پشتون سیاسی هرگز و هرگز مؤفق برای مطلقالعنانی نه میشود. اگر جاسوسی هر دو جهان را بکند،
بخش اول:
یکی از ویژه گی های دلپذیر زنده گی همان نوسانی است که شخص را دگرگون میسازد تا برای پایایی خودش اراده کند و بداند که برای دانستن خلق شده و ماجرا های فرا راه خودش را با نیروی فکری و جسمی و آینده نگری برای کشور و مردم اش از میان بردارد و بلندای هستی را تسخیر کند.
هیاهوی پر تب و تابی که فضای سیاسی و مجازی و دیدگاهپردازی افغانستان را در داخل کمتر و در خارج از کشور بیشتر آشفته ساخته، دگردیسی های سیاست کشورهای ایران و ترکیه در قبال مردم افغانستان است. در این کوتاهه تلاش میکنم زوایای تاریکتر و کمتر روشن شدهی منحصر به فرد برخورد های کشور ها نسبت به وطن ما را برشمارم.
وضع عمومی امنیتی ناهنجار خاموش جهانی در پی بروز جنگ اوکرائین نگرانی هایی را برای همه ساکنان جهان بار آورده است. برای خاندان های آگاه سیاسی بروز چنین پیشآمد ناگوار از دیرگاهی اندیشهزا بوده است. ولی آنان صلاحیت اجرایی نه داشتند و سیاستمداران و جنگ افروزان چندان به دیدگاه های شان ارزشی نه دادند و نه میدهند. بروز تکانه های نا آرامی های جهانی به طور واهشته بستهای دارد به نمودارسازی های اتاقهای اندیشهپردازی اروپا و آمریکا و انگلیس و در گذشته جاپان. از دو جنگ جهانی تا امروز دیده شده که همین ها با دهل و سرنای جنگی شان و با ساز و برگ های توسعهی جنگ افروزی شان فرسنگ ها و هزاران فرسنگ فاصله سنج را از اول قرارگاه های کشوری شان گذشته اند تا جهان را به دست بیاورند. افغانستان هم از دید ویرانگر و اشغالگر آنان دور نه بوده، گاهی مانند انگلیس به تنهایی و گاهی مانند دو دههی گذشته گروهی بر کشور ما تاخته اند، در بدترین حالات جنگی، میان خود ها درگیری داشتند و در بهترین حالات جنگی دست به دست هم داده به اشغال کشور ها مبادرت ورزیده اند، خاستگاه هر دو جنگ جهانی هم همین کشور ها بوده اند. افغانستان پسا اشغال انگلیس هرگز راحتی به خود نه دید، چنانی که در دوران سه جنگ با انگلیس یا سطهی انگلیس در سرزمین افغانستان، کشور و مردم ما تا امروز روی خوشی و آبادی نه دیدند. همه موارد تنها نابودی ملت و کشور ما و آبادی منجاوزین و ایادی جاسوس شان از داخل افغانستان بوده است و بس. در قمار زندهگی جهان تنها بازندهی مردمی و کشوری همین افغانستان است و بس. اردوگاه های مردمی افغانستان که در درازی کهن دیروز یا در کوتاهی زمان امروز بر ضد دشمن های خود رزمیده اند یا میرزمند، تنها نیروهای مورد باور مردم اند و بس. اینکه چرا افغانستان به طور نا ایستا بیشتر از سوی دو همسایهی ناباب شرقی و غربی گرفتار رنج و درد و یرانی و ناسازگاری های گونهگون میشود، برمیگردد به دو دلیل داخلی و خارجی. در داخل موجودیت رهبران و سلاطین زورگفتار قومی و تباری و بی ارزشی وطن نزد ایشان و ارزش داشتن منافع شخصی، گروهی، خانهوادهگی و گاهی هم تباری و تعهدات جاسوسی شان به کشور های مختلف. از خارج راه اندازی برنامه های دشمنپراکنی میان ملیتی افغانستانی ها و کنار قرارگرفتن قدرت های مختلف منطقه و جهان با رهبران و گروه های خاصی که منافع خود را در وجود آن ها به دست آورده میتوانند. این بخش کار بسیار