رسول پویان
جیغ کبود
زبان خامه،
از جیغ کبود درد می لرزد،
عقیقین باده،
در جام حیات عشق،
می خشکد؛
پر پرواز مرغان چمن،
این گونه بشکسته است.
***
نشاط زندگی،
در دشت داغ لاله می سوزد؛
نسیم جانفرای صبگاهان،
در میان وحشت توفان،
می میرد.
بهارستان سبز آرزو،
در تند باد زشت پائیزی،
کویر لوت،
خواهد شد.
***
نوای بلبلان خاموش و
شیون در گلوها،
بغض زنجیر است؛
صدای دلخراش آهن و پولاد،
گوش مام میهن را،
بترکاند.
***
فراق سبزه و گل،
در میان دشتهای داغ،
چون خار مغیلان،
می خلد در دل؛
هوا از بوی تیز سوخته آدمها و
دود آهن و باروت،
آگندست .
***
بروی آتش بخل و نفاق و کینه توزی،
سوخت اندام ستبر،
وحدت کشور؛
شکوه و افتخار عهد پیشین،
غیرت و خون،
یادگار روزگاران-
- اساطیری،
بگرد نکته ابهام،
می گردد.
***
گران سوگ زمان،
چون صخره های شب،
تو گویی !
بر ستیغ کوه بابا،
یا که بر پامیر و
هندوکش،
می پاید؛
وکوران قبایل،
در بیابان غرور و خود ستایی،
در سراب آتش احساس،
محصورند.