خاطرات از بیست چهارم حوت 1357 هرات
حوت 1357 با وصف آنکه سالی پر از برف و سرما بود حال و هوای معتدلی داشت. قرار گفتۀ دهقانان سالی پر بار بود. طوریکه اواخر ماه حوت هوا گرم و کار بار مردم رونق گرفته بود. باید اذعان کنم که تا رسیدن پایان سال 1357 هجری شمسی دولت خلقی فرامینی به خاطر تقسیم اراضی، تعیین مهریه زنان، آموزش سواد همگانی را به نفع طبقات پایین انجام داده بود. اما در آوایل همین ماه حوت یکبار در شهر آوازه افتاد که منشی حزبی کمیته ولایتی حزب خلق بنام آقاگل باعث در مسجد جامع بزرگ شهر خطاب به نمازگذاران گفته است «... شما لنگی به سر ها تا چه وقت به دنبال نماز و روزه هستید. دنیا به اقمار میروند بیدار شوید و راه خود برای زندگی بهتر پیدا کنید...» اینچنین حرف های را مردم بگوش هم زمزمه میکردند و بر علاوه اخباری از اطراف هرات پخش میگردید که در فلان روستا یک حزبی به سینه ای یک دختر دست انداخته و به بهانۀ اینکه تو چند ساله هستی از او استفاده سوء نموده و مسجد فلان قریۀ فلان ولسوالی را کورس سواد آموزی ساخته اند.
روز جمعه 19 حوت همانسال روزی بود که میگفتند بعد از ادای نماز جمعه قیام مردم علیه دولت آغاز میگردد.
از قرار گفتۀ بعضی ها عده ای زیادی لبلس کاملا سفید به نشان کفن پوشیده و به مسجد جامع شهر آمده بودند. ولی دولت با استقرار نیرو های نظامی در اطراف مسجد جامع شهر مانع هر گونه حرکت شان شد؛ شورش به روز جمعۀ آینده یعنی تاریخ 25 حوت را مردم حتمی میدانستند. درین یک هفته اوضاع خیلی متشنج و غیر طبیعی جلوه میکرد. شب سه شنبه تاریخ 20 حوت زمانیکه به امواج کوتاه رادیو به دنبال صدای بی بی سی میگشتم صدای های از مخابره های یک تانک ذره دار را شنیدم که میگفت: از تاریکی دشمن میترسد. من به پهلوی جویی آب نزدیک ولسوالی غوریان قرار دارم فعلن همه چیز آرام است. فردای آنروز زمزمه های به گوش میرسید که در دلسوالی پشتون زرغون در جنوب شرق هرات زد وخورد های میان یک عده مردم معترض و دولت رخ داده و طی آن چند نفر کشته شده اند. در شبهای دیگر باز هم سیستم مخابره ای تانک های حکومتی از غوریان و پشتون زرغون شنیده میشد. روز چهار شنبه در شهر اکثر دوکانداران به کار خود حاضر نشده بودند و اوضاع شهر متشنج بود. افراد حزب خلق با مسلسل های کلیشنکف که برای اولین مرتبه در اردوی افغانستان نمایش داده میشد به هر طرف گشت و گذار داشتند. عقیده عمومی بر آن بود که روز جمعه مردم قیام سرتاسری آغاز میکنند زیرا اکثر ولسوالی ها به دست نیروهای مردمی از چنگ خلقی ها رهایی یافته است.
