از تورنتو تا جبل الطارق
ياد واره هايي از سفر آلمان و هسپانيا
بخش پنجم
غني همااسلام در هسپانيا
بر فراز تنگه ي جبل الطارق ايستاده ام. دريا زير نور خورشيد چاشتگاهي، امواج درخشنده و سيم گونش را در برابر ديدگانم به نمايش گذاشته است. هرطرف كه مي نگرم آب است و آفتاب و گرماي داغ و دلپذير هسپانيا. در فاصله ي چهارده كيلومتري آن طرف دريا، مراكش- شمالي ترين كشور افريقايي- در غبار نيمروزي آرميده است. اين جا محل تلاقي دو قاره ي اروپا و افريقاست و هم محل يك جا شدن بحيره ي مديترانه با اقيانوس اطلس.
ايستاده ام روي زمين جنوب هسپانيا و به قاره ي افريقاي مي نگرم كه در تيررس نگاهم قرار دارد. صداي پاي تاريخ از دور به گوشم مي رسد. صداي پاي سرداران مسلمان كه هزار و سه صد واندي سال پيش از امروز، از اين تنگه عبور كردند تا آيين مبين اسلام را در اين بخش از جهان رواج دهند. در نتيجه، دين حنيف اسلام براي مدت هشت قرن در هسپانيا پايدار ماند و انوار الهي آن بر دنياي فرو رفته در جهل و جهالت آن زمان تابيدن گرفت.
نسيمي نرم و طرب خيز از روي امواج نيلي دريا بر مي خيزد و بر روي و موي من نشيند. احساس يگانگي عجيبي با اين سرزمين دارم. حس مي كنم در و ديوار اينجا با من آشناست؛ كسي را مي مانم كه بعد از چند قرن به ديدار دوستان و آشنايانش آمده است. چه چيزي من و مسلمانان چند قرن پيش ساكن اين سرزمين را به هم پيوند مي دهد؟
مسلمانان جهان: رابطه ي افقي- رابطه ي عمودي
مسلمانان با هم داراي چند نوع رابطه اند: رابطه ي افقي، رابطه ي عمودي و...در رابطه ي افقي يا سطحي بايد هم عصر و هم زمان بود تا حضور و موجوديت همديگر را درك كرد. به بيان ديگر همديگر را ديد و يا شنيد و روابط زميني و مادي بر قرار ساخت.
و اما در رابطه ي عمودي و يا عمقي ديگر مسأله ي زمان و مكان از ميان بر مي خيزد و رشته هاي عميق برخاسته از معنويت، تمام مسلمانان جهان را زير لواي «امت واحده» به هم پيوند مي زند؛ چه آن فرد مسلمان هزار سال قبل به دنيا آمده باشد و چه دو هزار سال بعد پا به جهان هستي گذارد. اين رابطه، رابطه اي است دروني، عمقي، احساسي و برپايه ي يك اعتقاد واحد و مشترك كه در فضاي جهان معنوي اسلام، هميشه ساري و جاري بوده است. البته جهان اسلامي به دور از تعصب هاي كور و تنگ نظري.
و اينك من، به عنوان فرزندي از مسلمانان آن سر دنيا، آمده ام به جنوب هسپانيا تا از سرزميني كه هنوز هم روح برادران و خواهران ديني من در فضاي آن در پرواز است، بازديد به عمل آورم. آمده ام تا ياد و خاطره هاي شان را دوباره در دنياي فكري و ذهني ام زنده نمايم. آمده ام تا به نياكان ديني و معنوي ام، بعد از هشت سده، سلام گويم و درود ودعايي نثار ارواح شان سازم.
همراهانم نشسته اند روي ديواره ي كوتاه دريا، و تن هاي شان را به دست نسيم دلپذير دريايي سپرده اند. رخوتي عجيب سراپايم را فرا گرفته است.خالي و سبك شده ام. چندمين بار است كه در اين سفر احساس سبك حالي به سراغم مي آيد. چه قدر خوشبختم من.
ظهر شده است. من و همراهان به سوي «چاي خانه» اي مي رويم كه به سبك «سماواري» هاي وطني چاي را نه در پياله كه در چاينك هاي «چيني نكلي» براي مشتريان عرضه مي دارد. در زير چتر چوبي چايخانه با اشتهاي تمام به «چاي نوشي» مشغول مي شويم. از آنجا درخت هاي نخل مانند را كه در دو طرف راهرو سنگ فرش چايخانه صف كشيده اند، تماشا مي كنم. قسمت كاكُل اين نخل ها، خيلي به «كله ي آدم» شبيه اند؛ به ويژه اين كه گمان مي رود، برگ هاي كاكُل درخت ها را مثل موي سر انسان «اصلاح» كرده اند. اسم اين آخرين شهرك جنوبي هسپانيا، تاريف Tariff است كه اولين ايستگاه مسلمانان بعد از ورود به اروپا بوده است.