ویرانگر است. چون تن زخمی کشوری به نام اجباری افغانستان تنها و کرگسان و لاشخواران دنیا هزار. فراشباشی ها و شاطر های تعهد سپردهی کشوری و تعهد سپرده به دستگاه ها و ایستگاه های جاسوسی دنیا، نیرو های وصل حصول منافع یا بهتر بگویم دفاع از منافع کشور بادار شان اند که هیچ اندیشه و پابندی برای مردم خود نه دارند. اینان بیشتر در وجود ساختار های دروغینی به نام دولت ها و حکومت ها صاحبان اقتدار میشوند. زیر همین چتر هاست که تا میتوانند به مردم و خاصتاً بالای غیر همتباران شان بیداد و وحشت میآفرینند. داستان های کهنی پادشاهان و سلاطین جابر افغانستان در این باره ثبت هزاران کتاب تاریخ اند. در شرق افغانستان کشوری مولود کشوری به نام پاکستان چیزی نیست جزء ادامهی نیابتی راه استعماری انگلیس در منطقه و ویژه بر ضد افغانستان و بیثبات نگهداشتن آن پسا افول امپراطوری هند برتانوی و غروب آفتاب بیغروب انگلیس در جهان از مبداء خراسان دیروز. من برخلاف آنچه قهرمان پروری گویا قائد اعظم پاکستان است، این اندیشه را دارم که به وجود آمدن کشوری از هیچ به نام پاکستان بدون تصمیم انگلیس مقتدر آنزمان و موافقت ملکه و قصر های امپراطور و امپراتریس نشین لندن هرگز حتا به عنوان یک مفکوره هم در مخیلهی بومی های هند برتانوی آنگاه نه بوده است. مولود پاکستان محصول تفکرات و اندیشه های چندبار اندیشیدن های گروهی ادارات و دیدگاه پردازان ماتحت رهبری ملکه ها بوده و پس از آن منظوری تشریفاتی شاید پنهان یا عیان چنان تصامیم. دلیل اصلی هم هندی تبار بودن خود محمدعلی جناح است، مانند همه کسانی که در پاکستان و بنگله دیش امروز خواهی نهخواهی ریشهی عشیرهیی و تباری هندی دارند. این که مسلمان اند بحثی جداست که آن هم بیشتر از نمودار های کاری شاهان فارسی زبان و عمدتاً مسلمان در هند بوده است. تازه ترین به رسانی ویکی پدیا محمدعلی جناح را زادهی دسامبر ۱۸۷۶در کراچی هند شناخته و کهنکاوی ها نشان میدهند که کراچی هند پیشا تشکیل پاکستان یک سره هندی و بخشی از جغرافیای آن بوده است. جناح که خود عضو کانگرس ملی به شدت طرفدار انگلیس در هند بود نه میتوانست به خواستهی خود هر کاری میخواست انجام دهد. دیکتاتوری خشن انگلیس این توان مانور را از استقلال خواهان هندی گرفته بود، چه رسد به جدا ساختن یک کشور جدید از بدنهی امپراطوری انگلیس. نردیدی نیست که جناح احتمالاً طرفدار دموکراسی و آزادی بوده باشد و به عنوان یک مسلمان هندی تبار هرگز در اندیشهی جدایی کشور جدیدی از بطن کشور مادری اش نه بوده مگر به موافقت انگلیس. ایستایی های ملی برای ختم اشغال انگلیس در هند انکار ناپذیر اند. ولی مفکورهی ایجاد پاکستان حتا اگر نزد سیاسیون مسلمان بوده باشد هم تنها در حد یک نظریه و یک خواست مدنی شمرده میشود. استاد فرهنگ مرحوم از دعوت کردن احمدشاه ابدالی درانی، نورالعین واقف #لاهوری# شاعر فارسی زبان # هند# را یاد و ملاقات او را با نظامالدین عشرت در #سیالکوت# بیان کرده اند. نظامالدین عشرت همان کسیست که به امر احمدشاه درانی یا ابدالی شرح احوالش را در نظم بیان کرد و این مثنوی شاهنامهی احمدیه نام داشت و برآیند کار عشرت هم تاریخ دو جلدی احمدشاهی چاپ ماسکو است. صفحهی ۱۷۰- باب پنجم، چاپ بیستم افغانستان در پنج قرن اخیر. مراد من از یادکرد محله های لاهور و هند و سیالکوت در کتاب مرحوم استاد فرهنگ همان یک پارچه بودن هند آندزمان بدون موجودیت کشوری به نام پاکستان است. من اینجا در پی آن نیستم تا جناح را با همه توانایی های هوشی اش هیچ بشمارم. ولی مبرهن است و تاریخ گواهی میدهد که جناح بیشتر در پی اتحاد مسلمانان هند بوده تا تشکیل یک کشور جدا از بدنهی هند زادگاه خودش. این، سیر سرنگونی آمیخته از خود ارادیت و غیر اردای سلطه گرایی انگلیس بود که توانایی هایش روز به روز و گاه به گاه به ناکاره گی میرفت و او را مجبور میساخت تا طرح نو در اندازد. در این نو اندازی ها بود که ستارهی بخت جناح در آسمان هند پدیدار و همهگیر شد و کاری که مثلاً باید به نام اقبال لاهوری ثبت میگردید، به نام جناح تمام شد. ولی با اشکالات و چالش های جغرافیایی از پیش سنجیده شده همراه بود. موضوع دو کشمیر هند و پاکستان، موضوع برابری خواهی های بنگالی ها و سپس استقلال طلبی آنان، موضوع خط فرضی دیورند با افغانستان، موضوع استقلال خواهی صوبهی پشاور به نام کشور پشتونستان، موضوع تنش های قبیلهیی دو سوی مرز میان افغانستان و هند برتانوی میراث رسیده به پاکستان تازه ایجاد شده، موضوع هزاره های بومی منطقه که از بد حادثه پسا تشکیل پاکستان در جغرافیای آن کشور پاییدند. موضوع بدون ایستایی مبارزات استقلال خواهی بلوچ های پاکستان مواردی بودند که هم زمان با تشکیل پاکستان و به صورت عمدی از سوی انگلیس پیش پای جناح قرار داده شدند. افزون بر آن مدیرت و رهبری یک کشور تازه ایجاد شده با انبوهی از خواسته های ناتمام در غیبت تجربهی کشورداری. تاریخ نشانه های زیادی نه دارد که جناح پسا تشکیل پاکستان به شخصه در پی ایجاد دشمنی با افغانستان بوده باشد و یا مجال آن را نه یافته است. ولی تحرکات و گپ و گفت های بیلزوم قدرت مداران افغانستان و تحریک احساسات ملی گرا های پاکستان در رابطه به مخالفت با ایجاد کشور پاکستان و به خصوص مخالفت افغانستان در اشتراک پاکستان به مجلس ملل متحد ( سپتامبر۱۹۴۷ ) اشتباهی بود برای دامن زدن دشمنی پاکستان جدیدالتأسیس با افغانستان. آین اشتباه تا آن جا اثرگذار منفی شد که اطمینان دادن محمدعلی جناح برای نجیبالله وزیر معارف افغانستان در واپسین ماه های برای تغییر نیاوردن رویکردی در وضع نیمه آزاد قبایلی عملی نه شد و برعکس نزدیک به دو سال پسا همان موافقه در مارچ ۱۹۴۹حکومت پاکستان مناطق قبایل نشین را بخش هایی بدون جدایی و سرزمین اصلی خود اعلان کرد. با آن که این اقدام از سوی دولت افغانستان عدول پاکستان از اطمینان جناح شمرده شد، اما سودی نه داشت تا آن جا که در ماه جون ۱۹۴۹پاکستان مناطق توسط هواپیماهای نظامی اش دهکدهی مغلگۍ وابسته به افغانستان در جنوب افغانستان را بمبارد کرده و به روایت صفحهی ۷۲۶چاپ بیستم همین تاریخ افغانستان در پنج قرن اخیر، ۲۵نفر اهالی منطقه را به قتل رساند که خطای محاسباتی یا تصمیم عمدی آن معلوم نیست. ولی به دید حقیر ( نگارندهی این نوشته ) اشتباهی در کار نه بوده. چرا که هیچ نشانهیی از اختلاف درون پاکستان که منجر بمبارد داخلی شود از آن زمان در دست نیست. پس بمبارد به کشور خارجی یعنی افغانستان