روز پنجشنبه 24 حوت در اثر تاکید مدیر لیسه زراعت هرات تمام معلمین برای کار دوطلبانه حاضر شده بودند. لازم بیاد آوری است که این مکتب رزاعت در لیسۀ سلطان غیاث الدین غوری سابق در زمان داود خان تاسیس شده بود. مدیر آن شخصی به نام لعل آقای کانکر از اهالی ننگرهار فارغ فاکولتۀ زراعت و معاون آن بنام نور عبدالرحیم وثوق از اهالی ولایت فراه بودند. وقتی به مکتب رسیدم ساعت هشت صبح بود و معلمین همه حاضر بودند. فهمیدیم که کار دوطلبانه ای در کار نیست بلکه ما را برای نشان دادن عادی بودن اوضاع جمع کرده اند. مدیر و معاون اش هر دو تفنگ کلشنکف داشتند. یکی از معلمین از معاون مکتب پرسید:
ــ چه خبر است که با تفنگ ؟!.. معاون مکتب جواب داد:
ــ شرافتن هیچ گپی نیست.! اما باور همگان بر آن بود که وضع خراب است. یک ساعت بعد نخستین آواز فیر های تفنگ از گوشه های شهر بلند شد. لیسۀ رزاعت در فاصله صد متری مقام ولایت قرار داشت که شدیدا محافظت میشد نیم ساعت بعد مدیرمکتب نزد ما آمده و اقرار کرد.
ــ استادان عزیز عده ای از ضد انقلاب به شهر حمله کرده و ما برای دفاع آنجا میرویم از آمدن شما تشکر میتوانید به خانه های خود برگردید.
از سرکی که بسوی شهر میرفت با بایسکل به طرف خانه ام که در شمال شهر قرار داشت روان شدم هنوز قسمتی از راه را طی کرده بودم که دیدم پیش رویم مردم چون سیل الله اکبر گفته به طرف ولابت هرات در حرکت اند. بایسکل ام را دور داده و از سرک محبس به طرف خانه روان شدم. آنجاهم دسته های بزرگی به سوی محبس روان بودند و هر کدام شان با یک چوب دستی و بعضا با بیل و کلند مجهز بودند.خودم را به کوچه های محل دولت خانه انداختم و با هزار زحمت به خانه رسیدم. صدای فیر مسلسل ها قطع نمیشد و تازه طیاره های هلیکوپر به آسمان پیدا شده و با مسلسل به طغیانگران تیر اندازی میکردند. خانواده ام از تنها عضو خانواده ای ما که به فاصلۀ سی کیلومتری از شهر در فابریکه سمنت ، دوران کار عملی اش را پس ختم فاکولتۀ انجینری کابل انجام میداد خیلی دلخور بودند. در شهرو اطراف شهر غوغای عجیبی بر پا بود. هرکس از چشم دید خود تعریف میکرد، البته باید ناگفته نماند که خانه ای ما پهلوی خانه ای یکی از مامورین بانک ملی بود و ما دروازه های خانه ای خود را از درون محکم ساخته بودیم و تنها گاهگاهی از پشت دیوار با همسایه ها خبرگیر بودیم. در جوار مسجد پای حصار یک تانک خلقی ها را آتش زده اند، به درب قندهار بیست نفر را با فیر مسلسل از هوا کشتند، ماموریت پولس درب قندهار را شورشیان تسخیر کردند. حزبی ها تنها در قوماندانی شهر هرات، مسجد جامع شهر، قلعۀ اختیارالدین، ولایت هرات ومخابرات هرات سنگر گرفته و هرکس به این مناطق نزدیک شود را مورد ضربه قرار میدهند.
عصر همان روز برادرم از فابریکه سمنت پای پیاده و از میان قریه ها به خانه رسید او تعریف میکرد که در قریه های که او عبور کرده بود و با کمک مردم عوض دریشی لنگی و پیراهن و تنبان برایش داده بودند صد ها نفر شهید شده و مردم برای آنان عزاداری میکردند.
باینترتیب شب بیست چهار حوت آمد و من به رادیوی بی بی سی و رادیوی کابل گوش دادم. رادیوی افغانستان ــ کابل اعلان کرد: که عده ای از ایرانی ها به شهر هرات هجوم برده و اوضاع شهر را به هرج و مرج کشاندند. در رادیوی بی بی سی میگفتند که مردم ولایت هرات علیه حکومت کمونستی دست به قیام زده و شهر هرات را به تصرف خود در آوردند. آنشب را در منتهی دلهره از خلای قدرت و در حالیکه تمام شب صدای فیر مسلسل ادامه داشت بخواب رفتیم.