انديشه ي فتح اندلس «هسپانيا»
در پيدايش انديشه ي فتح اندلس و ورود مسلمانان به اين كشور اروپايي، دو عامل عمده نقش اساسي را بازي كرده؛ يكي اشتياق شديد مسلمانان براي نشر و توسعه ي اسلام در قاره ي اروپا و دوم شرايط متشنج سياسي واجتماعي هسپانيا دراين دوره ي تاريخي.
بعد از آن كه مسلمانان، مراكش را كه شمالي ترين كشور افريقاست و هم سايه ي ديوار به ديوارهسپانيا به طور كامل فتح كردند، در انديشه ي فتح ولايت جنوبي هسپانيا، يعني اندلس افتادند. در اين برهه از تاريخ، نظام ملوك الطوايفي در هسپانيا حاكم بود و اختلافات عديده اي ميان حكام محلي وجود داشت. به دليل همين اختلافات داخلي بود كه كُنت جوليان، حاكم سيته، نامه اي به موسي بن نصير-فرمانرواي مسلمان در مراكش- فرستاد و او را براي حمله به هسپانيا، تشويق نموده و وعده داد كه در جريان حمله، پايگاه ها و سنگرهاي خويش را در اختيار مسلمانان قرار خواهد داد و با سپاهيان خويش آنها را همراهي نموده و نيز كشتي هايش را براي انتقال مسلمانان اختصاص خواهد داد.(1)
موسي بن نصير از خليفه ي اموي وليد بن عبدالملك (حكومت 86-96 هجري/ 705- 715 ميلادي) براي شروع عمليات پيشروي نظر خواست. خليفه موافقت خود را با اين شرط اعلام كرد كه نخست قدرت اندلس را با «دست بردهاي» مرزي و اعزام گروه هايي براي حمله هاي كوچك و گذرا بيازمايد. (2)
بدين منظور در رمضان سال 91 هجري ( 710 ميلادي) نيرويي كوچك مركب از پنج صد رزمنده ي مسلمان با گذر از تنگه، به شبه جزيره ي «ايبريا» در جنوب هسپانيا وارد شدند. فرمانده اين حمله، ابوزعه طريف بن مالك معافري بود و به همين دليل شهرك كوچك مرزي هسپانيا را به ياد بود اين سردار اسلام «طريف» كه در زبان هسپانيايي آن را Tariff مي نويسند، نام گذاري كردند. بعد ازاين حمله ي آزمايشي، مسلمانان با انبوهي از غنايم به سلامت به پايگاه شان بازگشتند. موفقيت آميز بودن اين يورش، مسلمانان را به فتح اندلس اميدوارساخت وايشان را تشويق كرد كه حمله اي بزرگ تر را به فرماندهي طارق بن زياد سامان دهند.
تنگه ي جبل الطارق: دروازه ي ورود مسلمانان به هسپانيا
درماه رجب سال 92 هجري برابر با اپريل 711 ميلادي، طارق بن زياد حكمران تنگه با عبور از دريا كه فقط چهارده كيلومتر، با مرز جنوبي هسپانيا فاصله دارد، به همراهي دوازده هزار سرباز درخاك هسپانيا پياده شده و در كنار كوهي لنگر انداخت كه بعداً آن را به افتخارش «جبل الطارق» ناميدند. (3)
طارق، اخبار پيشروي هاي خود را به اطلاع موسي بن نصير مي رسانيد و چون از موسي كمك خواست او نيز در رمضان 93 هجري برابر با جون 712 ميلادي با سپاهي مجهز حمله ي خود را آغاز كرد و پس از گذشت يك سال از شروع حمله موسي، دو فرمانده در شهر طلبيره (Tynavera) واقع در شمال غربي طليطله به هم رسيدند و پس از چهار سال اندلس به دست مسلمانان فتح شد (4) و دورترين نقطه ي جنوبي تا كوه هاي پيرنه (Pareness) در فرانسه و سواحل شمالي و از ماته و طركونه در شرق تا مالمريه و آشبونه در غرب را گشودند و از دشت هاي جنوبي تا ارتفاعات فشتاله را تصرف كردند و از هيچ شهر بزرگ و يا دژي استوار نگذشتند مگر آن كه بر فرازش پرچم اسلام را بر افراشتند. دامنه ي فتوحات مسلمانان از سواحل شمال شرقي اندلس تا كناره ي خليج بسكاي (Biscay) فرا گرفت.
