نامه ای رسیده و پاسُخ افغان موج
نامه ای از کسی به نام ( همزبان) را دریافت کردم. ایشان اشارتا به جواب اینجانب برای مسعود فارانی که با جعل بافی هایش به نام زبان، آتش تفرقه را هیزم میاندازد. مرا یکی از تاپه به دستان دوران خوانده و حقیقت های عریان در مورد جنگ وقیحانۀ زبان در افغانستان عزیز را که توسط فایشیزم پشتون و شونیزم فارسی به دستور سازمانهای جاسوسی بیگانه پیشبرده میشود انکار کرده است. درین مورد میخواهم بجواب ایشان بپردازم:
1 ـ محترم همزبان در سنگر مسعود فارانی قرار دارند. مسعود فارنی نه دارای تحصیلات اکادمیک است و نه بدون یک معلم ایرانی در پهلویش، سواد نوشتن مقاله و یا نقدی را دارد. او هم مثل اکثر دوستان اش میان ادبیات ایرانی و افغانی بخاطر ارتباطات مرموز در جبهۀ جنگ زبان؛ یک سرباز و یا یک درجه دار میباشد. مسلمن کسیکه هنر زیستن و بدست آوردن روزی ای حلال را ندارند با گرفتن چند دالر ازین دستگاه و آن دستگاه خود را ذلیل میسازد.
این آقای همزبان اعتراف میکنند که جنگ زبانی صرف میان یک عده ای خود فروخته شده و قسم خورده جریان دارد که آنرا تا تجزیه این آب و خاک به نام های «خراسان» ، « هزارستان » و « لوی افغانستان » ادامه خواهند داد. من با این گفته با ایشان موافقم... ولی به دل ایشان دردی آمده که اگر مشاور فرهنگی ولسشمر کرزی واژه ای دانشگاه را غیر اسلامی میخواند و یا اگر وزیر معارف افغانستان یک مکتب و یا منطقه را به نام پسر مامایش میگذارد و یا اگر یک آقای از نیویارک استعمال واژه های فارسی دری را از زبان یک گوینده تیلویزیون و یا رادیو شرم میداند و یا اگر کودکی تازه رسیده با خانواده اش از ایران بعد از سی سال مهاجرت عوض پتاتو و یا کچالو سیب زمینی میگوید باید زبانش را برید زیرا او ایرانی میگوید نه فارسی دری… وجلوگیری از چنین ناملایمات را خدمت به زبان های افغانستان دانسته و حقیقت مینامد.
2 ــ من در نوشتۀ مسعود فارانی خیلی چیز ها یافتم و از جمله اینکه محمدگل مهمند یک پشتون خواه بود ولی علی احمد کهزاد فارسی خواه نبود. پشتون خواهی و فارسی خواهی دو سنگرگرم مبارزه میان دو ملیت بزرگ افغانستان است. باید این جنگ ادامه یابد و طرف پیروز معلوم شود... اما من نوشته های شوونیست های فارسی زبان را که زبان و ملیت پشتون را در مجموع مورد حمله قرار داده اند بار بار تقبیح کرده ام. من خودم را یک افغان میدانم. سرزمینکه به گفته ای آقای همزبان از اقوام، ملیت ها، و زبان های متفاوت تشکیل شده است. برای خود شرم میدانم که پشتون را بر تاجیک و ازبک را بر هزاره ترجیع دهم. میدانم که خائین به وطن و مردم وطن در میان همه اقوام و ملیت ها است. میدانم که خود فروخته های ایران و پاکستان و جواسیس امریکا و انگلیس در میان همه این ملیت ها متآسفانه شکم های نکبتبار خود رااز طریق تفرقه افکنی پُر میکنند. حتا رئیس جمهور جناب حامد کرزی به زبانش اعتراف کرد که ماهیانه یک ملیون دالر از خزانه های تهران به ارگ ریاست جمهوری ام سرازیر میشود. غلامان حلقه به گوش آیت الله های ایران نه تنها در میان فارسی زبان و چوکره های پاکستان در میان پشتون هاست. بلکه مفسدین از هر ملیتی بر شانه های مردم بیچاره ای ما سوار اند و با پول های حرام قصر های دوبی، لاس انجلس و لندن را خریداری، حساب های بانکی خود را از دالر و یورو پر میکنند، به قاچاق مواد مخدره و فساد اداری و چور و چپاول دارایی های عامه دست دارند... این حقیقت است و بس.