بود. فکر من این است که همان روایت های عرفی و سینه به سینه نقل شدهی مردمی به عنوان طنز هم از همانجا پیدا شده است. ( طیارای پاکستان اوغانستانه بمبارد کدن، قومندان به کابل شفر داد که طیاره را بزنن یا نی. یک سال باد “بعد” از کابل جواب رفت که بزنین…). این پیشینه های بدبینانه نشان میدهند که دولتداران آن گاه افغانستان در بیغوله های نادانی روان بودند و تا آن که غنی آخرین شاه شجاع مزدور باز هم کشور را به دستور آمریکا و انگلیس به همان پاکستان و ایادی مزدور و نایب او یعنی طالبان سپرد، آن هم طالبان مورد نظر قبیلهی خودش. یکی از دلایل مهم و هنوز مبهم دیگر تاریخی، جاسوسی رسمی محمود طرزی برضد مسلمانان وابسته به حکومت مؤقت (۱۹۱۵تا ۱۹۲۲) هند برای انگلیس ها در هند بود. محترم محقق میرمحمدشریف ( پاکرأی ) در تاریخ خود به نام حکومت مؤقت هند در سال ۱۳۶۸به همت کارگران بنگاه نشراتی دولتی از چاپ برآمده شرح غمانگیزی از خیانت محمود طرزی را به مسلمانان هند تذکر داده و در صفحهی ۱۶۹مینویسد که سال ۱۹۲۱حکومت انگلیس در هند گرفتاری های زیادی از مسلمانان را آغاز کرد و این کار مصادف بود به آن که محمود طرزی در رأس یک هیأت و سفر رسمی عازم هند شده بود. جناب پاکرای در صفحهی ۱۶۹اثر شان با مراجعه به صفحات ۱۱۰و ۱۱۱کتاب تاریخ نوشته شدهی هفت سال در سفر محمد سرور کاتب، با نقل قول از ظفرحسن مسلمان هندوستانی، بعد ها دستیار خاص نادر غدار مینویسند که: به شهادت مولانا عبیدالله یکی دیگر از مقربین مسلمانان هندی و حکومت مؤقت هند در کابل، محمود طرزی پیش از سفر به هند برتانوی و ملاقات با انگلیس ها در یک خدعه و نیرنگ و فریب نام های مبارزان آزادی خواه مسلمان مستقر در هند را از مولانا عبیدالله گرفته و با این گفتهی دروغ که در صورت دست نیافتن به یک موافقه با انگلیس ها، از افراد مذکور به عنوان رهبران اهرم های فشار و بغاوت علیه انگلیس ها استفاده میکند. طرزی خبیث تا آن جا پیش میرود که برای چند نفر همین مسلمان توسط مولانا عبیدالله نامه مینویسد و به این ترتیب نشانی شان را هم به انگلیس ها میسپارد که منتج به گرفتاری های گستردهی مبارزان مخفی مسلمان و آزادای خواهان هند از سوی انگلیس میشود. کتاب حکومت مؤقت هند به استناد گفتار صفحی ۱۳۲کتاب هفت سال در سفر مرحوم محمدسرور (کاتب) از نام ظفر حسن خان به نقل از مولانا عبیدالله خان مینویسد که وی در زمان برگشت محمود طرزی به رعایت نزاکت از او نه پرسیده که نامه ها را به دوستان و رفقایش رسانیده یا خیر؟ ولی از عبدالهادی داوی شاگرد و همراه محمود طرزی در سفر هند می پرسد که آیا نامه ها را به صاحبان شان رسانیده اند یا نه؟ داوی پاسخ گنگ و مبهمی میدهد که معلوم میشود طرزی خاین آن نام ها را برای خوش خدمتی رسمی برای دشمنان وطن خود و هند یعنی انگلیس ها سپرده و آنان هم اقدام به گرفتاری های گستردهی مبارزان کرده اند. هنوز من ( نگارنده ) از کهن کاوش های ما موردی نه خوانده ام که آیا مردمان پاکستان امروز یا یک بخشی از آنان و به خصوص شامل صاحبان قدرت در پاکستان از عشیره و دودمان های همان مسلمانان هندی تبار گرفتار شده به اساس شیطنت محمود طرزی اند یا خیر؟ و یا این مورد میتواند یک دلیلی مزید به خط دیورند باشد؟ منطق عقلانی که حکم بلی را میدهد. آقای عبدالمجید ملک دانش آموز دانشکدهی ادبیات در دانشگاه کابل در سرطان ۱۳۵۲برابر به جولای ۱۹۷۳مدیحه نامهی خوش خدمتانه به نفع محمود طرزی نوشته که در صفحهی پس از پشتی اول حکم پوهاند دکتر نوین به زبان پشتو درج شده است. در این حکم متحدالمال بدون تاریخ و بدون شمارهی ثبت که برای هر برندهی جایزهی ادبی داده میشود و تنها نام برنده در برکهی از پیش چاپ شده ثبت میگردد، آقای مجید ملک را مستحق جایزه برای نوشتن اثر مدیحه سرایی شان برای محمود طرزی میدانند. آقای مجید ملک (۲۰) سال پس و بعد ها این مدیحه سرایی شان را در جولای ۱۹۹۳برابر به سرطان ۱۳۷۲با قطع و صحافی کلان در آلمان چاپ میکنند. نکتهی قابل توجه در این اثرگونهی توصیفی کاذب این است که نگارندهی آن از همان سفر جاسوسی و شیطنت بار محمود طرزی یاد کرده و در صفحهی (۱۰) آن سفر طرزی را ۱۲آوریل ۱۹۲۰و برگشت او و هیأت همراهش راه ۱آگوست ۱۹۲۰یاد میکند. جالب این است که آقای ملک مجید خواننده را در همین صفحهی (۱۰) به قسمت سوم کتاب رهنمایی میکند و در کتاب اصلاً چیزی به نام قسمت سوم نیست بل فصل سوم در صفحه ۱۳۰است آن هم نه توضیحات تکمیلی سفر که توضیحات شماره یی و شناسهیی اشخاص از جمله عبدالهادی پریشان داوی اند. ولی در صفحهی ۵۷این نوشتهی عجیب و متناقض با تاریخ شان با خوشنگری به محمود طرزی از وی نقل میکند که در سفر به هند برتانوی با مسلمانان مذاکرات “مسوری” احتمالاً هدف شان ( منصوری باشد که استاد جاوید فرهنگ آن را در صفحهی ۵۵۸چاپ بیستم کتاب شان به نام افغانستان در پنج قرن اخیر یاد کرده اند. این که استاد جاوید چرا از این شیطنت محمود طرزی چیزی نه گفته اند؟ هم مایه پی شگفتی است.)، انجام داده است. معلوم است که آقای مجید ملک در این مورد به پژوهش های انتخاب و انتصاب شده اکتفاء کرده اند. ورنه کتاب های هفت سال در سفرای محترم محمد سرور کاتب، نقش افغانستان در آزادی هند اثر سید سعدالدین هاشمی، کتاب آب بینی نوشتهی ظفرحسین بیگ چاپ سال ۱۹۶۴و تاریخ های دیگری وجود داشتند که باید از آن ها سود میجستند. حتا وقتی در سال ۱۳۷۲آن را چاپ کرده بودند، کتاب حکومت مؤقت هند در افغانستان ۴سال پیش از یعنی در سال ۱۳۶۸از سوی مرکز تحقیقات علوم اسلامی منتشر شده بود که منبع معتبری در رابطه به هند و افغانستان است. به این لحاظ است که بر فرمایشی بودن کتاب آقای مجید ملک حکم میتوانیم و جایزه هم احتمالاً یا تشویقی بوده یا لزوم دید سیاسی. که شاید هنوز داود خان به قدرت نیامده بود. و اگر آمده بود هم بیخبر مانده بود. به هر رو پاکستان به عنوان نایب انگلیس از بدنهی هند در حالی جدا گردید که خط دیورند آن زمان حل شده پنداشته میشد. ولی رویدادهای بعدی مسیر را تغییر دادند و پاکستان نو تشکیل فارغ از جنجال بنگالی ها شده و درگیر مناقشات چند سویهیی دگر شد. در این میان یک خط کامل ملی و اندیشهیی ضد افغانستانی و هندی در میان اهرم های قدرت و رهبری پاکستان از رهبر تا عسکر زنده شده و از طریق آنان به جامعهی پاکستان سرایت کرد تا در مقابل هرگونه احتمالی باشند. با آن که دوبار با هند بررسی موضوع کشمیر جنگید، اما با افغانستان تنش های لفظی و جنگ سردگونه تا مرز