درسال 95 هجري (714م) موسي بن نصير و طارق بن زياد از سوي وليد بن عبدالملك –خليفه ي اموي- به دمشق فراخوانده شدند. موسي هنوز در راه بازگشت به شام بود كه وليد بن عبدالملك در گذشت و برادرش سليمان جانشين او شد موسي بن نصير هم در حالي كه فرزند خود عبدالعزير را به عنوان والي به حكومت وزير و يا معاون وي تعيين كرده بود، خود در مدينه در گذشت.
هم زيستي مسالمت آميز با پيروان اديان ديگر
عبدالعزيز نقاطي از اندلس را كه در زمان پدرش ناگشوده مانده بود، فتح كرد و به ويژه در طول ساحل شرقي اندلس تا شهر بر شلونه (بارسلون) پيش رفت. در اين منطقه با يكي از نجباي سلسله ي گوت به نام تدمير كه از ياران مسلمانان بود پيمان بست و بر اساس اين پيمان، قلمرو او تحت نظارت مستقيم حكومت مسلمانان در آمد.
عبدالعزيز مردي خيرخواه و با فضيلت بود و براي آرامش اوضاع، سياست مسالمت و آشتي را در پيش گرفت. براي اجراي احكام قانوني و تنظيم اصول مدنيت اسلامي «ديوان» را تأسيس كرد تا احكام و اصول را به تناسب وضعيت رعاياي جديد تنظيم گردد و وفاق ملي مسلمانان -هرچند از قبايل گوناگون باشند - با تكيه بر «وحدت كلمه» آشكار شود. (5)
و اما عبدالعزيز به رغم سياست هاي مسالمت طلبانه ي خود نتوانست ميان قبيله هاي گوناگون وفاق پديد آورد. وي بيش از حد مطيع همسرش بود و به آيين ها و تشريفات سلطنت به نوعي گرايش يافته بود و در اهداف خود ثابت قدم نبود. مؤرخان مي نگارند: «وي به سان شاهان گوت، افسر گوهرنشان برسر مي نهاد و به يارانش در هنگام باريابي فرمان مي داد كه برايش بر خاك بيفتند.» هم چنين گفته اند كه او در پي سلطنت بود و براي استقرار حكومتي مستقل براي خود مي كوشيد. به همين دليل گروهي از سپاه به تحريك سليمان، خليفه اموي، او را كشتند تا از پدرش موسي كه غنيمت ها و هديه هاي اندلس را براي وليد مي برده است، انتقام بگيرند.
آغاز حكمروايي واليان عرب
پس از ترور عبدالعزيز، سپاه اندلس، ايوب پسر حبيب لخمي را به حكومت اندلس برگزيد و با حكومت يافتن او دوران واليان عرب آغاز شد. حكومت واليان عرب بر اندلس اسلامي تا سال 138 هجري (756 م) استمرار يافت تا اينكه در اين سال عبدالرحمن بن معاويه ملقب به «الداخل» (وارد شونده به اندلس) توانست خلافت امويان را در اندلس بنيان گذاري كند و غرناطه را مركز بلامنازع فرهنگ اسلامي قرار دهد.
استقرار عدالت اجتماعي و اقتصادي اسلامي
فتح شبه جزيره ي ايبريا (اندلس) به دست مسلمانان در زندگي عمومي و نظام اجتماعي و اقتصادي آن سرزمين سر آغاز يك دوران تازه و ابتداي يك تحول و تكامل بود. اسلام زماني به اندلس آمد كه اقليتي ستمكار از شهرياران و اشراف به يك ملت سروري مي كردند و به زشت ترين وجه مردم را مورد بهره كشي و اجحاف قرار مي دادند. اسلام باعث گرديد تا آن وضعيت ناهنجار از ميان برداشته شود و فرصت هاي عدالت، آزادي و برابري در اختيار همه مردم قرار گيرد. 6
در تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي همواره ميان ماندگاري اسلامي و موفقيت دعوت به يكتا پرستي با عملكرد حكام مسلمان رابطه ي مستقيم داشته است. از سوي ديگر فراهم آوردن موجبات رفاه و خشنودي ملت هايي كه دل به حكومت اسلامي سپرده و تحت اطاعت مسلمانان در آمده اند، عاملي مهم در پايداري و بقاي فرمانروايي مسلمانان بوده است.