اگر آقای همزبان از چسپاندن تاپۀ فایشیزم بر جبین این جواسیس و این وطنفروشان بد شان میاید من گاهی نمیتوانم آنان را مبارزین راه آزادی افغانستان از چنگال امریکای جنایتکار خطاب کنم. و میدانم با چنین کارم نفرین ابدی تاریخ را با خود خواهم برد. و آنگاه (همزبان عزیز) حق دارند که بگویند از همه کس به فایشیزم نزدیکتر ام. زیرااین اشخاص همه مرتبط با حلقه های دولت دستنشاندۀ کرزی اند .
3 ـ من آنانی را که در یک پلۀ ترازو افتخارات تاجیکها را میگذارند و در پلۀ دیگر دشنام علیه ملیت پشتون را؛ خوب میشناسم وهیچگاهی آنان را تائید نکرده و نمیکنم. برای من انسان ـ انسان است اگر از ایران، افغانستان، پاکستان و یا سودان است. همگی شان از نظر من کرامت و نجابت نام انسان را دارد. اما زبان وسیلۀ افهام و تفهیم انسانهاست. هیچگاهی نمیگویم که زبان عبرانی بخاطر آنکه یهودی های اسرائیل با آن صحبت میکنند بد است و یا زبان انگلیسی به خاطر آنکه زبان امریکائیان است بدترین زبانهاست. اینرا هم میدانم که اگر هزار سال دیگر اشخاصی چون سراج وهاج، خالد، معروفی، نوری، اسماعلیون، باری جهانی، کریم خرم، فاروق وردک ووو روی کلمات و اصطلاحات زبان فارسی دری انگشت بگذارند و یا آنرا مثله کنند غیر از روسیاهی چیزی نصیب شان نخواهد شد . و همچنان اگر صد ها شوونیست فارسی زبان پشتو و پشتون ها را بد بگویند اصلن خللی در رشد این زبان و این مردم وارد نخواهد شد. اما حقیقتی که غیر قابل انکاراست رشد زبان هر ملیت، هر قوم و هر منطقه از اثرات امیزش آنهاست.
4 ـ آقای همزبان مینویسید: ایرانی ها میگویند سیب زمینی، رایانه، دوچرخه، خود رو، هواپیما ... باید تاجیک های افغانستان این واژه ها را استعمل نکنند. زیرا این واژه ها ساخت ایران است. ولی صبح وقت که از خواب بر میخیزید کودک شان صدا میزند. بابا برایم بیسکویت بیاور و یا وقتی داخل مغازه ای میشوند روی بعضی از اجناس نوشته است. آدامس، شکلات، شکلات کز و یا اینکه گردو و خامه... و اینچنین واژه ها؛ حالا این متاع های ایرانی باید چه اسم دیگری داشته باشد؟ که ایشان آنرا بارغبت خریداری نمایند؟! . روند تاریخی زبان پشتو در سه دهۀ اخیر را چگونه باید ارزیابی کرد؟ و یا در طول تاریخ قبل از سلاله نادر خان در کدام متن زبان پشتو شاروالی، ولسوالی، پوهنتون، روغتون، درملتون، پاسوال، بریدمن و.. آمده است. طوریکه دیده میشود صرف در قرن نیمۀ قرن بیست و یک و تشکیل جغرافیایی به نام پاکستان و ظهور آی اس آی به تحریک انگلیسها این مسایل پیدا شد. اگرمیگوید محمود طرزی یک پشتون بود که به زبان فارسی شعر میگفت، خلیل الله خلیلی یک پشتون بود که شعر فارسی میسرود... پس چه شد که درین نیمه قرن اخیر یکبار همه چیز وارونه شد. آقای باری جهانی و سلیمان لایق افغانستان را به قبالۀ پدران طالب خود میداند. آقای جهانی رباعیات عمر خیام را از زبان فارسی به پشتو میاورد ولی در محافل رسمی و دولتی کسی از زبانش یک جمله فارسی دری نمیشنود. انورالحق احدی حتا در حضور نیرو های ایساف به زبان پشتو صحبت میکند. اسماعیل یون زبان فارسی دری را زبان اقلیت میخواند و کریم خرم واژه دانشگاه را غیر اسلامی میخواند؟... انصاف بدهید که باد از کدام سمت میوزد.
