نشستم روی بـال مرغ رویا
ســـفـر کــردم تـا اوج ثـریا
شبی در محفل مهتاب بـودم
بـه هـمـرای دل تـنـهای تنها
بـپرسـیـدم حـال مـاه نــو را
زقرص اوهلالی مانده برجا
مگرخورشیدگیتی کینه توزه
که میسازدتوراباریک ودولا
نداری باغ و آب و جانداری
شوی تا جاذب ومقبول وزیبا
همه ازجور فقرواحیاج است
وگرنه من هم بـودم چو عنقا
مریخ لاله گون را یاد کـردم
خدای جنگ رومی کرد دعوا
که من جنگی نیم بهـرام نامم
سروش صلح میخوانم هویدا
گـوارا نـیــست آب جـویبارم
هوا سرد ونفسگیراست اینجا
حیات جانداران سخت دشوار
میان دره ها و کوه و صحرا
چگالی جذبه هاراکرده اندک
ولی کـوه و کمر هستند خارا
چه میخواهد انسان ازوجودم
مراخواهد برای جنگ وبلوا؟
نـوای چنگ نـاهید را شنیدم
که می زد نغمۀ بهـرام شیدا
به گردن خوشۀ پروین دیدم
به سـان دختران مست دریا
هـوای دیدن خورشید کـردم
بیاد نغمه های مهر و میترا
سـحـر آواز بلبل کـرد بیدار
من و دل مانـدیم تنهای تنها
رسول پویان
24/2/2023