كيفيت رفتار مسلمانان با اهل ذمّه (غير مسلمان)
اهل ذمه پيروان اديان ديگر بودند كه به فرمان اسلام گردن نهاده و از طريق امضاي قراردادها و پيمان نامه ها با حكومت اسلامي و مسلمانان پيوند هم زيستي مسالمت آميز مي بستند و با پرداخت جزيه (ماليات سرانه) ضمن حفظ دين و فرهنگ خود در پناه مسلمانان مي آمدند و از آزادي هاي مدني و اجتماعي فراواني برخوردار مي شدند.
در رابطه با مالكيت زمين و لزوم پرداخت خراج (ماليات ارضي) مباني اقتصادي معيني به اجرا در مي آمد كه با تشكيلات ديواني و بر اساس قوانين اسلامي وضع مي گرديد.
سياست تساهل و تسامح آميز واليان عرب
والياني كه بعد از عبدالعزيز به حكومت رسيدند، همه ي شان خط مشي سياسي تسامح آميز اسلامي را به كار بستند. سمح – يكي ازواليان عرب- بر مسيحيان جزيه مقرر كرد و ايشان را در عمل به آيين هاي ديني شان آزاد گذاشت. بعضي از واليان عرب همچون عنبسه فرزند سحسم كلبي و عبدالرحمن غافقي، شخصاً در ولايات اندلس مي گشتند و به داد خواهي هاي مردم رسيدگي مي كردند، بدون آن كه ميان پيروان اديان مختلف تفاوتي قائل گردند. (7)
اسلام درهم زيستي مسالمت آميز با مسيحيان و يهوديان هيچ مشكلي نمي ديد و ميان پيروان اديان مختلف جانب مساوات را نگه مي داشت. نتيجه ي سياست واليان مسلمان، خشنودي فراوان همگان و از جمله مسيحيان را از نظام جديد در پي داشت و به همين دليل بود كه مردم اندلس حكومت مسلمانان را بر حكومت فرانك ها و گوت هاي مسيحي ترجيح مي دادند.
اصلاحات اقتصادي و تسهيلات درامر جزيه و خراج
حكومت اسلامي در اصلاحات اقتصادي خود هم ماليات ها را پايين آورد و هم در ساده كردن آنها كوشيد تا جايي كه مقدار جزيه از دو دينار فزون تر واز 12 درهم كمتر نمي شد. كم و زيادي جزيه به توانايي مادي شخص جزيه دهنده بستگي داشت. در كنار پول نقد، مقاديري هم جنس دريافت مي گرديد.
در رابطه با خراج (ماليه ي زمين) ازكساني كه زميني را مالك مي شدند، خراج يك سان گرفته مي شد و تفاوتي ميان مسلمان و غير مسلمان وجود نداشت. ازاين رو مسلمانان در آزاد سازي كشاورزان اندلس از چنگ فئوداليزم كهن تلاش فراوان نمودند و زارعان براي نخستين بار، در زندگي خود مالك زمين شدند و با انتقال مالكيت از راه خريد و فروش، حق تصرف يافتند، حقي كه پيش از فتح اسلامي نداشتند.
شكوفايي فرهنگي و اجتماعي
دوره ي زمام داري مسلمانان، دوره ي شكوفايي كشور هسپانيا به شمار مي آمد، مسلمانان در پهلوي نشر و توسعه ي آيين پاك اسلام، تمدن اسلامي را نيز در اين سرزمين اروپايي گسترانيدند. برقراري نظام حقوق مدني شهروندان اعم از مسلمان و غير مسلمان كه بر گرفته از عدالت اسلامي بود، جامعه ي آن روز هسپانيا را يكي از مردمي ترين جوامع بشري آن زمان بدل ساخته بود تا جايي كه حكام مسلمان خود ميان مردم گشت و گذار مي كردند مستقيماً از حال و احوال مردم با خبر مي گشتند.
براي اولين بار در هسپانيا، نظام تعليم و تربيت همگاني از طريق تدوير«مكتب خانه» هاي رايگان، برقرارگرديد كه براي كشورهاي همسايه، رشك برانگيز مي نمود. هم چنان در زمينه ي بهداشت عمومي، مسلمانان به ايجاد «حمام» هاي عمومي همّت گماردند كه تا آن زمان در آن كشور سابقه نداشت. نكته ي جالب اين كه بعد از شكست مسلمانان، يكي از اقداماتي كه حكومت مسيحي به انجام آن پرداخت، تخريب همين حمام هاي عمومي مسلمانان بودكه ضربه اي بود بر بهداشت عمومي اندلس.