آقای همزبان از خالص شدن زبان چرا میترسند وآنکه به پاکسازی زبانش از واژه های بیگانه مبادرت میورزد را فایشست میخوانند. آیا افتخارات یک ملت پاکسازی واژه های بیگانه از زبان اصلی اش نیست؟ بنا به نظر آقای همزبان ابوالقاسم فردوسی که یکهزار سال قبل با تدوین شهنامه این شاهکار زبان فارسی دری؛ فارسی سچه ای را آفرید و در مقابل واژه های عربی حساسیت داشت باید یک فایشست بوده بااشد؟. بعد اینکه یک اردو زبان و یا یک عرب زبان و یا هم انگلیسی زبان چه ضرورت دارد که واژه پوهنتون را داخل زبان خود بسازد. در حالیکه زبان خودش معادل این واژه را دارد. واگر او آرزوی آشنایی با این واژه را داشته باشد یقینن درین زبان باید خود را مسلط بسازد در غیر آن آشنایی او با واژه ای تنها پوهنتون چه کیفیتی خواهد داشت. اما در مورد زبان فارسی دری من عقیده دارم که واژه پوهنتون در مقابل دانشگاه خوب جای افتاده است ولی این بدان معنا نیست که اگر فارسی زبانی بگوید دانشگاه کافر میشود واگر پوهنتون بگوید صد در صد مسلمان است. دانشگاه مربوط به زبان فارسی دری و پوهنتون مربوط زبان پشتو است. از نظر قوانین مدنی هیچکسی حق ندارد که بخاطر استعمال این واژه ها کسی را کافرو یا فایشست بگوید. بلکه برای کسانی باید فایشست خطاب کرد که با زور و جبر استعمال واژه های بیگانه در زبان خاص مردم را ممنوع میدانند...
با عرض حرمت
تاپه به د ستان دوران
نوشتۀ همزبان
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
چندی قبل مضمونی را از محترم مسعود فارانی تحت عنوان"قضاوت یک جانبه عادلانه نیست"، در یکی از سایت های افغانی مطالعه نمودم. از خوانش آن خیلی خوشحال شدم، زیرا این نوشته نه تنها واقعیت های درون جامعه ما را انعکاس میدهد، بلکه در روشنگری و تحمل پذیری بین روشنفکران نیز ممد واقع میگردد.
با تأسف در روزهای بعدی چند مضمون دیگری را در طرد وبدگویی این مضمون به گونۀ افراطی خواندم. از اینرو میخواهم اندکی در این مورد بنویسم. بنظر من یک تعداد اشخاص،چون "قسم خورده" های اند، که یکسره در جنگ اند. هرکسی که در مورد زبانهای افغانستان چیزی بنویسد ونظرش را بگوید، مورد حملۀ این" قسم خورده" هاقرار میگیرد. صرف نظر از اینکه شخص مذکور کی است و چه خدماتی را برای مردم کشور انجام داده است. این "قسم خورده" ها با تاپۀ فاشیرم هر کسی راکه بخواهند، رنگ میزنند. دلیل چه میتواند باشد. از قراین معلوم میشود که اینها میخواهند که هرکسی که در حقیقت گویی صدا بکشد، باید خاموش شود، تا دیگران جراَت ننمایند، چیزی بنویسند و چیزی بگویند.جالب اینکه اینها بصورت منسجم و دستجمعی عکس العمل نشان داده و تقریباً با محتوای همگون، همیشه وهمه جا بدون شرم و حیا به اشخاص و افتخارات تاریخی ملت ما حمله ور شده زخم جدیدی را بر پیکرۀ ملت ما میافزایند. اگر مضمونی را کسی نمی پسندد، آیا بهتر نیست که از روی منطق با آن مقابله و استدلال نماید. ولی اینکه همه را در یک جوال انداخته و بر رویش تاپه ای زد، آنرا دور از انصاف میدانم. من با زبان قصیرم میخواهم در اینجا صرف چند سوال را طرح نمایم: اول: این عالیجناب ها که به هر شخصی تاپۀ فاشیزم را میچسپانند، مگرآیا بیخبر از آن اند که خود این تاپه را در دست دارند؟ آیا خود ایشان نسبت به هر کسی دیگر به فاشیزم نردیکترنیستند؟ آیا نشنیده ایم که "وقتی با یک انگشت به طرف کسی با عیب جویی اشاره میکنی، چهار دیگر سوی خودت است." دوم: در سرتاسر نوشته های این "قسم خورده" ها در سایت همیشه عظمت طلبی وشئونیزم زبانی، نژادی و منطقوی و توهین وذلیل ساختن دیگران به وضاحت قابل دید میباشد. این خصوصیت آیا فاشیستی نیست؟ اینها مثل اینکه ترازوی تاریخ را دردست دارند، در یک پلۀ آن، آنچه خوبی و افتخار است، انداخته و نامش را میگذارند- تاجک. و در پلۀ دیگر آنچه بدی و ذلیلی است، بار کرده و نامش را میگذارند- پشتون. آیا این برتر شمردن ها وعیب جویی های مطلق، فاشیستی نیست؟ آیا امکان دارد که یک قوم همه اش خراب و دیگرش یکسره خوب باشد؟چنین قضاوت خوبی و بدی بر مبنی قوم و زبان را به جز از راسیسم چه میتوان نام گذاشت؟
آیا جنگهای اخیر در وطن ما نشان نداد، که هر جنگسالار بد بود وبداست، بی تفاوت از اینکه از کدام قوم وفامیل است و بکدام لسان صحبت میکند؟ سوم: آنهاییکه زبان خالص دری را میخواهند و آنرا از لغت های پشتو و عربی "پاک" آرزو مینمایند، آیا روند های تاریخی را منکر اند. آیا در نتیجۀ ارتباطات انسانها همۀ زبانها در معرض مخلوط شدن قرار ندارند. آیا این کار بسیار بد است، که در یک زبان کلمات غیر باشد؟ پس چرا این بلند پروازی های فاشیستی در مقابل زبان های که دردرازنای تاریخ یکجا در یک خطه با هم رشد نموده اند؟ مگر در همین مناطق که امروز بنام افغانستان یاد میشود وهم فراتر از آن، قوم های مختلف آریایی که به زبانهای مختلف آریایی صحبت میکردند، معیشت نداشتند؟ آیا آنها حق تکلم به زبان شانرا ندارند؟ این عظمت طلبان که امروز در مقابل زبان پشتو به اینگونه پای را لچ کرده در جنگ اند، زبان های دیگر که اصلآ برای شان اهمیتی ندارند. در حالیکه بهترین شعرا، نویسندگان وآوازخوانان زبان دری معاصر کسانی اند، که یا پشتون اند و یاحداقل مادر و یا پدرشان پشتون میباشد. بهترین پروفیسورهای افغانستان که درقوم پشتون اند، آثارگرانبهای شان رابه زبان دری نوشته اند. آیا این حملات ضد پشتونی , و یاد کردن پشتونها بنام فاشیست جفای بزرگ درحق آنها نیست؟این یک واقعیت است، که تاریخ ادبیات زبان فارسی سابقۀ طولانی دارد. ولی شاخه های دیگرزبان آریایی همزمان با آن زیسته اند. بعضی از آنها در مرور زمان ضعیف تر شده و حتی از بین رفته اند. آنچه مسلم است، این است که ادبیات زبان فارسی میراث فرهنگی همۀ ساکنین این مرز وبوم میباشد. بسیاری از شاعران ونویسندگان از گذشته تا حال به زبان زیبای فارسی نوشته اند، در حالیکه مربوط به اقوام مختلف این منطقه بوده اند. یعنی اینکه نماینده های هر قومی در غنامندی این میراث تاریخی سهم خویش را ادا کرده است. از گذشته های دور میگذرم وفقط ازدوشخصیت والای فرهنگی زبان دری- محمود طرزی و استاد خلیل الله خلیلی بگونه مثال یاد آور میشوم که هردو در قوم پشتون بودند. شعرای نامدار هندی، ازبک، بلوچی وغیره زیاد اند، که دوشادوش تاجک ها باعث باروری فرهنگ فارسی گردیده اند.