لشکر کشی های احتمالی از سوی افغانستانی ها به خصوص در دوران صدارت و جمهوریت داود خان منجر شد که به جنگ نیانجامید ولی افغانستان هم راحت نه بود. پسا سقوط جمهوری داودخان در سال ۱۳۵۷حد اقل تا ختم نیمهی اول دههی شصت موضوع پشتونستان خواهی افغانستان اگر کاملاً نه اما ظاهراً ختم شده پنداشته میشد، تا آن که دکتر نجیب در اثر یک کوتای سفید ببرک کارمل را از رهبری کنار زد و همزمان با جلوس بر کرسی غصب کرده شدهی ریاست دولت و رهبری حزب، به گونهی مخفیانه و پشتون گرایانهی غلجایی گویا داعیهی پشتونستان را داغتر ساخته و میلیارد ها روپیه سرمایه های اسعاری و داخلی افغانستان را فدای اکثریت سازی خیالی در وجود خان ها مفتخور دو سرهی خیبر پشتونخواه کرد که نتیجه اش اعدام اندوه بار خودش و برادرش از دست همان پشتون هایش بود.پاکستانی که در اوایل ضعیفتر از یک شاخچهی خار بود، به سرعت و به کمک انگلیس به ژاندارم منطقه و حافظ منافع انگلیس و حالا آمریکا و اروپا عرض وجود کرده به خصوص در جنگ نیابتی با افغانستان قرار گرفت که گویا مانع رسیدن روس به مرز های هند برتانوی سابق شود. پاکستان نقش خودش را در این غلامی بسیار ماهرانه و مثبت انجام داده و رهبران آن با ساختار یک برنامهی بدون تغییر سیاسی ملی، دشمنی با افغانستان و هند را بخشی از برنامه های راهبردی ملی شان ساختند. البته که شانس های مختلفی هم برای پاکستان دست دادند تا به خصوص در افغانستان دست بالا داشته هم افغانستان و هم منافع هند در افغانستان را هدف قرار دهند. چهل سال پسین زیر نام های جهاد، القاعده، طالب و گویا مبارزه با تروریسم نقش محوری انسجام تصامیم و کمک گیری های جهانی به این نام ها ایفاء کرده و به بسیاری اهداف خود یا با حکومت سازی ها یا با حملات تروریستی و تربیت تروریستی اشخاص و ایجاد پایگاه های ترور پروری از مدارس دینی گرفته تا آموزشگاه های مسلکی افغانستان را به چالش کشیده و بار ها منافع هند را در افغانستان هدف قرار داده که سوگمندانه بیشترین آسیب و ویرانی مردم و کشور ما دیده اند. جنگ چهل سال پسین به خصوص و پیامد های ناگوار پسا جدایی پاکستان از بدنه ی هند برای افغانستان درست از همان زمان های پیشین اشراف انگلیس به هند برتانوی الهام گرفته و ادامهی آن است. یعنی ما نه با پاکستان که با انگلیس و آمریکا و اروپا و متحدان شان در منطقه و جهان مواجه میباشیم. البته نیابت این تنش های مرگ آور جهانی از سوی پاکستان به افغانستان را خود رهبران نظامی پاکستان به عنوان ژاندارم های در حال رفت و آمد و حافظ منافع و تحت حمایت غرب، انگلیس و آمریکا عهده دار اند. بحث استفادهی جانبی و ابزاری در جنگ های اعلام ناشدهی نیابتی سخت و نرم افزاری پاکستان در افغانستان بخشی از دکترین راهبردی نظامی ارتش و سیاسیون پاکستان است که با تغییر نظام ها تکان نه میخورند مگر این که بازنگری برای بهینه سازی مداخلات باشند. نتیجه هم معلوم است که حالا افغانستان به کمک غرب و انگلیس و آمریکا و ایادی شان مانند کرزی، غنی، عبدالله و دیگر ۹۹در صد دزدان جمهوریت های ساختهگی دو دههی پسین اند. پشتون پروری پاکستان و حاکم سازی پشتون ها در افغانستان بخشی از برنامه های بسیار دیرینهی انگلیس و حالا اروپا و