افغان موج   
 
اگر زن نمیبود ، عالم نمیبود
نشانی زاولاد آدم نمیبود
اگر زن نبودی ، فلاتون نبودی
نه تنها فلاتون ، که مجنون نبودی
اگر زن نمیبود ، زینت نمیبود
ز حسن این همه شان و شوکت نمیبود
قدم ، مرد اگر بر سر چشم مه زد
به قلب پر افسانه ماه ، ره زد
اگر راکتش ، راه کیهان گرفت
ره آسمان ، سخت آسان گرفت
اگر اکتشاف اتم کرد انسان
شدند ار به عالم ، نوابغ ، نمایا ن
زدانش ، اگر پر هیاهو ست عالم
بود نقش زن ، آشکار و مسلم
همان زن که عنوان او هست مادر
همان مادری کو بُود مهر پرور
همان زن که گیتی ازو زیب و فر یافت
بقا از وی اینگونه نسل بشر یافت
نه تنها همین یا مردان ، زنانند
به رشته ، همکار مردان زنانند
نه تنها همین مادر طفل خویشند
که در راه کشور به پیشند
نه تنها همین دلبر و دلربایند
که بر درد جانکاه مردان ، دوایند
نه تنها همین خانه دارند و زیبا
که چشم و چراغ جهانند این ها
بلی، زیب و فر جهان از زنان است
ز زن پر شکوه و جلال این جهان است
ز دل گویم اوصاف والای زن را
که دل، نیک دانسته معنای زن را
دو تن از زنانند تاج سر من
یکی مادر من ، دگر دلبر من
مرا مادرم ، زندگی داد و هستی
گرفتم ازو ، درسی یزدان پرستی
نخست او چراغ دل من بر افروخت
چراغی ز داغ دل من بر افروخت
مرا او به مهر و وفا آشنا کرد
ز عشقم چنین پر شور و نوا کرد
به من او ره و رسم جانبازی آموخت
ز جانبازی ام ، خوش سر افرازی آموخت
زن دیگر آن بهتر از هستی من
کزو باشد این عشق من ، مستی من
بود در دل و جان سودایی من
ونوس من و عشق رویایی من
من اینک ستایشگر عشق اویم
ز گرمی این عشق ، در های و هویم
پرست از می عشق پاکش ایاغم
بُود تا ابد روشن ازاو چراغم
بُود ذره یی تا که از تار وپودم
درخشان بُود مهر او ، در وجودم
ازین خوشترم نغمه در ساز نبود
سخن را به ازین، سر آغاز نبود
اگر زن نمیبود ، عالم نمیبود
نشانی ز اولاد آدم نمیبود
 
 نا صر طهوری