در زمينه ي اقتصاد و تجارت هم، دولت اسلامي راه تجارت بين اندلس و دمشق را بر قرار ساخت و هسپانيا را با امپراطوري اسلام وصل كرد كه باعث شكوفايي هرچه بيشتر صنعت و تجارت گرديد.
معماري اسلامي هم نقشي بسيار برازنده درآباداني هرچه بيشتر شهرهاي هسپانيا ايفا نمود. آثار به جاي ماده از تمدن اسلامي، هنوز هم بعد از گذشت بيشتر از يك هزار سال، شاهكارهاي هنر معماري به شمار مي آيد كه نمونه هاي بارز و باقيمانده از معماري موري (مراكشي) عبارتند از: كاخ عظيم الحمرا در شهر گرانادا (غرناطه) مزكوئيشا در شهر كور دوبا (قرطبه) برج هاي «توره دل اورو» و «جبرالدار» در شهر سيويل پايتخت فرهنگي مسلمانان در هسپانيا و مدينه الزهرا در نزديكي شهر كور دوبا (قرطبه). سالانه ميليون ها جهانگرد از آثار باقيمانده ي تمدن اسلامي در كشور هسپانيا، ديدن مي كنند و بر پديد آورندگان آن ها تحسين و آفرين مي گويند.
افول دولت اسلامي در هسپانيا
مسلمانان با ايمان و عزمي راسخ، وارد خاك هسپانيا شده و در مدتي كوتاه به پيروزي هاي غرور آفريني دست يافتند. آنها توانستند لواي «كلمه الله» را در بخشي عظيم از هسپانيا به اهتزاز در آورند و دين مبين اسلام را در آن سرزمين بگسترانند؛ اما بعد از گذشت چهار قرن زمامداري افتخار آفرين، مارهاي خودخواهي و تفوق طلبي قومي و قبيلوي آرام آرم سر برآوردند و زهر نفاق و شقاق را در متن جامعه ي مسلمان هسپانيا منتشر كردند.
نتيجتاً در شروع قرن يازدهم ميلادي به دليل اختلافات مسلمانان بر سر حكومت و تشكيل چند امير نشين، موقعيت سياسي و اجتماعي مسلمانان به شدت تضعيف گرديد و وحدت اسلامي جايش را به عناد و كينه هاي قبيلوي سپرد تا جايي كه حتي رابطه ي بعضي از اميرنشين هاي مسلمان نيز با هم قطع گرديد. در اين آشفتگي سياسي مسيحيان گاليله نيز بر ضد مسلمانان سر به شورش برداشتند.
دولت هاي مسيحي در شمال هسپانيا، كه مترصد فرصت بودند، از نفاق و چند دستگي مسلمانان، استفاده نموده، نيروهاي شان را براي بيرون راندن مسلمانان، از آن سرزمين بسيج نمودند. مهم ترين عامل پيروزي مسيحيان، ازدواج ملكه ايزابل كاستيلا و شاه فرديناند اراگون بود. ازدواج اين دو زمامدار محلي، در شمال هسپانيا، باعث وحدت هرچه بيشتر مسيحيان گرديد. در نتيجه در اثر پيشروي نيروهاي متحد مسيحي، مسلمانان مناطق تحت سيطره ي شان را يكي پس از ديگري از دست دادند وسرانجام در سال 1492 ميلادي شهر گرانادا (غرناطه) آخرين پايگاه مستحكم مسلمانان، به وسيله ي پادشاهان كاتوليك سقوط داده شد و بساط زمامداري حدوداً هشت صد ساله ي مسلمانان از هسپانيا برچيده شد. (ادامه دارد)
پي نوشت ها:
1- ابن عذاري، البيان المغرب في اخبار اندلس والمغرب، ج 2، ص 4 (بيروت، دارالثقافه).
2- ابن الكردبوش، تاريخ اندلس، ص 45 (مادريد، معهد الدراسات الاسلاميه، 1961 م).
3- ابن عذاري، ص 5.
4- ابن عذاري، ص 12، 15، 16.
5- ابن اثير، الكامل في التاريخ (بولاق، 1247 هجري) ج.5، ص8 .
6- اقري، نفح الطيب من غص الاندلس الرطيب ج.1 ص 107، 111، 117، عنان، همان ص 61، 62.
7- آرنولد، الدعوه الي الاسلام، ص 157، امير شكيب ارسلان، تاريخ عرب في فرسناد سويسرا و جزائر البحر المتوسط (مصر، مطبعه عيسي البابي الجلسي) ص 58، 87.