتوانستند با آن چرخ بال ها مستقیم به مسیر پشاور حرکت کنند. و دوران کار ما با چنان نظام ها بود، نه چنینی که شما میگوئید نه بود.
(دوم- واقعیت این است که در همه جای دنیا و حتا در کشورهای امن و باثبات نیز برای روسای جمهور و شخص اول مملکت، ترتیبات خاص امنیتی و تشریفاتی وجود دارد. این مورد نیز با توجه به وضعیت امنیتی و سیاسی افغانستان از سالها قبل عملی میشد و مسوولیت آن بر عهده قطعه محافظت رییس جمهور و بخش تشریفات ریاست جمهوری بود.
آن روز نیز چهار چرخبال در محوطه ارگ حاضر بود .البته من در همان روز دانستم که قرار بود یکی از آن چرخبال ۱۳تن از افرادی را که ذکرش رفت، به میدان هوایی کابل منتقل کند، تا آنان به سمت دوبی پرواز کنند. دو چرخبال دیگر محافظان رییس جمهور را در وزارت دفاع جابهجا میکرد و نیز همهای این چرخبالها آماده بود که رییس جمهور را به مقر وزارت دفاع منتقل کند.)
آقای سنجر!
رئیس جمهور دزد و سارق و افغانستان فروش را هرگز به رئیس جمهور هر جای دنیا حتا رؤسای جمهور پر افتخار پیشا ۱۳۷۱برابر و مقایسه نه کنید. در نظام هوایی و ملکی و نظامی افغانستان هوا پیما های مخصوص به نام سالن وجود داشت که هم چرخ بال ها و هوا پیما های نظامی بودند و هم هوا پیما های ملکی. آن هم در گوشهی فرودگاه کابل توقف داشتند. در صورت ضرورت و ظرفیت بالاتر از گنجایش، مسئولان قبلاً هواپیما ها را برای یک بار در سفر های رؤسای جمهور و مقامات عالی رتبه برنامهی پروازی می کردند.
لذا این سخن روای تان بر میگردد به تصمیم شخصی و استبدادی درغل بابای فراری.
بی نظمی ترتیبی گزارش تان هم آدم را کلافه میکند. یک موضوع را سه چهار بار تکرار میکنید. مثلاً هیچ نیست که قصهی چرخ بال ها ختم شوند. قهرمان داستان تان یک بار می گوید دستور رسید تا سوی چرخ بال ها بروند و دو سه صفحه بعد می گوید:
(از دور دیدم که چرخهای چرخبالها روشناند و آماده پرواز. خودم را به یکی از چرخبالها رساندم، سوار شدم و در کنار یکی از پنجرههای چرخبال نشستم.)
خوانندهی سردرگم بیچاره کدام گپ را بپذیرد؟ زیرا بیان آن رویداد ها بستهای به سرنوشت شان دارد که به دست یک دزد و وطنفروش ویران و با فاجعه برابر شد.
این تکرار با هم به شکل دیگر آمده است :
« در چرخبال دیگر، حمدالله محب، جنرال قاهرکوچی رییس قطعه محافظت رییس جمهور، رولا غنی و عدهای دیگر سوار بودند. من حدس زدم که آن چرخبال میخواهد به سمت میدان هوایی کابل برود. اما چنان نشد. از سوی دیگر، تا همان لحظه تصورم این بود که ما به سمت مقر وزارت دفاع میرویم،» تا این جا همان تکرار..
حالا معجزه را ببینید:
راوی خیالی به آقای سنجر سهیل گفته: «اما متوجه شدم که حمدالله محب، مشاور امنیت ملی و جنرال قاهر کوچی، فرمانده قطعه محافظت رییس جمهور از چرخبال اول پیاده شدند و با یک موتر که در همان نزدیکی متوقف بود، سوار شده به سمت محل بودوباش اشرف غنی که در همان نزدیکی [محوطه ارگ] قرار دارد، حرکت کردند. هفت دقیقه بعد با همان موتر برگشتند و من از پشت پنجره دیدم که آنان با خودشان اشرف غنی را نیز آوردهاند. برای من این گونه خروج غیرمعمول رییس جمهور و انتقالش توسط یک موتر معمولی، عجیب به نظر میرسید.»
این راوی باری همه را یک جا و در یک جلسه نشان داد. بعد دزد اصلی داستان را مفقود انداخت و نه گفت که از جلسه کجا رفت تا ضرورتِ برای پیاده شدن محب و قادر کوچی از چرخبال بیافتد و آن هم توسط یک موتر برود. این راوی تان که گپ جدیدی گفته چنان سنجیده شده به زعم خود هفت دقیقه تعیین کرده که گویی معجزه است. محاسبه کنید:
پایان شدن محب و کوچی از چرخ بال که به قول راوی در حال پرواز بود و رفتن تا ساحهی توقف موتر ۲دقیقه، حرکت طرف غنی که فاصله معلوم نیست حد اقل ۵دقیقه در نزدیکترین محل، صحبت حد اقل مقدماتی از شنیدنِ وضعیت سلام علیکم، راغلاست یا راغلې، وضعیت څنگه ده.. څه وکو … لاړ شو..؟ و جواب های ناشیانه محب و کوچی حد اقل ۳دقیقه و برگشت تا نزدیک چرخ بال توسط موتر با کسر ۲دقیقه پیاده روی اول محب و کوچی ۵دقیقه. جمعاً هفده دقیقه به سرعت اسپایدرمینی. حتا ۱۲دقیقه هم که محاسبه کنیم. پس این راوی شما ۷دقیقه را از کجا کرد؟
تکرار دیگر:
«…واقعیت این است که در کنار چهار چرخبال همیشه آماده برای پرواز، انتقال رییس جمهور در داخل محوطه ارگ نیز به دلایل امنیتی و تشریفاتی، با ترتیبات خاصی صورت میگرفت. به طور معمول چندین موتر مخصوص همواره در محوطه ارگ، ورودیها و خروجیها عمارتی که رییس جمهور همان لحظه در آن حضور داشت، به صورت تمام وقت انتظار میکشیدند. حتا اگر رییس جمهور در محوطه ارگ با پای پیاده از یک عمارت به عمارت دیگر میرفت، چندین موتر از مسیرهای مختلف به دنبالش میرفتند…»
از تکرار های خسته کنندهی گزارش تان میگذریم که برای طویل شدن نوشته اید. اما ما ناگزیریم در نقد خویش برش وار نقل کنیم.
آقای سنجر!
این بخش سوم نقد ما است و یک پرسش بسیار عمده دارد که بیبیگل در این وسط کجا غیب شد؟ و اگر در بخش های بعدی داستان ظاهر شود، دو گانهگی سخن راوی تان را نشان می دهد.
شما چگونه راویت نویسی کردید که حتا از راوی نه پرسیدید، آن موتر سفید کدام مادل بود و کدام نوع موتر و چگونه بی برنامه یا با برنامه توقف داشت؟ آن راننده کی بود؟ چون شما در بخش اول گفته ای که حتا آشپز ها دیگ های پخته شده را رها کردند و گریختند و این که چی کسی به متین بیگ و همراه او نان آورد را هم توضیح نه دادید…
ادامه دارد….
Sent from my iPad