فردا صبح روز جمعه بیست و پنجم حوت با شدت زیادتری جنگ های خیابانی شروع شد و اخبار واصله میگفت که فرقۀ هفده نظامی هرات به تصرف شورشیان در آمده. من در اینروز توانستم از خانه بیرون شده و به سرکی که از مسجد جامع شهر دو کیلو متر فاصله داشت و به چهار راه حاجی ایوب مثمی بود عبور نموده و به خانه ای دوستم بروم. خیابان ها کاملا خالی بود و از بالای بام مسجد جامع شهر با مسلسل بهر طرف فیر میکردتد. کسانیکه میخواستند از دوستان خود خبر بگیرند باید از داخل محله ها و از میان کوچه های تنگ و تاریک میرفتند. زیرا از طریق جاده ها و سرک های عمومی اینکار به بهای زندگی شان بود.
تاریخ بیست و شش حوت بازهم صدای انفجارات ادامه داشت. در رادیو و از طریق امواج کوتاه میشنیدم که به طیارات مگ بالای فرقه ای هفده هرات دستور داده میشد: « کیوتن کوو» و به دنبال آن صدای انفجار یک بمب بلند میشد.
روز بیست هفتم حرکت طیارات مگ روسی به فضای شهر آنقدر زیاد شد که لحظه ای نمیتوانستیم آرام بگیریم. و در شهر کسی گشت و گذار نمیکرد. من از میان محلات خود را به درب قندهار رساندم تا مقداری غذا به یکی از وابستگان برسانم سرک ها خالی بود درچوک درب قندهار کسی را دیدم که از پای روی یکی از تیره های برق آویزان بود. بعدا گفتند او یک معلم بود که به حزب خلق پیوسته بود. او را از درب قندهار از خانه اش بیرون کشیده و پس از کشتن به پایه برق آویخته بودند.
لازم به یاد آوری است که در قرار روایات تاریخ بعد از چهارصد سال برای اولین مرتبه در مسجد بزرگ شهر هرات نماز جمعه اداء نگردید بعد از یکهفته که قوای تازه دم از قندهار به هرات آمد کنترول شهر را دوباره به دست گرفته بودند، من توانستم قسمت داخل شهر را ببینم. درخت های زیاد ناجو ( کاج) که عمر زیادی داشتند از بیخ اره شده و راه بندان ساخته شده بود. در سرک ها بوی خون و سوختۀ تایر های موتر بمشام میرسید و هنوز هم در سمت غرب شهر و منطقۀ به نام برامان جنگ با شورشیان ادامه داشت. عده ای زیادی مردم به عزاداری مشعول بودند. علاوه بر آن در میان رهبران شورش هرات نام اشخاص در مقام رهبری گرفته میشدند . چون تورن اسماعیل خان ( فعلن وزیر آب و برق کابینۀ آغای کرزی) ، صفی الله افضلی ، مولوی حفیظ الله، گل محمد تیزانی ( عیار) فضل احمد گادیوان( عیار ) شیر آقا چونگر یکی از متنفذین محلی، پهلوان جبار، حاجی علیخان عیار، پلوان جمعه گل و پهلوانی که اسمشرا فراموش کرده ام و از جمله مردمان هرات بود بر سر زبان ها افتاد.
این قیام برای یکهفته خلای کامل قدرت را در یکی از بزرگترین شهر های افغانستان بوجود آورد و طی این یک هفته هزاران نفر از مرم مسلمان هرات با بیرحمی کامل از هوا و زمین مورد هجوم قرار گرفته و بشهادت رسیدند و همچنان زمینۀ شورش های جدیدی در کابل، قندهار، ننگرهارو دیگر شهر های افغانستان شد و دولت خلقی را مجبور ساخت تا برنامه های عجولانۀ کمونیستی اش را کنار گذاشته و به کشتن مردمی اقام کند که به زعم شان ضد انقلاب و سر سپرده ای بیگانگان!! میباشند.
تاریخ بیست چهار حوت روزی بود که ملت افغان یکبار دیگر علیه اشغال ، استعمار فرهنگی و کمونیسم به پای خاسته و به جهانیان ثابت ساختند که ملتی متحد و یکپارچه اند .
پایان
نعمت الله ترکانی
26.02.2008