دلم ز غصه پر و ناله از ترانه تهیست
شرارِ شعله ی دل، دیگر از زبانه تهیست
دگر بهار امیدی کجا به باغ آرد
فضای دشت ز گل های عاشقانه تهیست
نوای قمری مسکین به گوش کس نرسد
پرندگان همه در سوگ و آشیانه تهیست
تبر به قتل نهالانِ باغ در گیر است
هوای دشت غمین و زمین ز دانه تهیست
صدای خنده مستان دگر نمی آید
فضای میکده از مستی شبانه تهیست
دلم هوای خوش بوستان به سر دارد
پرم شکسته و کنج قفس ز دانه تهیست
ز بس که آتش بیداد شعله ور شده است
دل ستمگر از اندوه تازیانه تهیست
درین ستم کده رسم وفا نمی بینم
درخت پیرم و امید از جوانه تهیست
اسد روستا