افغان موج   

نـور کهن ز روزن دل جلوه گر شدست

هـور از نهاد گـوهـر هستی بدر شدست

آتش اگر ز رگ رگ جان شعله می‏کشد

آتـشـفـشـانی در دل مـا مـسـتـقـر شدست

از گــوهــر وجــود تجـلـی نمــوده است

روشـن از آن دیــدۀ نـسـل بـشـر شدست

بـا نـردبـان نـور بـه معــراج می‏رســیـد

آن ناکجـا که پیر خـرد مفـتـخــر شدست

بـر روی بـال مـوج بـه دریا کـنــم سـفر

ژرفـای مخـزن دُر و طفـل گهـر شدست

در ذات نـور نـاب اگـر دل شــده مـذاب

از شش جهت منور و مهر سحر شدست

شوقی که عشق در دل انسان نهاده است

فـرزنــد نـاز مـادر و دخـت پـدر شدست

در چـشـمۀ زلال خـرد غـسـل کـرده ایـم

اندیـشـه جـاودانـی و تـن کان زر شدست

در تار و پود جسم شدن جان دمیده است

فرش حیات رنگین و گسترده تر شدست

شـــور غـــزل تـا بـــه دل ذرّگان فـتـــاد

تـا بی نهـایـت از هـنــر دل خبـر شدست

گـیـتـی نمـا سـاغـر دل پـر زبـاده گـشـت

ذهـن مسـت دانش و ثـمرات نظر شدست

عشقی که دردل وسر ما خانه کرده است

خورشید روز و درگذر شب قمر شدست

مـا شـعـر دل بـه لـوح تمـدن نـبـشـته ایـم

حمـاسـه‏ هـای دور کهن مخـتصر شدست

 

رسول پویان

28/11/2024