افغان موج   

ناظم حکمت 

ناظم حکمت

ناظم حکمت شاعر، نمایشنامه نویس، یک انقلابی و مردم دوست کشور ترکیه بود که در سال ١٩٠٢ در شهر سالونگی از مربوطات یونان امروزی به دنیا آمد. سالونگی در آنزمان از مربوطات ترکیه عثمانی بود. پدر ناظم حکمت ترک و مادرش از تبار اروپایی بود. او شاعر آزادی خواه ومبارزی نستوه بود. او را اساس گذار شعر انقلابی کشور ترکیه نام گذاشته اند. بعضی ار منتقدین آثار او را ملهم از پوشگین و مایاکفسکی شاعران روسیه بررسی کرده اند. اما شعر ناظم حکمت چون خنجر تیزی است که در قلب استعمار دوران اش فرو رفته است. او به نویسندگان آسیا و افریقا خطاب میکرد:

برادرانم

به زردی موی هایم نگاه نکنید

من آسیایی هستم

به رنگ آبی چشمانم نبینید

من افریقایی هستم

.....

او پسر فرماندار شهری بود که در آن تولد شده بود. پدرش هم عاشق آزادی بود وتصمیم داشت ناظم را انقلابی بار آورد پدرش هم شعر میگفت و مادرش نقاش بود و همین محیط ذهن ناظم جوان را بسوی افکار انقلابی بر انگیخت.

در آن آوان زحمتکشان ترکیه زیر بار استثمار قد راست کرده نمی توانستند و هزاران ستم   استعمار برآنان میرفت. و او چنین داد سر میداد

چرا بر این وطن رحم نکردید؟

آیا انسان بوده گی وطن اش را میفروشد"

آبش را نوشیده، نانش را خوردید

آیادر دنیا عزیزتر از وطن چیزی دیگری هست؟

آقایان بدین وطن چطور ظلم نمودید؟

او را پاره  پاره کردید

از گیسوانش گرفته روی زمین کشیدید

باسنگدلی تشریف بفرماید گفته به کافر سپردید

آقایان بدین وطن چطور ظلم کردید

دست و پایش را به زنجیر بستید

وطن برهنه برزمین افتاده

بر سینه اش گروهبان تگزاسی نشسته

 آقایان بدین وطن چگونه رحم نکردید؟

روزی فرا میرسد که چرخ برمدار حق گردش کند

روزی از شما خواهند پرسید

آقایان چگونه به این وطن رحم نکردید

ناظم حکمت برای خلاصی بشر از چنگال استعمار و امپریالزم به اندیشه های کمونیستی روی آورد. ناظم حکمت نخستین اشعارش را در یازده ساله گی سرود. در شانزده ساله گی شامل نیرو های دریایی ترکیه شد. در همین اوان کودکی او جنگ جهانی اول بشریت را به تباهی کشاند. اما انقلاب اکتوبر در سال ١٩١٧ در روسیه بحیث یک تکیه گاه در آثار انقلابی او تاثیر گذاشت. اولین مجموعۀ شعرش بنام (سرود جنگل) در سال ١٩١٨ چاپ شد. و در همین سال بود که کشور بزرگ ترکیه توسط نیروهای خارجی تقسیم و امپراتوری عثمانی رسما در سال ١٩١٩ قدرت خود را از دست داد.

در سال ١٩٢٠ نخستین نمایشنامه او بنام ( کرسی)نشر شد. بعد از آشنای ناظم حکمت با کمونیست ها از طریق ترابوزان و باکو به کشور اتحاد شوروی سفرکرد و در دانشگاه زحمتکشان خاورمیانه به کسب تحصیلات شروع کرد. از سال ١٩٢٢ حزب کمونست ترکیه ممنوع اعلان شده و عده ای از مقام های ارشد آن کشته شدند. او دوبار به ترکیه مراجعه نموده و کتاب ( ترانۀ خورشید نوشان) را به نشر سپرد. بعد از قدرت گرفتن مصطفی کمال اتاترک  و شروع اصلاحات جدید بخاطر خطری که او را تهدید میکرد دوباره به شوروی فرار نموده و بازنی بنام لنا انوشکا آشنا شد. در سال ١٩٣٨ زمانیکه ناظم حکمت مخفیانه به ترکیه باز میگشت در مرز دستگیر و مدت هشت ماه را زندانی شد.درسال ١٩٣١ نمایشنامۀ « اسکلت سر» را منتشر کرد. درسال ١٩٣٢ با زنی بنام پیرایه ازدواج کرد. کتاب های «چرا بنریه خودکشی کرد» و« تلگراف شبانه» و نمایشنامۀ « خانۀ مرده»  چاپ کرد، در سال ١٩٢٤. اثر جاویدانی جنگ وصلح لیون تولستوی را به ترکی ترجمه نمود. ناظم حکمت در سال ١٩٣٨ دستگیر و به جرم راه اندزی شورش در ارتش به ٢٨ سال زندان محکوم گردید. او دوازده سال  زندانی بود و بعد از رهایی نظر به تو صعۀ که برای مرگ او چیده بودند، از ترکیه فرار و به شوروی پناهنده شد. در آن آوان در روزنامه ها نوشتند که ناظم حکمت هنوز هم به وطن اش خیانت میکند و او در جواب نوشت:

ناظم حکمت هنوز به خیانت به وطن ادامه میدهد

نیمه مستعمرۀ امریکا هستیمّ حکمت گفت اینرا

در روزنامۀ انقره به حرف درشت نوشتند اینرا

در روزنامه انقره پهلوی تصویر آدمیرال ویلیانسن

........

.......

وطن اگرتعلیم دین بزور سر نیزه

وطن اگر باتوم پولیس

اگر طلب ها و عایدات تان است وطن

وطن اگر پایگاه های امریکایی، تجهیزات امریکایی و توپهایشان

وطن اگر رهایی نیافتن از شر شماست و گندیده گی های شماست

من خاین وطن ام

........

به اینترتیب فریاد اش را به گوش مردم ترکیه میرساند. در سال ١٩٥٠ ناظم حکمت را از تابعیت ترکیه بیرون کردند. او تا دم مرگ در سال  ١٩٦٢ در تبعید و در اتحاد شوروی بسر میبرد و در همانجا در ماسکو دفن گردید.

 

محمد ذاکر عمری

هامبورگ ٢٤ نومبر ٢٠٠٦