علما و محققان که در مورد زبان فارسی و داشته های آن تحقیق میکنند ومینویسند، به یقین مورد حرمت واحترام همه مردم افغانستان و سایر مردمان این منطفه قرار میگیرند. ولی آنهایی که افتخار آنرا تنها از آن خود دانسته وزبان وفرهنگ دیگر قوم ها را توهین مینمایند، نه تنها به دیگران ناروا میکنند، بلکه به زبان دری هم جفا مینمایند. چهارم: اینها در این عزا اند، که اگر نوشته های افغانان بعضی کلمات پشتو را داشته باشند، در آنصورت ایرانی ها و تاجکستاتی ها نخواهند توانست ، این کلمات را بدانند و بفهمند. اینکه افغانها مجبورند تا کلمات"گردو" و "سیب زمینی"و غیره را از برکت این "قسم خورده" ها یاد بگیرند،آیا دیگران نمیتوانند با چند کلمۀ زبان دیگر معرفت پیدا کنند؟ و یا خاطر آنها برای این "قسم خورده ها" گرامی تر از خاطر هموطنانشان است؟ ایران و پاکستان، هردودر قبال افغانستان ستراتیژی مشابه دارند، در درهم کوبیدن افغا نها میباشد. یکی از جوانب مهم این استراتیژی سرکوب پشتون ها میباشد. چنانچه القاح مصنوعی طالبان یکی از وسایل کوبیدن افغانها در کل وبصورت اخص پشتون ها بوده و میباشد. پاکستان هرگز نمیخواهد تا پشتونهای افغانستان از جنگ رهایی یافته وزندگی صلح آمیزومترقی را آغاز نمایند. زیرا در عقب مانی ودربدری پشتونهای افغانستان بقای خود را جستجو مینماید. همچنان ایران با پیشرفت و ترقی پشتونها سخت در مقابله قرار دارد، زیرا افراطی گری طالبانی راه را برای نفوذ سیاسی وکلتوری ایران در سرزمین ما فراخ تر و هموارترمیسارد. این تصادفی نیست، که در این مرحلۀ حساس تاریخی مسـئله زبان در کشور ما به جایی اینکه به حیث وسیلۀ تفاهم، مرهم گذار زخم ها واشتراک مساعی قومهای مختلف افغانستان رول خویش را مثبت بازی کند، نزدیک است به شمشیر بران جدایی ونفاق ملی تبد یل شود. این هم تصادفی نیست که دراین موقع حساس تاریخی وزیر تعلیم وتربیۀ افغانستان نام مکتب بی بی مهرو را که به اسم یک زن قهرمان وطن ما مسما بود، تغیر داده و اسم یک همولایتی اش را به آن داده است. در حقیقت این شخص نیز به نوبۀ خویش تیل را در بالای آتش نفاق ملی افزوده است. در عقب این همه تیل پاشی ها آتش افزا چه نهفته است؟ حتما مسایلی زیادی است که ذکر آن باعث تطویل این نوشته خواهد شد، ولی آنچه با موضوع بحث این نوشته ارتباط میگیرد این است که در کشور ما دشمنان میخواهند، تا میدان برای افراطیون پشتون وتاجک فراخ تر شود. افراطیون هر قوم برجسته تر گردیده واشخاص صلح طلب ومردمی بمانند گذشتۀ نه چندان دور تاریخی به "اکثریت خاموش" تبدیل گردند. جامعه بیشتر از پیش بطرف قطب بندی و اینبارمخصوصا زبانی به پیش برود. وانگاه خوداین کشور ها پلانهای شانرا در کشور ما عملی نمایند. اگر امروز ابعاد خطرناک این تیل افشانی های پشتونها و تاجک های افراطی هنوز آنقدر قابل لمس نمیباشد، ولی در آیندۀ نزدیک شعله هایش نه تنها انسانهای وطن مارا فراخواهد گرفت، بلکه همه هست وبودتاریخی و فرهنگی این سرزمین را هم خواهد بلعید. این است هدف همسایگان ستیزگر ما. برای آنها خون افغان در کار است، اینکه تاجک است ویاپشتون، هزاره ویا قوم دیگری، تفاوتی ندارد. آنها آرزوی افزونی افغانانی را دارند که خود بدست خویش افتخارات تاریخی شانرا به باد نابودی بدهند، که خود همه رابطه ها وضابطه های بین القومی را ببرند، که خود همه داشته های معنوی شانرا به نیستی بکشند وآنگاه مردم نجیب ما چون یتیمان تاریخ در درگاۀ آنان به گدایی بایستند. ولی انشأالله به تدبیر اکثریت ملت غیور افغانستان این نقشه ها به فرجام نخواهد رسید.