آمریکا است. حتا اگر کشور های منطقه مثل چین و روسیه هم به اطمینان کامل عهدهداری وظیفهی نیابتی پاکستان در افغانستان برسند، از نوسانات در تصمیمگیری های شان انصراف کرده به پاکستان تکیه میکنند تا حافظ و نایب منافع شان در منطقه باشد. چنانی که دیدیم در آغاز فروپاشاندن سیاسی و شیرازه های زندهگی و مدنیت در افغانستان توسط غنی خاین و کرزی خاین و عبدالله خاین و کابینهی غدار و ۹۹درصد سیاسیون جاسوس و خاین وطن، کشور را به یک گروه تروریستی به نام طالب سپردند. فارسی ستیزی پاکستان از بیانات و ابراز نظر های بی وقفه و آشکارای رهبران نظامی پاکستان از جمله پرویز مشرف ملعون هویدا است. او به صراحت قوم تاجیک را میکوبید و چشمش از دیدن عکس قهرمان ملی در فرودگاه و جا جاهای کشور ما کور میشد. تا آن جا که در گفتار رسمی خود این صحبت های وقیحانه را انجام داد و به پرسش آقای نجفی زاده هم وقعی نه گذاشت که حمایت او از قوم خاص پشتون مداخله در امور یک کشور مستقل است و به حمایت از پشتون های افغانستان اصرار داشت تا زمانی که مردار شد. این روز هایی که بحث بن بست اقتصادی پاکستان مطرح است، مانند گذشته ها یک نرفتند سیاسی و استخباراتی برای تغییر مسیر اذهان عامه از حقیقت اشغال افغانستان توسط پاکستان به کمک حامیان او است که لشکر چند ملیتی و چند گروهی تروریستی طالبان عمدتاً پشتون تبار را بر مردم افغانستان و کشور ما حاکم ساخته و داشته های وطن ما را هم میدزدند و هم به چند تبار خاص ضربه های مهلک جانی، مالی، ارضی، هویتی و شناسهیی میزنند و در پی نابودی هویت پارسی زبان ها اند. خوشحالی های فیسبوکی ما از خرابی و ضعیت در پاکستان اصلاً به یک بازی کودکانه میمانند. به دلیلی که حامیان خارجی و غربی پاکستان به صورت قطع نه میگذارند پاکستان سقوط کند. همان گونه که از او هراس دارند و نه میگذارند راحت باشد
ما در پی سازندهگی خود باشیم و نسل جوان پشتون را منسجم و آگاه سازیم که هیچ برتری خواهی هرگز ره به جای نه میبرد، آنان باید درک کنند که راحتی را در صد صد سال دیگر هم نه میبینند و صدها نسل به همین گونه سر میکشند و جوان میشوند و در نوستالژی حاکمیت برهمه و تحکیم قدرت مطلقهی پشتون نابود میشوند و منافع را جند رهبر دزد می برند. همین گونه اقوام دیگر تنها باید خواهان تأمین برابری بدون برتری خواهی های کاذب توسط خود شان باشند و به دیگران هم اجازه نه دهند که خود را برتر از آنان بشمارند. در این راه باید و بایستی فداکارانه مقاومت کنیم و مقاومت ملی را تقویت کنیم واز اختلافات و اختلاف اندازی های نا آگاهانه میان خود بپرهیزیم و تابع تبلیغات ساختهگی نه شویم. البته که میتوانیم خاینان خودی و غیر خودی اعم از پشتون و تاجیک و ازبیک و هزاره و هر قوم دیگر را بدون حس تعلق تباری را نشانه بگیریم. چون دیدیم که همه ملت را در بدر کردند. لذا ما در سپردن دستگاه های نمایندهگی سیاسی برای طالبان یا غیر طالبان به این فکر نه باشیم که وطن چطور خواهد شد؟ وطن اشغال است، جهان طرفدار اشغال است و رهایی از اشغال همانا مقاومت است و مقاومت و مقاومت دوم تحت رهبری احمد مسعود یا پس از او هر کسی که باشد را تقویت کردن،
ادامه دارد…
محمدعثمان نجیب نوشت.
Sent from my iPad